اخبار شهرستان درگز | Dargaz City News

شهرستان درگز در شمال شرق ایران و دارای طبیعتی زیبا و بکر است که تاریخی کهن و با ارزش دارد

اخبار شهرستان درگز | Dargaz City News

شهرستان درگز در شمال شرق ایران و دارای طبیعتی زیبا و بکر است که تاریخی کهن و با ارزش دارد

۲۱ مطلب با موضوع «کیانوش انصاری :: پینوشت» ثبت شده است

مطلب ارسال شده از سوی یکی از بازدیدکنندگان سایت:


در میان مشاغل گوناگون از حرفه پزشکی به عنوان شغلی منحصر به فرد نام برده می شود چرا که به طور مستقیم با جان انسان‌ها سر و کار دارد و به همین دلیل اخلاق جزیی جدایی‌ناپذیر از علم پزشکی تلقی می‌شود، در کنار اخلاق باید از تخصص و آشنایی با مهارت های لازم به عنوان پایۀ دیگر علم پزشکی نام برد. چه بسیار مردان خوشنامی که از این دو پایه تعهد و تخصص برخوردار بوده و در عرضه آن به همنوعان خود سخاوتمندانه رفتار نموده اند، مرزنشینان شهرستان دره گز پزشک خوشنام زنده یاد دکتر هوشمند را به خاطر  تسلط بالا و منش انسانی هرگز از یاد نخواهند برد. مردمان شهرستان محروم دره گز همواره قدردان زحمتکشان عرصه پزشکی در شهر خود بوده اند، مردمان زحمتکش و سخت کوشانی که در پیشانی کشور وظیفه خطیر مرزداری از کیان ایران عزیز را بر عهده داشته و خواهند داشت. امروز با گذشت چندین سال از افتتاح قسمتی از بیمارستان شهر مشکل عدم وجود امکانات پیشرفته و همینطور نیروی انسانی متخصص بسیار مشهود است که متاسفانه مورد دوم بسیار پر رنگتر است. دوست عزیزی در روزهای گذشته فرزند خردسالش را به دلیل احساس درد در پهلو و ناحیه شکم به بیمارستان شهرستان می برد و پزشک جراح پس از انجام معاینه این درد را آپاندیس تشخیص داده و بستری نمودن کودک و انجام عمل جراحی را  تجویز می نماید، لازم به ذکر است که هنوز هیچگونه آزمایش و یا سونوگرافی از بدن کودک صورت نگرفته است و  با مقاومت والدین کودک اقدام به سونوگرافی و آزمایشات مربوطه می شود و پزشک جراح همچنان بر نظر خود تاکید می نماید و در مقابل پرسش پدر که تا چه اندازه از تشخیص خود اطمینان دارید بیان می دارد که: تشخیصم صحیح است، ضمن اینکه آپاندیس قسمت زائدی در بدن است و باید خارج شود! بعد از یک شبانه روز والدین کودک از امضای تعهد نامه رضایت جهت جراحی سرباز زده و درخواست مرخص نمودن کودک از بیمارستان و انتقال به شهر مشهد را می نمایند. با امضای تعهدی مبنی بر به عهده گرفتن تمامی عواقب احتمالی، کودک از بیمارستان شهرستان مرخص شده و به مشهد انتقال می یابد، لازم به ذکر است که جراح حاذق شهر به پدر کودک در مورد ترکیدگی احتمالی آپاندیس  در راه انتقال و پخش شدن سموم ناشی از آن و از دست دادن فرزند به طور جدی هشدار می دهد!

پس از انتقال کودک به بیمارستانی در مشهد و انجام آزمایشات و سونوگرافی پزشکان مشکل را مسمومیت ساده غذایی تشخیص می دهند و با مصرف داروی اندکی حال کودک بهبود می یابد. حال این پرسش مطرح می شود که چرا جراح جوان شهر ما ، تاکید بر عمل جراح بدون اطمینان و تشخیص کامل از بیماری دارند؟ و آیا دیگر مسئولین محترم شهر پایش درخوری در رابطه با بیلان کار بخش جراحی بیمارستان شهر انجام می دهند؟ آیا باید مظلومیت را هم به محرومیت افزود!؟  این نمونه کوچکی است از آنچه در بیمارستان شهرستان رخ می دهد، پاسخ به سوالات فوق مطالبه به حقی است که می تواند موجب اطمینان بخشی به مردم محروم این منطقه شود.

با سپاس فراوان- رضوانی پرکند



-------------------------------------------------------------------------



کیانوش انصاری: مطلب فوق را در ایمیلی ارسالی از یکی از مخاطبین سایت خواندم که درخواست انتشار آن را نیز داشتند. گفتم بد نیست در پینوشت این مطلب دردناک خاطره ای هم از خودم بنویسم:


چند وقت پیش تلفنی مطلع شدم پدر بزرگم که بیش از 70 سال سن دارد زمین خورده و از ناحیه کمر و پا شدیدا درد دارد... آنقدر درد داشت که حتی اجازه نمی داد از جایی که خوابیده بود تکانش بدهیم و به بیمارستان انتقالش بدهیم. بلاخره با تماس با آمبولانس و کلی معطل شدن ما... آمبولانس رسید و پیر مرد را به بیمارستان امام خمینی شهرستان درگز آوردیم که بعد از رسیدن به بیمارستان با حال آشفته پدربزرگ و گلایه هایش به خاطر تکان های زیاد آمبولانس مواجه شدیم و می گفت آنقدر تکان خورده در مسیر که دردش شدیدتر شده...

به بیمارستان که رفتیم متوجه شدیم اصلا چند وقتیست که دکتر ارتوپد ندارند و حرف انتقال پیرمرد با آن امبولانس هم خودش و خانواده را به وحشت می انداخت به اجبار با تماس ها پی در پی و هزینه های فراوان دکتری را از مشهد به درگز آوردیم تا درمان در درگز صورت گیرد وقتی دکتر به عکس های گرفته شده در فیزیوتراپی درگز نگاهی انداخت گفت که استخوان شکسته و باید عمل جراحی شود. بعد از سوراخ کردن پای پیر مرد و مشاوره های قبل از عمل؛ دکتر با ناراحتی آمد و گفت که اصلا اتاق عمل بیمارستان درگز هم امکانات کافی برای این عمل جراحی ندارد و شدیدا توصیه کرد که بیمار به مشهد منتقل شود. بیمار را به بیمارستان مشهد منتقل کردیم و دوباره عکس و فیزیوتراپی و... انجام شد. در کمال تعجب عکس ها در مشهد نشان می داد که هیچگونه شکستگی در استخوان بیمار وجود ندارد و فقط یک ترک و آسیب جزئی به استخوان وارد شده و با کمی دارو و استراحت مشکل قابل حل است!!! دکترهایی که تصاویر گرفته شده در فیزیوتراپی مشهد و درگز را مقایسه می کردند با چشم هایی درشت و مملو از تعجب بی اختیار می خندیدند و حیرت زده بودند. از آن زمان تا کنون در چندین جلسه با مسئولین شهرستان و حتی فرماندار محترم این مشکلات بیمارستان را منتقل کردم اما هنوز هم هر چند گاهی اخبار دردآور و حیرت انگیزی از بیمارستان درگز به گوش می رسد که مردم این شهر را با این سوال مواجه کرده است که تا به کی باید جان عزیزانشان در این شهرستان در امنیت و آسودگی نباشد؟!!! آیا دولت جمهوری اسلامی ایران با این همه نعمت و دارایی توان تجهیز یک بیمارستان در منطقه ای محروم را ندارد؟!!!

درد داشت در سینه و انگار در سرش
می شد بفهمی از سکوت سرد و مبهمش

در لابه لای این غزل، واژه های ناتمام
نا گفته های فراوانِ این مرد با خودش

این اشکِ گرم، ناگزیر بود از آمدن
از خنده های ساختگی، بر لبان ساکتش

در امتدادِ طرحِ شادی تصنعیش
غم سایه داشت، با تمام عمر وسعتش

این حرف های اوست، که شعر می شوند
عیسی نهفته دارد این مرد، در دلش


----------------------------------------------------------


بگیر از من این هر دو فرمانده را
«دل عاشق» و «عقل درمانده» را

اگر عشق با ماست، این عقل چیست؟
بکُش! هم پدر هم پدرخوانده را

تو کاری کن ای مرگ! اکنون که خلق
نخواهند مهمان ناخوانده را

در آغوش خود بار دیگر بگیر
من این موج از هر طرف رانده را


--------------------------------------------


گریه کردیم به حال دل مان خندیدند

عشق را از دل خونپاره ی ما دزدیدند

ما علی‌رغم غم خویش محبت کردیم
مثل سگ جف زده گرد سر ما چرخیدند.

