با حادثه ای که اخیرا در ساختمان بسیار قدیمی و تاریخی پلاسکو با آتشسوزی و سقوط آن رخ داد یک بار دیگر احساسات همه مردم ایران جریحه دار شد و باید این اتفاق را به همه ملت ایران تسلیت گفت.
و اما همین الان که در حال نوشتن این متن و مشاهده تصاویر حادثه دردناک ساختمان پلاسکو هستم به همراه خانواده مهمان یکی از دوستان عزیزم هستم. بسیار جالب و خواندنی خواهد بود اگر عکس العمل کودک این خانواده را برایتان بنویسم. کودکی که با حرفهایش اشک را از چشمآن من و همسرم و پدر و مادرش سرازیر کرد. نوجوانی که هنوز به مدرسه نمی رود و با گوشی پدرش در کانال های تلگرامی عکس گریه ها و ناله های آتشنشان ها را می دید به یک بآره زیر گریه زد و حرفهایی گفت که بلکل از سن و سالش بسیار بعید بود. یاد فیلم چند روز پیش در فضای مجازی افتادم که از گریه شدید کودکی گرفته شده بود که با زبان شکسته خودش نامی را به زبان می آورد: "رفسنجانی مرد" و گریه می کرد و شیون می زد. جدای از اینکه کودکان به شدت از جامعه و اطرف خود تاثیر می پذیرند وجود فضای مجازی و ارتقا آگاهی مردم و شرایط جدید بین المللی و جهش و توسعه سیاسی بسیار بالا در جامعه ایرانی و گردش اجتناب ناپذیر آزاد و بسیار سریع اطلاعات و اخبار در جامعه و... همگی باعث می شوند نسل من با نسل بعدی بسیار آگاه و فوق العاده رو به رو شود. نسلی که از نظر آگاهی و انتظار و کنش دارای پختگی بی بدیلی خواهد بود.
دوست دارم فقط چند جمله از زبان این کودک را برای شما نقل کنم. وقتی به گوشی پدرش عکس ها را میدید با بغض عکس ها را به بقیه نشان میداد. و بلاخره به یکباره با آغوش گرفتن مادرش شدیدا زیر گریه زد شروع به گفتن حرفهایی کرد که هم از سن و سالش بعید و هم غم انگیز بود. چند جمله به همراه گریه این کودک را ببینید: چرا مردم ما اینهمه بی امکانات هستند؟ چرا باید نتونیم یک آتیش خاموش کنیم؟ چرا پارازیت ها برای ما سرطان زا هستند و تو کاری نمی کنی؟ (با عصبانیت خطاب به پدرش) چرا مردم ما فقیرن اما تلویزیون چیزی نمیگه؟ چرا همش از مردم کشورهای دیگه می گن؟ چرا ما نباید راحت زندگی کنیم؟ اون آتیش نشانی که مرده اسم باباش چیه؟ چرا دولت کاری نمی کنه!!!!!! چرا بچه ها باید زمستونا کار کنند و توی آتیش بسوزن؟ (انگار از خبر سوختن کودکان کار در چند روز پیش ترسیده بود و خودش را جای آنها گذاشته بود ) و کلی سوال و حرف که یادم نیست و کودکی با زبان ناقص خودش و با اشک شدید و ناله های بی تقطیع پشت سر هم تکرار می کرد و گریه می کرد. اصلا فکرش را هم نمی کردم برای کودکی چون او اصلا این انتظارات و مفاهیم وجود داشته باشد. اما اینطور که پیداست نسل آینده نسلیست که نه تنها اصلا شبیه ما نیست بلکه به شدت از ما طلبکار و ناراحت خواهد بود.
- ۱۱ نظر
- ۳۰ دی ۹۵ ، ۱۷:۳۳