ما دل ایینه را دست رفاقت دادیم
سنگ را جای دل خویش به ما بخشیدند

کج دلانی که به هر جای نگه میبردند
خویش را از نگه اینه کج میدیدند

عاقبت هیچ کسی چتر حمایت نگشود
مثل باران شده از قسمت خود باریدند

آن قدر بی‌کس و بی سایه و بی‌روح شدند
اخرش از خود و از سایه ی خود ترسیدند

۷ آبان ۱۳۷۵، آن هنگام که میرحسین موسوی با بیانیه‌ای از کاندیداتوری انتخابات ریاست جمهوری هفتم امتناع کرد، دیگر هیچ کس انتظار انتخاباتی پرشور را در ذهن نمی‌پروراند؛ اما روز ۲۳ دی که مجمع روحانیون مبارز نام سید محمد خاتمی وزیر ارشاد سابق دولت هاشمی را به عنوان کاندیدای خود اعلام کرد و در ۱۳ بهمن این حضور با اعلام رسمی قطعیت پیدا کرد، بسیاری از مردم و به خصوص طرفداران خاتمی بر این باور بودند که خاتمی شاید برنده این انتخابات نباشد اما حضورش در عرصه انتخابات تنور آن را داغ خواهد کرد و شور و هیجان به آن خواهد بخشید. در این حین، بسیاری از صاحب‌نظران جناح‌های مختلف به بررسی این حضور و اظهار نظر در این زمینه پرداختند؛ فصل مشترک تمام این اظهار نظر‌ها آن بود که حضور خاتمی موجب افزایش حضور مردم بر سر صندوق‌های رأی می‌شود چنانچه زهرا رهنورد در سخنرانی خود در دانشکده فنی دانشگاه تهران (۷۵/۱۱/۱۷) نیز بر این امر تأکید کرد و گفت: «دکتر خاتمی پس از چندین سال اعتکاف تفکرآمیز سیاسیِ بخشی از بهترین یاران امام، از سوی آن‌ها به عنوان کاندیدا معرفی شده است و این تنوع خوبی برای انتخابات ریاست جمهوری است» و محمدرضا باهنر، عضو هیات رییسه مجلس، نیز درباره اعلام رسمی حضور خاتمی در جمع خبرنگاران بیان می‌کند: «با ورود دکتر خاتمی، انتخابات ریاست جمهوری جدی‌تر و موجب حضور بیشتر مردم در پای صندوق‌های رأی می‌شود.»

تنوری که همچنان سرد بود

 نیمه اول اسفند، حمایت گروه‌ها و احزاب از کاندیداهای خود تا حدودی مشخص شده بود و اکثر گروه‌های راست‌گرا حمایت خود را از علی‌اکبر ناطق نوری اعلام کرده بودند و برخی اجماع خود را بر روی دومین کاندیدای این جناح یعنی محمد محمدی نیک (ری شهری) قرار داده بودند؛ در این سوی صحنه و در میان گروه‌های چپ‌گرا، تنها مجمع روحانیون مبارز و برخی تشکل‌های دانشجویی به صورت رسمی به حمایت از سیدمحمد خاتمی پرداخته بودند و این مساله به وضوح نشان‌دهنده پایگاه محکم علی‌اکبر ناطق نوری در میان گروه‌ها و احزاب در آن برهه زمانی بود. گروه‌هایی که انتظار حمایت آن‌ها از سیدمحمد خاتمی قوی‌تر بود، همچنان در حال رایزنی با گزینه‌های دیگر موجود در طیف خود بودند. با حضور کاندیدا‌ها با افکار و عقاید گوناگون و فضای ایجاد شده در اسفند سال ۱۳۷۵، موجی به وجود آمد که بار دیگر تمام مردم ایران از گروه‌ها و طیف‌های سیاسی مختلف، قدم به عرصه انتخاب سرنوشت خود گذاشتند؛ حتی نهضت آزادی که سال‌های متمادی در وقایع سیاسی نقش چندانی ایفا نمی‌کرد به یکباره در جست‌و‌جوی فرد مناسبی برای کاندیداتوری به تکاپو افتاده بود. چنانچه مرحوم یدالله سحابی پیر و بزرگ نهضت آزادی در نامه‌ای خطاب به سه تن از چهره‌های ملی- مذهبی (عزت‌الله سحابی، ابراهیم یزدی و علی‌‌اکبر معین‌فر) بیان کرد: «بی‌تفاوتی و مقاومت منفی، اعراض از حقوق اساسی ملت است.»

علاوه بر تردید و دودلی گروه‌های چپ‌گرا در حمایت از خاتمی، این حمایت در میان مردم، تصوری همراه با ترس از عواقب در صورت عدم پیروزی نیز به وجود آورده بود. اما این تردید‌ها با سخنرانی مقام معظم رهبری در روز هفتم اسفند که به شفاف‌سازی فضای انتخاباتی پرداخت و اعلام کرد: «کسی که اکثریت آرای مردمی را به دست آورد، رهبری مشروعیت آن را تنفیذ می‌کند» و تأکید بر بی‌طرفی اجرایی در انتخابات که دو روز پس از آن در نهم اسفند از سوی سران سه قوه، به طور همزمان، اعلام شد، کمی از میان رفت. در روزهای میانی اسفند اعلام کاندیداتوری سیدرضا زوارهای با حمایت برخی از اعضای حزب مؤتلفه نیز موجب شد به مرور زمان اجماع اکثریت جناح راست بر گزینه علی اکبر ناطق نوری از میان برود.

سرمای زمستان و گرمی تنور انتخابات

نیمه دوم اسفند فرا رسید و با افزایش کاندیدا‌ها، جناح راست تمرکز بر گزینه‌هایش را از دست می‌داد و از آن سو بر حامیان خاتمی افزوده می‌شد، در همین ایام برخی اعضای حزب کارگزاران سازندگی نیز به جمع حامیان خاتمی پیوستند و این ائتلاف از سوی جناح رقیب غیرممکن و سوال برانگیز محسوب می‌شد؛ گرچه این سوال در ۲۷ اسفند ماه از سوی عطاءالله مهاجرانی و بسیاری از یاران خاتمی پاسخ داده شد، اما همچنان جناح مقابل بر آن به دید تعجب و نقادانه می‌نگریست و این حادثه را حتی در صورت پیروزی خاتمی نیز شکستی برای هر دو طیف تصور می‌کرد، چنانچه اسدالله بادامچیان، عضو ارشد حزب موتلفه در مصاحبه‌اش با روزنامه اخبار (۷۶/۱/۱۹) گفته بود: «در صورت پیروزی آقای خاتمی در انتخابات یکی از مشکلاتی که من فکر می‌کنم میان این دوستان پدید خواهد آمد، همین است که در مجموعه حامیان آقای خاتمی اختلاف پیدا می‌شود. آن‌ها در مورد کاندیدا اشتراک نظر دارند ولی پس از پیروزی هر کدام به منافع خود می‌اندیشد.» اما اواخر اسفند همچنان به کام سید محمد خاتمی پیش می‌رفت، دو روز مانده به تحویل سال بیانیه‌ای در حمایت از خاتمی از سوی ۲۲ سینماگر منتشر ‌شد و از آن پس زمزمه حمایت بسیاری از هنرمندان به گوش رسید و روز به روز بر تعداد آن افزوده می‌شد و این عمل سینماگران موجب گردید، بسیاری از هنرمندان که از یک سو، علاقمند به تبلیغ خاتمی بودند و از سوی دیگر ترس از سیاست پدر و مادرنا‌شناس داشتند، به صف حامیان بپیوندند.

تخریب، شیوه دیگر تبلیغات

با ورود به سال ۱۳۷۶، فضای انتخاباتی روی دیگر خود را هم نشان داد، چه بی‌مهری‌هایی که در تبلیغات انتخاباتی صورت نمی‌گرفت. با وجود اینکه روزنامه‌هایی که از بودجه دولتی تأمین می‌شدند حق تبلیغ و حمایت از کاندیدای خاصی را نداشتند اما به وضوح شاهد آن بودیم که روزنامه کیهان و قدس از علی‌اکبر ناطق نوری حمایت می‌کردند. شروع سال جدید با شایعه انصراف خاتمی همراه بود و روزنامه‌های مخالف خاتمی برای پررنگ‌تر نشان دادن این شایعه به درج مطالبی در زمینه پرونده کاری او پرداختند، از جمله در ویژه‌نامه اردیبهشت ماه رسالت، سید مرتضی نبوی یادداشتی با نام «دو استعفا و یک قهر» نوشت و در این مطلب امکان انصراف در روزهای پایانی انتخابات و یا نیمه کاره‌‌‌ رها کردن مسوولیت از سوی خاتمی را مورد چالش قرار داده و هر دوی این واکنش‌ها را از سوی خاتمی بسیار ممکن بیان کرده بود. اما بحث انصراف خاتمی زمانی جدی‌تر شد که مقام معظم رهبری در سخنرانی خود از مردم خواست: «درباره نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری به حجت شرعی برسید و اگر خود به چنین حجتی دست نیافتید از علما و روحانیون نظر بخواهید.» این سخنان موجب ملاقات محرمانه‌ای میان مقام معظم رهبری و آقایان ری‌شهری و خاتمی شد و خاتمی درخواست کرد «در صورتی که مقام معظم رهبری نظرشان بر حمایت از کاندیدای خاصی است اجازه انصراف بدهد» که مقام معظم رهبری عدم حمایت خود از شخص خاصی در میان نامزدهای انتخابات را بیان می‌کند.

با این وجود حملات به آقای خاتمی همچنان ادامه داشت و او برای رفع ابهامات از حداقل امکانات رسانه ملی به بهترین نحو استفاده برد. در برنامه تلویزیونی که با حضور هر چهار کاندیدای تأیید صلاحیت شده انتخابات (علی‌اکبر ناطق نوری، محمد محمدی ری‌شهری، سیدرضا زواره‌ای و سید محمد خاتمی) صورت گرفت نه تنها بسیاری از ابهامات را برطرف ساخت بلکه با پاسخگویی منطقی خود گوی سبقت را از دیگر کاندیدا‌ها ربود. از جمله پاسخ‌های او درباره امکان استعفایش بود که «برای جلوگیری از این حادثه، مشکلات را با مردم در میان می‌گذارم» و آنجا تفاوت او با کاندیداهای دیگر بیشتر به چشم می‌آید که در پاسخ به امکان رابطه ایران و آمریکا برخلاف دیگر کاندیدا‌ها که آن را غیرممکن می‌دانستند و به هر نحو مبارزه با آمریکا را رأس فعالیت بین‌المللی خود مطرح می‌کردند، او در این زمینه برقراری رابطه با آمریکا را منوط به سه شرط «عزت، مصلحت و حکمت» بیان می‌کند که همین امر، هم نوعی افسوس در نحوه پاسخگویی به این سوال را در چهره دیگر کاندیدا‌ها به وجود می‌آورد و هم قشر دیگری از روشنفکران جامعه را به حمایت از او جلب می‌کند. در این برهه اکثر گروه‌های چپ‌گرا به حمایت از خاتمی می‌پردازند و حزب کارگزاران با بیانیه‌ای در تاریخ ۷۶/۱/۲۴ حمایت رسمی خود را از خاتمی اعلام می‌کند.

تلخ و شیرین

تبلیغات انتخابات با سفرهای استانی کاندیدا‌ها همراه بود که به طبع حوادث تلخ و شیرینی برای هر یک از آن‌ها به وجود آورده است؛ این حوادث برای سید محمد خاتمی که پشتوانه دولتی چندانی نداشت مطمئناً با فراز و نشیب‌های بیشتری همراه بود؛ سفرهایی که در آن‌ها از یک سو مورد محبت مردم قرار می‌گرفت و از سوی دیگر مورد بی‌مهری مسوولان دولتی. چنانچه در سفر انتخاباتی‌اش به بوشهر از حضور او و همراهانش در مهمانسرای استانداری ممانعت می‌شود و در سیستان و بلوچستان برای جلوگیری از تبلیغ حضور خاتمی در جشنواره فیلم فجر، پخش این فیلم‌ها را به زمان دیگری موکول می‌کنند و در این استان تنها مشاور فرهنگی استاندار و مدیرکل تربیت بدنی برای استقبالش حضور پیدا می‌کنند و دیگر مسوولان حتی از حضور در شهر هم امتناع می‌کنند. خاتمی در سفرش به استان خراسان با طیف جدیدی از تخریب‌ها روبه رو می‌شود؛ در نماز جمعه روز ۲۹ فروردین در شهر مشهد، اطلاعیه‌هایی پخش می‌شود که همایش بزرگ حزب‌الله با حضور الله‌کرم و منصور ارضی را دو ساعت پیش از سخنرانی خاتمی در دانشگاه مشهد نشان می‌دهد.

 روز ۳۰ فروردین پس از سخنرانی خاتمی، در میان جمعیت ۴۰ هزار نفری حاضر در دانشگاه و خیابان‌های اطراف گروهی بالغ بر ۷۰ نفر وارد صحن دانشگاه شده و به درگیری و شعارهای مخرب می‌پردازند، اما به دلیل جمعیت فراوان مردم، این گروه نمی‌توانند کاری انجام دهند. همزمان با این رویداد در تهران نیز مهدوی‌کنی در اظهاراتی پیروزی خاتمی را تکرار مشروطیت بیان کرده و ترس خود را از این تکرار ابراز می‌نماید که در پاسخ آن مهدی کروبی در روز دوم اردیبهشت مصاحبه‌ای با روزنامه همشهری انجام می‌دهد و این ترس را بی‌جهت و اشتباه می‌خواند و خاتمی را مخالف لیبرالیسم از ابتدای انقلاب معرفی می‌کند.

از سویی در مشهد این درگیری‌ها و تخریب همچنان ادامه داشت که اوج آن در مسجد حوض لقمان مشهد در روز ۳۱ فروردین صورت می‌گیرد. انصار حزب‌الله مسجد را پر می‌کنند و هنگام سخنرانی خاتمی به سر و صدا و شعار و توهین می‌پردازند که با درخواست سکوت از سوی جمعیت روبه‌رو می‌شوند و همین امر موجب درگیری فیزیکی و آغاز مرحله جدید تخریب‌ها می‌شود. از این پس این‌گونه حوادث به کرات در سخنرانی‌های خاتمی به چشم می‌خورد.

خاطرات…

تخریب چهره خاتمی و تبلیغات سو صورت گرفته، حوادثی را در پی داشت که گاه به خاطرات به یادماندنی تبدیل شده است، یکی از این قضایا حضور پدر شهیدی در مراسم تبلیغاتی مسجد حوض لقمان مشهد بود که بر اثر تبلیغات و بدون اطلاعات کافی به پشت تریبون می‌رود و برای اثبات شخصیت لیبرال خاتمی می‌گوید: این شخص کسی است که نهضت سوادآموزی (به اشتباه به جای نهضت آزادی) از او حمایت کرده است و یا در روزهای پایانی تبلیغات یکی از مسوولان درباره حامیان خاتمی می‌گوید: شنیده‌ایم حتی شاعره‌ای فاسد به نام فروغ فرخ‌زاد هم از خاتمی حمایت کرده است.

آخرین حادثه‌ای که بارقه امید را در دل حامیان خاتمی روشن ساخت، مراسم روز کارگر بود که توسط خانه کارگر در روز ۱۱ اردیبهشت برگزار شد. این مراسم با حضور سه کاندیدای انتخابات، سید محمد خاتمی، علی‌اکبر ناطق نوری و محمد محمدی ری‌شهری برگزار شد گرچه بازتاب این مراسم در رسانه‌ها بسیار کوتاه بود اما آنچه به وقوع پیوست پیش‌بینی‌های گذشته این انتخابات را در هم شکست. در این مراسم ورود ناطق نوری با تشویق بخشی از حضار همراه شد و ورود ری‌شهری هیاهوی کمتری را به وجود آورد اما با ورود خاتمی تشویق و هیاهو به حدی زیاد بود که برای سکوت جمعیت دقایق چندی سپری شد و همین امر ترس را بر دل دیگر کاندیداهای انتخابات روانه ساخت. از سویی نیز از این پس زمزمه‌های امکان تقلب در انتخابات نیز به گوش رسید، اما با تدبیر مسوولان برای ایجاد حس اعتماد در مردم و حفظ آرامش فضا در آستانه انتخابات، در هاشمی رفسنجانی خطبه‌های نماز جمعه پیش از انتخابات، تقلب در انتخابات را غیرممکن بیان کرد و گفت: «اگر تقلب شود، تاریخ آینده ایران، نمی‌بخشاید.» و همچنین در بخش دیگر سخنانش بیان کرد: «… انتخاب مردم را پس از تأیید صلاحیت نامزدهای انتخابات توسط شورای نگهبان حق باید دانست و از کاندیدا‌ها خواست از تخریب رقبای خود بپرهیزند.» و از سویی مقام معظم رهبری نیز در سخنرانی ۳۱ اردیبهشت خود در جمع خانواده مفقودان و اسرای جنگ تحمیلی برای دلگرمی بیشتر مردم بیان می‌کند: «مگر ممکن است در انتخابات جمهوری اسلامی کسی به خود حق بدهد یا جرات این را داشته باشد که در آرای مردم دست‌کاری انجام دهد.»

 

ما به خرداد پر از حادثه عادت داریم…

این مواضع محکم از سوی دولت و نظام گرچه موجب اعتمادسازی در میان مردم شد اما با این وجود و با حضور گسترده مردم در روز دوم خرداد باز هم ترس از شکست یا تغییر نتایج انتخابات در دل حامیان خاتمی موج می‌زد به طوری که تا ساعات آغازین روز شنبه شایعه شکست خاتمی وجود داشت. اما با اعلام اولین نتایج، آرامش بر دل حامیان او نشست، خاتمی با ۱۱ میلیون در برابر رقیب اصلی خود که تا آن زمان تنها شش میلیون رای بدست آورده، پیشتاز بود که پیش از نتایج نهایی انتخابات، علی‌اکبر ناطق نوری پیام تبریک خود را به مناسبت پیروزی سید محمد خاتمی در انتخابات اعلام کرد و در پایان روز سید محمد خاتمی با آرای نهایی ۲۰ میلیون و ۷۸ هزار ۷۱۸ رای از مجموع ۲۹ میلیون و ۷۶ هزار و هفتاد رای پیروز انتخابات و پنجمین رییس‌جمهور ایران شد.

منابع:

 صد روز با خاتمی، بابک داد، وزارت فرهنگ و ارشاد، ۱۳۷۷

آرشیو روزنامه همشهری

آرشیو روزنامه سلام

آرشیو روزنامه اطلاعات

آرشیو روزنامه کیهان

آرشیو روزنامه روزدرا (سیستان و بلوچستان)

سرزمینی که:

متفکرانش بیکار باشند و بیسوادانشان شاغل
مشاورانش بیمار باشند، و وکلایش ساکت؛
جوانانش دل مرده باشند، و سالخوردگانش بلند پرواز:
مردانش لحن زنانه داشته باشند، و زنانش ژست مردانه؛
اغنیایش دزدی کنند، و فقرایش کارگری با حقوق بخور و نمیر؛
صادراتش فیلسوف باشد، و وارداتش مواد مخدر،
قبرهایش خریده شوند، و مغزهایش فروخته؛

گورستان تحجر است ...

پرسیدم شما برای حزب چه کار می کردید؟ گفت مشورت می‌دادم. ولی یک کمیته مالی هم درست کردم و برای انتخابات پول جمع می کردم. گفتم اگر محرمانه نیست چقدر پول جمع کردید؟ گفت من خودم 1.200.000 فرانک دادم و از دوستانم هم پول گرفتم جمعاً 43.000.000 فرانک پول جمع کردم و به حزب دادم. گفتم چند درصد امیدوار به پیروزی هستند. گفت صد در صد. گفت حزب سوسیالیست چندین دهه است که برنده انتخابات نشده است. گفت: اما فرانسوا میتران رقیب سرسختی است. دو شب بعد نتیجه انتخابات معلوم شد. فرانسوا میتران برنده انتخابات بود. او رئیس جمهور منتخب اعلام شد. سوسیالیست‌ها،‌ کمونیست‌ها و کلاً چپی‌ها به خیابان‌ها ریخته بودند و شادی می‌کردند. شادی عظیم. میدان باستیل غلغله بود. رگباری شدید و رعد و برقی بی‌نظیر پاریس را در بر گرفته بود. من برای تماشا رفته بودم. خیس آب بودم که به پای آسانسور رسیدم. موسیو پیر دسپاکس با چشمی اشکبار پای آسانسور بود. گفت برو لباست را عوض کن و به خانه من بیا. همین کار را کردم. پیرمرد مثل اینکه جوانی را از دست داده باشد بخاطر شکست حزبش گریه می‌کرد. می‌گفت منافع ملی ما در خطرات است. او می‌گفت در ظرف چند ماه سرمایه‌ها از فرانسه فرار خواهند کرد. سرمایه دارها سرمایه‌هایشان را از کشور خارج می‌کنند و اقتصاد فرانسه مختل می‌شود. من 35 سال داشتم و او 85 سال. سال 1361 بود و من خود نگران وضعیت کشور. صحبت را عوض کردم و حال بچه‌ها و نوه‌هایش را پرسیدم. از 6 بچه‌اش هیچکدام در پاریس نبودند. چند نوه‌اش در پاریس بودند که گاه گاه به پدربزرگ سری می‌زدند. چند ماهی گذشت و فرانسوا میتران در کاخ الیزه بود. عراق به ایران حمله کرده بود. یکی از نتایج این جنگ گرانی قیمت نفت بود. نفت از بشکه‌ای 7-6 دلار به بیش از 30 دلار رسیده بود. فرانسوا میتران در تلویزیون ظاهر شد. رئیس جمهور با مردم صحبت کرد. گفت به علت گرانی نفت فرانسه با مشکلات اقتصادی روبرو خواهد شد. او پیشنهاد داد و گفت من نه دستور می‌دهم و نه بخشنامه می‌کنم فقط پیشنهاد می‌دهم. پیشنهادش چه بود. قانون در فرانسه می‌گفت که درجه حرارت ساختمان‌ها در زمستان 21 درجه باشد. میتران گفت اگر به جای 21 درجه شوفاژها را روی 18 درجه تنظیم کنید، حدود 3 میلیارد فرانک صرفه‌جویی انرژی خواهیم داشت. چند روز بعد رفتم خبری از موسیو دسپاکس بگیرم. زمستان بود و سرما. موسیو در آپارتمانش را باز کرد. دیدم او پالتویی پوشیده و کلاهی را سر گذاشته است. معمولاً در خانه جوراب نمی‌پوشید. دیدم جورابی هم به پا دارد. گفتم موسیو دسپاکس خدایی نکرده مریض هستید؟ گفت نه. من داخل آپارتمان موسیو دسپاکس شدم . هوا سرد بود. پرسیدم پس چرا اینقدر لباس پوشیده‌اید و کلاه به سر دارید. گفت رئیس جمهور چند روز پیش پیشنهاد داد که درجه حرارت را از 21 به 18 کاهش دهیم. گفتم شما که با فرانسوا میتران مخالف بودید. از پیروزی او ناراحت شدید. آنقدر ناراحت شدید که گریه کردید. گفت موسیو پاپلی از وقتی او رئیس جمهور شد، او رئیس جمهور همه فرانسه و همه ملت فرانسه است. من از نظر حزبی با او مخالفم ولی او رئیس جمهور من است. من حرف او را به عنوان یک رئیس جمهور قبول دارم. ما برای منافع ملی فرانسه همه باید با او همکاری کنیم. همه حزب ماهم با او همکاری دارند. البته ما در مجالس با حزب سوسیالیست‌ مخالفت می‌کنیم ولی هر کجا پای منافع ملی باشد همه یکی هستیم. در کارهای روزمره هم او رئیس جمهور است. من در گوشه‌ای از اتاق موسیو دسپاکس نشسته بودم. در فکر بودم و سردم شده بود. دیدم که دماسنجآپارتمان درست بالای سر شوفاژ است. شوفاژ آن طرف اتاق بود. گفتم موسیو دسپاکسدماسنج بالای شوفاژ است. وقتی درجه حرارت بالای شوفاژ،‌ 18 درجه باشد این گوشه اتاق حتماً 15 درجه است. من گفتم باید جای دماسنج را عوض کنید. لااقل آن را به دیوار وسط اتاق بگذارید. موسیو دسپاکس فکری ‌کرد و گفت من که خود را گول نمی‌زنم. پارسال هم دماسنجهمانجا بالای سر شوفاژ بود. من پارسال اتاق را با همین دماسنج 21 درجه تنظیم کردم و امسال با حرف رئیس جمهور با 18 درجه. جای دماسنج را هم عوض نمی‌کنم. من در حیرت بودم، مردی 85 ساله‌ای که 1.200.000 فرانک برای شکست فرانسوا میتران داده بود، حالا خود را در پالتو پیچیده بود تا حرف همین فرانسوا میتران را به عنوان رئیس جمهور عملی کند. مردی که ماهیانه ده‌ها هزار فرانک در مزرعه و سهام درآمد داشت، می‌خواست ماهیانه 60 فرانک در فاکتور شوفاژخانه صرفه‌جویی کند تا منافع ملیش حفظ شود. شاید من بهترین درس دکترایم را در پاریس در اتاق موسیو دسپاکس گرفتم نه از دانشگاه سوربن. رئیس جمهورمنتخب ولو از حزب مخالف، رئیس جمهور همه ملت و کشور فرانسه است. آن مرد فرانسوی که عضو حزب مخالف رئیس جمهور بود می‌گفت برای حفظ منافع ملی حرف رئیس جمهور را حتی در خانه‌های در بسته‌مان عمل می‌کنیم.

با سلام و احترام به پیشگاه تاریخ پر آوازه و پر افتخار مردم فهیم شهرستان درگز و درود بی پایان به تمامی آزادمردان شهید این خاک.

این حقیر به خاطر مسئولیتم به عنوان رییس ستاد حامیان رییس جمهور در شهرستان درگز به برخی اطلاعات و آمار و مسئولین دسترسی دارم و گاهی سکوت را غیرقابل امکان و برخی رفتارها را توهین به شعور همشهریان عزیزم می بینم. در امتداد رسالت و حقی که بر دوش تک تک مردم این شهر در پیوستگی با دیگر همشهریان است گاهی باید گفت و دانستن را حق ملت دانست.

انسان، از دیدگاه قرآن و سنت، باید مسیر کمال را که ایمان و اخلاص و عمل صالح لازمه ی آن است بپیماید. وی، در مقابل اموال خصوصی و عمومی مسئول است و باید حقوقی را، در مراحل تولید و توزیع و مصرف، همه جا، رعایت کند. عدالت اجتماعی و توازن اقتصادی و استقلال و حداکثر کارایی، از اهداف عمده ی جامعه اسلامی است. هر فرد مسلمان، باید برای رشد و گسترش این اهداف، در حد توان خویش گام بردارد.این همه، حاصل نمی گردد مگر با ضد ارزش ها نیز مبارزه شود.لازمه تحقق این وظیفه، شناخت دیدگاه اسلام و دستورهایش در این باره، است.عصر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و حضرت امیر المؤمنین علیه السلام از برترین نمونه هایی است که در آن، اهداف اقتصاد اسلامی پیاده شد و نظام اقتصادی، به صورت سازمان یافته، در جامعه تشکیلاتی پیدا کرد.انفال و زکات و خمس و خراج و... از اموال دولت محسوب شد و حفظ آن به نفع جامعه اسلامی، بر کارگزاران حکومتی، امری ضروری شناخته شد. عهد نامه ای که حضرت علی علیه السلام در دوران خلافت خویش برای مالک اشتر تنظیم کرده، نمونه ی کامل این رفتار بخردانه ی امام مسلمین، در مقابل بیت المال و نظام اقتصادی جامعه اسلامی است. اینک که ما نیز پس از چهارده قرن، مدعی حکومت اسلامی هستیم، باید با به کار بستن احکام اسلامی، در رشد و تعالی اقتصادمان کوشا بوده و از هرگونه اسراف و تبذیر و حراج بیت المال بپرهیزیم.

امام باقر علیه السلام از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نقل می کند که ایشان فرمودند: پنج کس اند که من و هر پیامبر مستجاب الدعوه ای، آنان را لعنت کرده است: آن کس که در کتاب خدا، آیه ای را زیاد گرداند، و کسی که سنت و روش مرا، رها کند و کسی که قضا و قدر خدا را تکذیب کند و کسی که حرمت اهل بیت مرا که خدا واجب فرموده نگه ندارد، و کسی که اموال عمومی را، به خود منحصر سازد و [تصرف در] آن را [به نفع خود] حلال شمارد. (الکافی، ج 2، ص 293)

 

همچنان که می دانیم کمتر از شش ماه مانده تا یک بار دیگر در آستانه یک انتخاب و تصمیم بلند قرار بگیریم.

شکی نیست که انتخابات یک فرصت است... و اما فرصت از کدام نگاه و فرصت از برای کدام انگیزه؟ فرصتی تاریخ ساز برای امروزیان و فرصتی جهت وضع آینده ای بهتر برای فرزندان فردای سرزمین ما؟ و یا فرصتی برای بالا رفتن از دوش مردمان بی پناه و مظلوم و نجیب به هوس کسب ثروت ها و قدرت های بی حد و حصر وشیرین؟

شهرستان درگز به جهت صداقت و نجابت تاریخی مردمانش بارها و بارها مورد طمع انسان های خودخواه و جسوری بوده است که این شهر را پله ای برای کسب شهرت و ثروت در آرزوی خویش دیده اند.

قبلا نیز دستنوشته ای با عنوان ماه رمضان های بعد از انتخابات منتشر کردم و دیدیم که تفاوت ماه مبارک رمضان قبل از انتخابات و بعد از انتخابات را و همینطور ماه محرم های قبل و بعد انتخابات را...

تظاهر و نیرنگ و ریا از در و دیوار بعضی بالا می رود آنقدر که در مسلمانی اینان حیرت مانی و از خود پرسی چگونه است که قبل از انتخابات این جمعیت اینگونه یاد افطاری دادن ها و سینه زنی ها و زیارت های امام رضا (ع) می افتند؟ مگر چه اتفاقی افتاده که فقط در سالهای خاص، ایمان این جماعت اینگونه رخ بر نماید؟ چرا اینان سال های قبل تر از انتخابات اینقدر پولدار نبودند که افطاری ها و سینه زنی ها راه بیندازند و کاروان کاروان جماعتی به زیارت امام معصوم و مظلوم برند؟ مگر این خَیرهای محترم سال های پیش خواب بودند که به نامزدان محترم انتخابات پول های بی مانند اینگونه دهند که مردم بیچاره ما را به زیارت امام هشتم بَرند؟

اخیرا وزیر محترمی به شهرستان درگز آمد و به همراه نماینده فعلی مجلس، چرخ های زورخانه ای فراوان زدند و برگشتند. تمام در و دیوار شهر پُر شده بود از خیرمقدم ادارات به وزیر محترم و شایعه سازی که تونل مظلوم تر از امام رضای جاده کپکان دوغایی در حال کلنگ زنی و آغاز عملیات است. بماند که تمام این بنرها بدون توجه نهادهای مدیریتی و نظارتی مسئول شهرمان از بودجه بیت المال و با طرح پوسترهای تبلیغاتی نماینده محترم به در و دیوار چسبانده شده بود.

مصیبت بار تر از همه اصل ماجرا بود! مسئولین مربوطه مدعی "آغاز" عملیات اجرایی تونل الله و اکبر بودند در حالی که این جاده چند سال پیش یک بار کلنگ زنی و عملیات اجرایی اش آغاز شده بود!

کلا این اتفاق ذهن من را بسیار مشغول کرده بود و سوالات بی پاسخ فراوان در ذهنم به وجود آمده بود که در گفتنشان عجله نکردم تا همین الان صبر کردم و پرس و جو کردم اما به هیچ نتیجه منطقی و پاسخی که من را قانع کند نرسیدم چه بدتر که بر شک و نگرانی هایم افزوده هم شد.

معمولا وقتی یک پروژه عمرانی آغاز به کار می کند می بایست قبل از هرچیز بودجه مورد نظر آن به صورت دقیق در فاکتورهایی چون مقدار هر واحد – هزینه هر واحد – سال شروع – سال اتمام – میزان عملکرد بودجه در هر سال به تفکیک و کاملا مشخص و معین باشد. و در ردیف بودجه ملی استانی یا منطقه ای قرار گرفته باشد و بعد با خرج کردن پول بیت المال، افتتاحیه و کلنگ زنی و... برگذار می شود و به اصطلاح عملیات اجرایی پروژه آغاز می شود.

معمولا در کشور ما زمانی که طرحی با این عظمت و بودجه مورد نیاز قرار است تصویب شود می بایست در اعتبارات طرح های تملک دارایی سرمایه ای ملی قرار بگیرد. که این نیاز به تایید هیات وزیران و سپس نمایندگان مجلس دارند و چنانچه طرح های ملی مورد اشاره تمام تاییدیه های لازم را گرفتند تحت کتابچه ای با عنوان بودجه سالانه عرضه می شوند که اتفاقا دسترسی به آن برای عموم نیز آسان است.

حالا نگاهی که به بودجه و سرمایه های اختصاص یافته اخیر ملی و استانی و حتی شهری که می اندازیم هیچگونه مصوبه و بودجه در نظر گرفته شده ای مبنی بر بهسازی یا احداث و... جاده درگز کپکان دوغایی نمی بینیم. و معلوم نیست جناب آقای وزیر با کدام پول اختصاص یافته اعلام نمودند که عملیات اجرایی پروژه را "آغاز می کنیم" و انفجاری نیز انجام دادند.

نمایش ویدئو

و اما کمی به قبل تر که برگردیم می بینیم حدود پنج سال پیش توسط نماینده محترم قبلی و مسئولین وقت نیز همین تونل شکل کلنگ زنی شده است و همه مردم هم می دانند که آغاز کار در این تونل بسیار قبل تر از امروز در جریان بوده است. نگاهی که به اعتبارات طرح های تملک دارایی سرمایه ای ملی در سالهای قبلتر می اندازیم مشاهده می کنیم در بودجه سال 1389 طرح جاده درگز کپکان قوچان آمده است و اعتباری هم برای آن تخصیص داده شده و کلنگ زنی و مراسماتی هم به صورت معمول برگذار شده است:

عکس اعتبارات طرح های تملک دارایی سرمایه ای ملی 93

اما پس از جذب این اعتبار ملی برای درگز که توسط نماینده سابق شهرمان جناب آقای محمدعلی دلاور پیگیری شده است هیچگونه سرمایه ای برای این جاده در هیچ ردیف بودجه ای وجود ندارد.

حال چند سوال و احتمال برای ذهن من شهروند به وجود خواهد آمد:

1-    و سوال اینجاست که نماینده محترم فعلی شهرمان جناب آقای حسین محمدزاده به همراه مسئولین شهرستان و وزیر محترم راه و شهرسازی چگونه اعلام کرده اند که عملیات اجرایی تونل الله اکبر آغاز شده است؟ مگر این عملیات قبلا آغاز نشده بود؟ این یک امر کاملا آشکار است و همه مردم می دانند که در سالهای قبل معمولا کار تونل الله و اکبر شروع شده بود و رفت و آمدها و کارهایی هم انجام می شد اما بعد از نماینده شدن آقای محمدزاده و روی کار آمدن قرارگاه خاتم به دلیل طلب مالی این قرارگاه از دولت و عدم توانایی جذب اعتبار جدید توسط مسئولین و نماینده محترم فعلی این پروژه کاملا خوابیده و کار ادامه نداشت به هرحال اگر اعتبار جدیدی جذب می شد (که اعتباری هم در بودجه دیده نمی شود و هیچ توضیح رسمی و کاملی داده نشده است که پول جذب شده کجاست) نباید احیانا به جای عبارت آغاز عملیات اجرایی تونل و... از عبارت "ادامه"  عملیات اجرایی تونل یا حداقل از عبارت جذب اعتبارات جدید استفاده می شد؟

2-    سوال این است که این عملیاتی که اجرایی شده است بر اساس کدام بودجه عملیاتی شده است. به هر حال همچنان که قبلا گفته شد یک اعتبار مالی در بودجه دولت می بایست کاملا مشخص و حتی برنامه ریزی شده باشد.

3-    احتمال دارد اعتبارات در سال آینده در بودجه دولت قرار گیرد. اگر در بودجه سال آینده هم قرار است انشاالله مبلغی منظور شود (که تاریخش برای بعد از انتخابات خواهد بود) چرا الان مراسماتی را با هزینه بیت المال برای تبلیغات برگذار کرده اند؟ آیا این احتمال وجود ندارد که تا سال آینده هر اتفاقی بیفتد و خدای ناکرده این نیت (احتمالی) آقای وزیر محقق نشود؟ آیا غیر از این است که بدون مشخص شدن تکلیف بودجه نمی شود از آغاز عملیاتی سخن گفت؟ آیا نمی توان اینگونه نتیجه گرفت که بخش اعظم این تحرکات انتخاباتی و تبلیغی برای نماینده محترم مجلسی بوده که اتفاقا مسئولین دست اندر کار این امر نیز با وی همکاری کرده اند؟ کاری که قرار است بعدا پولش را بدهند چگونه آغاز شده است؟

 

4-    ممکن است وزیر محترم به همراه نماینده مجلس فقط برای مشاهده میدانی و سرکشی پروژه آمده بودند تا بودجه ای برای این طرح اختصاص بدهند که اگر اینگونه می بود هم نیازی به اعلام این جمله صریح ایشان "آغاز عملیات اجرایی پروژه تونل الله و اکبر" نبود و انجام انفجار و... معنایی نداشت؟!!! و اگر جناب وزیر و نماینده محترم مدعی آغاز عملیات اجرایی این تونل هستند نیز باید توضیح دهند بر اساس چه و با کدام بودجه این عملیات آغاز شده است؟ مگر می شود بدون اینکه پولی باشد شرکتی شروع به کار بکند؟ مزد کارگرها و حتی هزینه هیلیکوپتر وزیر محترم از کجا آمده است؟ و اگر پولی در کار نیست چرا این مراسمات و مانورهای اجتماعی و تبلیغاتی شش ماه قبل از انتخابات اتفاق افتاد؟

 

طرح استیضاح وزیر راه و شهرسازی جناب آقای آخوندی در اوایل شهریور ماه در مجلس شورای اسلامی کلید خورد و طبیعتا لاوی گری های این وزارتخانه برای اخذ رای اعتماد از نمایندگان مجلس آغاز شده است. همگان می دانند که کرسی قدرت چقدر شیرین است. به خصوص اگر نام و نان وزارت به کف آورده باشی و راحت بخوری. قطعا هیچ وزیری نمی خواهد از صندلی وزارتش به راحتی کنار بنشیند و در شرایط استیضاح برای کسب یک رای نماینده مجلس حاضر است بهترین امتیازها را بدهد.

اما هر امتیازی هم دست وزیر نیست که جلوی پای یک نماینده بریزد مگر وعده و وعید. وعده های که با چشم داشت اخذ رای های اعتماد گاها وزرا به برخی نمایندگان اهل معامله می دهند و در قبال راضی کردن نمایندگان مخالف امتیازاتی به نمایندگانی می دهند که با تلاش های خودشان برای وزرا رای اعتماد می گیرند. اما همچنان که گفته شد همه چیز در جیب وزیر نیست که بیرون بیاورد و در دستان نمایندگان بگذارد. امتیازی که در این شرایط یک وزیر می تواند به یک نماینده بدهد اجرای شو های تبلیغاتی متنوع و مختلفیست که برای نماینده رای آور باشد. یعنی هردو برای دیگری رای جمع کنند و وعده دیگری که می توان در این شرایط از یک وزیر گرفت اخذ قول بودجه های خاص و به تصویب رساندن آنها در آینده است. امیدواریم که این سفر وزیر محترم به شهرستان هم از وعده های از نوع تبلیغاتی نباشد اما از آنجا که طرح و پیشنهاد استیضاح وزیر راه از اوایل شهریور در مجلس شورای اسلامی در جریان بوده است و سفر وزیر به شهرستان بیست و ششم شهریور اتفاق افتاده است و استیضاح وزیر محترم نیز در اوایل مهرماه اتفاق افتاده است و نماینده محترم درگز نیز به عنوان عضو کمیسیون عمران (که کمیسیون مربوط به وزارتخانه راه و شهرسازیست) یکی از مخالفان سرسخت استیضاح بوده است و از همه مهمتر اینکه در بودجه سال گذشته هیچ اعتبار جدیدی برای تونل الله و اکبر اخذ نشده و اعتبارات سال آتی نیز هنوز مشخص نیست! نمی دانیم با کدام پول و بودجه تونلی که قبلا کلنگ زنی شده بود دوباره عملیات اجرایی اش آغاز شده است برای ما سوال است این تبلیغات های سیاسی پشتوانه حقیقت دارد یا خیر؟

 - در پایان لازم به توضیح است که به عنوان یک سایت و وبلاگ شخصی آمادگی داریم و وظیفه شرعی و اخلاقی خویش می دانیم هر توضیح لازمی که شخصیت های حقیقی و حقوقی محترمی که مربوط به این نوشته هستند دارند را در این سایت و در جوابیه این نوشته منتشر کنیم. چنانچه قضاوت اینجانب اشتباه بوده باشد آمادگی دارم توضیحات مخاطبین این نوشته را خوانده و منتشر کنم و قطعا اگر سوء تفاهمی بوده باشد عذرخواه هم خواهم بود اما طبق شواهد و قرائنی که به چشم من می خورد چیزی جز یک تبلیغات انتخاباتی نمی بینم و هیچ اعتبار جذب شده ای برای شهرستان وجود ندارد مگر عکس آن ثابت شود.

ارادتمند: کیانوش انصاری

مشاهده کردین که در تلگرام کاربرهایی قرار داده شده که به صورت خودکار برای شما پیام ارسال می کند یا عکس یا … در این جا چند تا از این بوت ها قرار میدیم که میتونید اد کنید و استفاده کنید

و اما آموزش ساخت این روبوت ها را نیز در ادامه مطلب بخوانید: 
با مطالعه تفصیلی این مصاحبه با حزب اصلاح طلب ندای ایرانیان بیشتر آشنا شوید

به گزارش فرهنگ نیوز  صادق خرازی گفتگویی را با روزنامه شرق داشته است که در ادامه می خوانیم:
 
خانه نوه «حاج‌سیدمهدی» بیشتر از آن که به منزل یک دیپلمات و سیاستمدار شبیه باشد به خانه یک کلکسیونر عتیقه و کتاب‌های نایاب خطی شبیه است. او در این خانه که بیشتر شبیه موزه است، با عبا و عصا می‌نشیند و از مراجعه‌کنندگانش با قهوه فرانسه پذیرایی می‌کند. خانه آجری در حوالی پل «صدر» بی‌اختیار آدمی را به یاد سریال هزاردستان و تهران قدیم می‌اندازد. این البته مخصوص زمانی است که برای درمان بیماری سرطان «لنفوم» راهی آلمان نشده باشد. معماری درونی و اشیای موجود در خانه چیزی از دکورهای پرخرج خانه‌های قاجاری بعضی از فیلم‌ها کم ندارد؛ اندرونی، بیرونی، محراب، کتابخانه، تالار آینه و...، روی دیوارها، از نقاشی‌های سهراب سپهری و محمود فرشچیان یافت می‌شود تا طراحی‌های مرتضی ممیز و مجسمه‌های پرویز تناولی و خط‌نقاشی‌های محمد احصایی. اجداد پدری‌اش همه بازاری بودند اما هنگامی که نوبت به حاج‌سیدمحسن (پدر صادق) رسید، راهی حوزه علمیه قم شد. صادق با این پیشینه و ریشه خانوادگی، نماد مجسم پیوند ناگسستنی روحانیت و بازار به‌شمار می‌رود. سیدمحمد‌صادق خرازی این‌روزها به این دلایل خبر ساز نیست.
 
شرق در مقدمه خود همچنین ادعا کرده است: او اکنون زعیم حزبی تازه‌تاسیس است که بیشترین یارگیری را از میان نیروهای جوان دو حزب منحل اعلام شده سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و جبهه مشارکت ایران اسلامی داشته است. «ندا» هنوز نیامده، سبب‌ساز درگرفتن بحث‌های تند مخالف و موافق پیرامون خود شده است. پرسش کلیدی اما این است؛ 
نخل تنها درختی است که اگر سرش را قطع کنی می میرد، بر خلاف همه درختها که سرشان را که می زنی بار و برگشان بیشتر می شود! اما نخل ،نه! سرش را که قطع کردی ، می میرد ،مهم نیست ریشه اش در خاک سالم باشد، نخل بی سر ،می میرد .
این را اولین بار از دکتر مجتهدی استاد فلسفه دانشگاه تهران آموختم،پیر مرد همیشه می گوید ؛ فرهنگ مثل درخت نخل است ،مهم نیست ریشه ات هزاران سال در خاک تاریخ است،مهم این است که سرت هم سالم باشد!یعنی نمود فرهنگی امروز جامعه ات سالم باشد، اگر فرهنگ امروز جامعه ای بیمار شد ،آن فرهنگ می میرد... ولو هزار سال ،ریشه داشته باشد...

مواد لازم برای پخت یخنی برای چهار نفر:

گوشت بره هشتصد گرم

یک پیمانه روغن

سیصد گرم پیاز

نمک یک قاشق غذاخوری

پنجاه گرم دمبه گوسفند

 

دستور پخت یخنی:

ابتدا پیاز خورد شده را در روغن سرخ میکنیم تا حدی که رنگ آن طلایی شود و باید دقت کرد که پیازها نسوزد و در مرحله اول رنگ آن قهوه ای نشود. سپس ادویه جات را اضافه کرده و در مرحله بعد پنجاه گرم دمبه گوسفند آماده شده را به مدت دو دقیقه تف می دهیم. سپس گوشتها را اضافه کرده و به مدت پنج دقیقه باید در حرارت ملایم پخته شود در طول پخته شدن گوشت بد نیست هر چند دقیقه یک بار خورشت را به هم بزنیم، در این مرحله هدف از به هم زدن غذا این است که پیازها نسوزد و گوشتها کاملا یکدست قهوه ای شود. پس از این پنج دقیقه هم زدن گوشتها باید به آن آب اضافه کرد که ترجیحا می تواند آب جوش باشد. مقدار آب باید به گونه ای باشد که تمام مخلوط خورشت را کاملا در زیر آب ببینید و آب حدود دو سانتیمتر از خورشت شما بالاتر قرار گرفته باشد و حالا باید صبر کرد تا پخته شود در این مرحله نباید در قابلمه را گذاشت و روی همین حرارت صبر می کنیم تا آب اضافه غذا بخار شود و گوشت یخنی کاملا در غذای شما آماده بشود. در مرحله آخر می توانید نمک را اضافه کنید و غذای شما آماده شده است تا یک نهار مقوی و خوش مزه را تجربه کنید. در عکس بالا که از خورشت یخنی گرفته شده است شما می توانید شکل و شمایل خورشت و میزان آب باقی مانده در خورشت خودتان را ببینید.

 

نکته: تقریبا پخت یخنی چهارساعت طول می کشد. 

نکته: آب یخنی نباید زیاد باشد

نکته: در زمان پیاز داغ کردن غذا در مراحل اولیه می توانید از ادویه جات مختلفی مثل فلفل و دارچین و... نظر به سلیقه خودتان استفاده کنید

نکته: نوع ریز کردن پیاز رمز اساسی رسیدن یک یخنی خوب است. پیازها باید نه زیاد ریز و نه زیاد درشت باشند. اندازه پیازهای یک غذای یخنی خوب را می توانید در تجربه های مختلف بدست آورید.

نکته: ضمناً تو درگز روی برنجشون روغن زرد حیوانی میریزن (روغن داغ) 

منبع: http://www.iranian-rice.ir

ابراهیم نبوی یکی از طنز نویسان ایرانی مقایسه ای جالب از سعید جلیلی و دکتر ظریف ارائه کرده:


یک،
جواد ظریف در جریان مذاکره هشت ساعت مذاکره می کرد، بعد هشت دقیقه آخر مذاکره عکس دو نفره یا چند نفره می گرفت، سعید جلیلی هشت ساعت با کاترین اشتون عکس یادگاری می گرفت، بعد در عرض هشت دقیقه توضیح می داد که امروز من نمی خواهم حرف بزنم و بعدا حرف می زنم و خداحافظی می کرد و می رفت.

دو،
هر بار که سعید جلیلی با مقامات بین المللی مذاکره می کرد، چهار میلیارد دلار از پولهای ایران بلوکه می شد و هزینه هر ساعت ملاقاتش دو میلیارد دلار از کیسه ملت بود، جواد ظریف هر ساعتی که با مذاکره کنندگان غربی حرف می زند، دو میلیارد دلار از پول ایران را پس می گیرد.

سه،
سعید جلیلی هر بار که برای ملاقات با سران اروپایی می رفت، شصت نفر مترجم و نگهبان و مامور امنیتی و فامیل احمدی نژاد همراهش بودند و صد نفری با یک نفر معاون وزیر نیم ساعت حرف می زدند و بعد از سه روز خرید و ولگردی به ایران برمی گشتند و مورد استقبال گروههای فشار و مجلس و اره و عوره و شمسی کوره قرار می گرفتند، جواد ظریف با پنج نفر دیپلمات به ملاقات هشت نفر وزیر خارجه مهم جهان می روند و بعد از شانزده ساعت حرف زدن، سریع سوار هواپیما می شوند و برمی گردند کشور و مورد حمله امت حزب الله و مجلس و سایر اراذل و اوباش قرار می گرفتند.

چهار،
سعید جلیلی هر بار که با مقامات غربی ملاقات می کرد، اسرائیل و عربستان و جمهوریخواهان و سایر کسانی که دوست دارند ایران از میان برود، یک موفقیت تازه به دست می آوردند، جواد ظریف هر ملاقاتی که می کند باعث می شود اسرائیل و عربستان و سایر کشورهایی که با ایران دشمنی می کنند، یک شکست تازه بخورند و بیش از پیش دچار مشکل شوند.

فرق میان این دو خیلی زیاد است، خیلی هم بزرگ است، فقط مواظب باشید که توی چشم تان نرود.

بسم الله الرحمن الرحیم
خدا شما را رحمت کند، بدانید که همانا شما در روزگاری هستید که گوینده حق اندک، و زبان از راستگویی عاجز، و حق طلبان بی ارزشند، مردم گرفتار گناه، و به سازشکاری هم داستانند، جوانشان بداخلاق، و پیرانشان گناهکار، و عالمشان دورو، و نزدیکشان سودجویند، نه خردسالانشان بزرگان را حرمت می نهند و نه توانگرانشان دست مستمندان را می گیرند.
((خطبه ٢٣٣ نهج البلاغة))

عمق و اساس ناراحتی و نگرانی اسرائیلی ها از مذاکرات دولت تدبیر و امید را می توان در این چند دقیقه بیانات رییس جمهور اسرائیل دید. بیچارگی و درماندگی نه تنها در ظاهر او که حتی به صورت کاملا مستقیم و شفاف در واژگانش دیده می شود.

پیشنهاد می کنم حتما این ویدئو را ببینید

 

 


دریافت
مدت زمان: 1 دقیقه 1 ثانیه

بارها فرق علی را می شکافد جهلشان


روزگار از ابن ملجم های دلواپس پر است!


عکس هایی تازه که توسط دیده بان محیت زیست و حیات وحش ایران از پارک جگلی تندوره شهرستان درگز گرفته شده است.

تصاویر زیر نشان دهنده طبیعت بکر و زیبای چهلمیر شهرستان درگز است و توریست ها و همسایگان همجوار این شهرستان را دعوت به نظاره و هم نشینی با این طبیعت می کند. شهرستان درگز دارای جایگاه های فراوان تفریحی و تاریخیست که این ویژگی طبیعی و تاریخی می توانسته است استعدادی مهم برای صنعت گردشگری شهرستان و یکی از مفیدترین و ماثرترین استعداد مالی این شهرستان باشد. گرچه متاسفانه مسئولین محترم شهرستان تاکنون توجه کافی و لازم به این مهم نکرده اند اما طبیعت بکر و زیبا و تاریخ نامدار و آثار برجای مانده از تمدن و قدمتی چندهزار ساله آن همواره میزبان مسافران بسیاری از نقاط مختلف کشور بوده و هست است.


چهلمیر درگز - پارک ملی تندوره

چهلمیر درگز - پارک ملی تندوره

چهلمیر درگز - پارک ملی تندوره

چهلمیر درگز - پارک ملی تندوره

چهلمیر درگز - پارک ملی تندوره

چهلمیر درگز - پارک ملی تندوره

چهلمیر درگز - پارک ملی تندوره

چهلمیر درگز - پارک ملی تندوره

چهلمیر درگز - پارک ملی تندوره

چهلمیر درگز - پارک ملی تندوره

چهلمیر درگز - پارک ملی تندوره

چهلمیر درگز - پارک ملی تندوره

چهلمیر درگز - پارک ملی تندوره

چهلمیر درگز - پارک ملی تندوره

چهلمیر درگز - پارک ملی تندوره

چهلمیر درگز - پارک ملی تندوره


منبع این نوشته: سایت خبری شهرستان درگز http://www.dargaz.info

با سلام و درود خدمت شما بازدیدکننده گرامی در این وبلاگ می توانید مطالب آموزنده و جذاب زیادی را به صورت تصویری و متنی درباره تاریخ و فرهنگ و دیدنی های شهرستان درگز بیابید. این وبلاگ در واقع توسط سایت "نشریه اینترنتی شهرستان درگز" پشتیبانی می شود. می توانید برای مشاهده سایت شخصی نویسنده این وبلاگ (کیانوش انصاری) نیز ... اینجا  ... کلیک کنید

علم مبارزه: اگر حقیقتی را پذیرفته ای که در ظرفیت پذیرش دیگران نیست، منتظر باش تا هزینه این ایمان را بپردازی. 

 

اگر حقیقتی را پذیرفته ای که در ظرفیت پذیرش دیگران نیست، یا هست اما بر ضد دیگران است، منتظر باش تا هزینه این ایمان را بپردازی. منتظر تهمتها و تمسخرها و اذیتها. منتظر طرد شدنها و توطئه ها. وقتی تو بزرگتر از ظرفیت نگاه دیگران باشی یا ظرفیت آنان از ظرف نگاه تو کمتر باشد این طبیعی است که آنها بدبینانه در تو تردید کرده و سعی نمایند تو را انکار کنند و زیر سؤال ببرند.
ایلیا «میم»

قلم یاز: اسلامی که از کفر آمده است!  زهرا گنزالس از مسلمان شدندش و سختی های مسلمان بودن در امریکا می گوید... اسلامی که خواهیم خواند ایمانیست که از آزادی حاصل شده است و حال اگر همین آزادی و تحقیق در جامعه ای با اکثریت مسلمان به تحقق برسد چگونه ایمانی و چگونه قیامی ساخته می شد؟

 
 
صبر بر آزارها؛ در راه خدا فقط با ایمان و استحکام ممکن است
 
زهرا گنزالس؛ مسلمان شیعه آمریکایی می گوید:
12 سال بیشتر نداشتم. برای نخستین بار می‌خواستم با روسری به مدرسه بروم؛ هیجان زده بودم و خوشحال از انتخابم. وارد اتوبوس مدرسه شدم از همان اتوبوس‌های زردی که سرویس بچه مدرسه‌ای‌ها بود. غوغایی در اتوبوس بر پا بود من که وارد شدم ناگهان همه ساکت شدند و به من نگاه کردند ناگهان از ته اتوبوس پسری فریاد زد: "اونو نگاه کنید یک پارچه روی سرش انداخته" و بقیه به تبعیت از او مرا هو و به سمتم آشغال پرت کردند.  در اتوبوس باز بود و من هنوز فرصت فرار داشتم؛ اما لحظه‌ای با خودم فکر کردم امروز فرار کنم فردا چه؟ بالاخره که باید مدرسه بروم. پاهایم سنگین شده بود؛ به سختی خودم را به اولین صندلی اتوبوس رساندم. ترسیده بودم. برای همین شروع به راز و نیاز با خدای خودم کردم تا کمکم کند و بتوانم حجابم را حفظ کنم. وقتی رسیدیم به مدرسه متوجه شدم روسریم خیس شده! بعدا یکی از دوستانم گفت پسرا یکی یکی به سمت من می‌آمدن و آب دهان روی روسرییم می‌انداختن! و این ماجرایی بود که هر روز از خانه تا مدرسه برای من تکرار می‌شد و من مجبور بودم هر روز با خودم دو روسری ببرم چون روسریم همیشه خیس از آْب دهان می‌شد.

اینها را خانم زهرا گنزالس می گوید؛ مسلمان شیعه آمریکایی. او حکایت مسلمان شدن خود را نیز اینگونه تعریف می کند:

وقتی چهار سالم بود؛ مادرم مسلمان شد. ما می‌دیدیم که عبادت ایشان با ما فرق دارد. مادرم آرام آرام ما را با ارزش‌های اسلام آشنا کرد بدون اینکه اجباری در کار باشد. وقتی دوازده سال داشتم مادرم من و خواهر و برادرانم را به اسلام دعوت کرد و ما که با اسلام تا حدودی آشنا شده بودیم به اسلام روی آوردیم.
بعد از آن نخستین بار در اواخر پاییز سال 1369 همراه مادر و خواهرم به قصد گذارندن دوره در حوزه علمیه قم به ایران سفر و در همان سال نیز ازدواج کردم و همراه همسرم ساکن آمریکا شدیم، از سال 1381 تاکنون نیز در مشهد مقدس زندگی می‌کنم

این بار در مشرق اتفاق افتاد - باز هم توهین به شعور ملت

سایت مشرق در اقدامی جالب در عکس رسمی خانواده حافظ الاسد ضمن حذف عکس دختر وی، برای همسر رئیس جمهور فقید سوریه با فتوشاپ حجاب آفرید و چند اینچ پای وی را که معلوم بود حذف کرد. در تصویر زیر عکس جعلی مشرق و عکس واقعی خانواده بشار اسد مشهود است: (جالب اینجاست امثال همین سایت ها در کلام برخی با عباراتی چون سایت های ارزشی و... یاد می شوند!!! کدام ارزش؟!!!)

خانواده اسد در سوریه

دروغ از در و دیوار سیاستمداران ما بالا می رود؛ حتی نمی توانیم به مردم خود راست بگوییم. حتی با مردم خودمان صادق نیستیم. آنوقت ادعای انقلابی بودن هم داریم. انقلابی بودن اصلا یعنی علیه فساد و دروغ و استبداد مبارزه کردن. این دیگر چگونه انقلابی بودن است؟!

جورج اورول: در روزگاری که دروغ، یک واقعیت عمومی ست؛ به زبان راندن حقیقت یک اقدام انقلابیست

ماه رمضان های قبل انتخابات! دین حسین یا رای خریدن معاویه؟

 ۱۳۹۱/۰۶/۰۴

ماه مبارک رمضان امثال هم به اتمام رسید. مثل ماه مبارک هایی که هرساله می آیند و می روند و ما یک به یک آنها را با منفعتی که برده ایم و یا فرصت هایی که گذرانده ایم پشت سر می گذاریم...

اجتماع ما مدعی یک جامعه ی اسلامیست. جامعه ای که در تاریخ آن پیشوایانش پنهانی به فقرا و مستضعفین یاری می رساندند و از مسلمانی نبود وقتی همسایه ای گرسنه است مسلمان با شکم سیر بخوابد. دینی که از هر نوع دروغ و نیرنگ و ریا بیزاری می جوید و اخلاقی نیک و عادلانه را سفارش می کند.

زمانی معاویه هم خود را مسلمان می نامید و یزید هم از او مدعی تر. حتی عده ای امیرالمونین خطابشان می کردند. خطبه می خوانندند و مردم پشت اینگونه افراد هم نماز می خواندند. اینان مسلکشان پول و زور بود. عده ی فراوانی را فریب می دانند و عده ای را با پول می خریدند و عده ای را چون کربلا سر می بریدند و با زور و پول و نیرینگ و ریا بر مردم حکومت می کردند. اینان چنان ریا کار بودند که بر حسینی که خود سر بریده بودند هم گریه می کردند و ناله فغان سر می دادند!!!

اینک بعد از گذشت هزار و چهارصد سال ما هنوز از آنان می خوانیم و دنبال شناخت بهتر آنها هستیم. افراد و اتفاقاتی که به تاریخ و اصل ما جهت داده اند و آن را ساخته اند.

امروز هیچ وجدان بیداری نمی تواند بین حسین و یزید حسین را انتخاب نکند هیچ مرد شرافت مندی نمی تواند بین علی و معاویه به علی رای ندهد و هیچ قضاوت عادلانه ای نمی تواند به مظلومیت حسین و شرافتش حکم ندهد و هیچ انسان مشتاقی نمی تواند حسین را و علی را آنگونه که حقیقت داشتند الگو و آرمان خود قرار ندهد که به حق فرزندان و پیروان حقیقی پیامبر اکرم (ص) بودند در کنار تمامی یاران صدیق و وفادار رسول خدا.

اما مگر می شود از حسین گفت و با معاویه هم مسلک بود؟ مگر می شود پرچم شرافت در دست گرفت و چون یزید با ظلم پیش رفت؟ مگر می شود عاشق حسین بود و چون کوفیان رای فروخت؟ مگر می شود از علی و حسین و آل شرافت دم زد و با مردم آنگونه رفتار کرد که معاویه ها کردند؟

به نظر شما آیا می شود برای حسین گریه کرد و چون یزید زیست؟ پاسخ من آری است. بله مگر یزید برای حسین اشک نمی ریخت؟ او هم برای اشک هایش ادعاها و تظاهراتی داشت...

به عنوان یک انسان و به عنوان یک مسلمان تکلیف هرکسی در گفتن آنچه ناحق می بیند است.

چه اخلاق نکو و پسندیده ایست افطاری دادن و طعام در ماه مبارک میهمانی خدا. در این ماه شیطان بیچاره و دست و پا بسته است و سفره های ثواب و نیایش در همه عالم گسترده است و ای کاش همه ما از فضیلت های این ماه عزیز نهایت استفاده رو برده باشیم و ببریم.

اما جالب و دیدنیست و عبرت آموز و روشنبخش و روشنگر رفتار بعضی شیفتگان قدرت و اصحاب ثروت و دنیا طلبی در ماه رمضان های قبل از انتخابات. گویی مسابقه است... هر روز در یک مسجد یک کاندیدا افطاری می دهد و گویی کاندیداها با طرفدارانشان مومن ترین هایند و بر سر سفره های ........ مردم را جمع می کنند و گویی جماعت را با موجوداتی اشتباه گرفته اند که باید شکمشان پر شود تا برای آنها دم تکان دهند. شب های انتخابات هم بماند که با چه رسواگری هایی برای یک بشقاب غذا ملت بیچاره را به تمسخر می گیرند.

حالا انتخابات تمام شده و یکی از جمع این افراد بر دیگران سبقت می گیرد و پیروز میدان تظاهر می شود. آنان که روزهای متمادی افطاری می دادند و خیرات می کردند انگار که اصلا نیستند. انگار که حتی نبودند. کجا رفت آن افطاری های هر روزه؟ کجا رفت آن بریز و بپاش های در راه خیر و نیکی؟! هر کس هنوز هم منافعش ایجاد و ایجاب کرد یک شبی را به زور طعامی ریخت جلوی یک عده که نیازی به آن غدا نداشتند و تبلیغاتی کرد و باز رفت. تا انتخابات آینده که نصف ماه رمضان را افطاری پخش کند.

من مانده ام و نگاهی حیرت آلود و خیره به پرچم های مزین به نام زیبای حسین در دستانشان و اینهمه بی حیایی از این همه دوری از حسین ها و از اینهمه هم راهی با مسلک معاویه ها.

پایگاه اطلاع رسانی شهرستان درگز - این نیز بگذرد...
بزرگی در عالم خواب دید که کسی به او می‌گوید: فردا به فلان حمام برو وکار روزانه حمامی را از نزدیک نظاره کن. دو شب این خواب را دید و توجه نکرد ولی فردای شب سوم که خواب دید به آن حمام مراجعه کرد دید حمامی با زحمت زیاد و د ر هوای گرم از فاصله دور برای گرم کردن آب حمام هیزم می‌آورد و استراحت را بر خود حرام کرده است. به نزدیک حمامی رفت و گفت: کار بسیار سختی داری، در هوای گرم هیزم‌ها را از مسافت دوری می‌آوری و ..... حمامی گفت: این نیز بگذرد.

یکسال گذشت برای بار دوم همان خواب را دید و دو باره به همان حمام مراجعه کرد دید آن مرد شغلش عوض شده و در داخل حمام از مشتری‌ها پول می‌گیرد. مرد وارد حمام شد و گفت: یک سال پیش که آمدم کار بسیار سختی داشتی ولی اکنون کار راحت‌تری داری، حمامی گفت: این نیز بگذرد.

دو سال بعد هم خواب دید این بار زودتر به محل حمام رفت ولی مرد حمامی را ندید وقتی جویا شد گفتند: او دیگر حمامی نیست در بازار تیمچه‌ای (پاساژی) دارد و یکی از معتمدین بزرگ است. به بازار رفت و آن مرد را دید گفت: خدا را شکر که تا چندی پیش حمامی بودی ولی اکنون می‌بینم معتمد بازار و صاحب تیمچه‌ای شده‌ای، حمامی گفت: این نیز بگذرد.
...
مرد تعجب کرد گفت: دوست من، کار و موقعیت خوبی داری چرا بگذرد؟ چندی که گذشت این بار خود به دیدن بازاری رفت ولی او آن جا نبود. مردم گفتند: پادشاه فرد مورد اعتمادی را برای خزانه داری خود می‌خواسته ولی بهتر از این مرد کسی را پیدا نکرد و او در مدتی کم از نزدیکترین وزیر پادشاه شد و چون پادشاه او را امین می‌دانست وصیت کرد که پس از مرگش او را جانشینش قرار دهند. کمی بعد از وصیت، پادشاه فوت کرد اکنون او پادشاه است. مرد به کاخ پادشاهی رفت و از نزدیک شاهد کارهای حمامی قبلی و پادشاه فعلی بود جلو رفت خود را معرفی کرد و گفت: خدا را شکر که تو را در مقام بلند پادشاهی می‌بینم پادشاه فعلی و حمامی قبلی. گفت: این نیز بگذرد.
مرد شگفت زده شد و گفت: از مقام پادشاهی بالاتر چه می‌خواهی که باید بگذرد؟ ولی مرد سفر بعدی که به دربار پادشاهی مراجعه کرد. گفتند: پادشاه مرده است ناراحت شد به گورستان رفت تا عرض ادبی کرده باشد. مشاهده کرد بر روی سنگ قبری که در زمان حیاتش آماده نموده حک کرده و نوشته است این نیز بگذرد.

هم موسم بهار طرب خیز بگــــــــــذ رد
هم فصل ناملایم پاییز بگــــــــــــــــذ رد
گر نا ملایمی به تو کرد از قـضــــــــــا
خود را مساز رنجه که این نیز بگذرد