اخبار شهرستان درگز | Dargaz City News

شهرستان درگز در شمال شرق ایران و دارای طبیعتی زیبا و بکر است که تاریخی کهن و با ارزش دارد

اخبار شهرستان درگز | Dargaz City News

شهرستان درگز در شمال شرق ایران و دارای طبیعتی زیبا و بکر است که تاریخی کهن و با ارزش دارد

✓ تاریخ شهرستان درگز: در یکی نوشته های این سایت مطلبی از منبع سایت الله مزار آورده بودیم که در مورد زندگی نادر شاه افشار مطالبی را بیان کرده بودند. این مطالب مورد نقد جناب آقای بهمن رنجبران بوده است و درباب بررسی این نوشته مطالبی را برای ما ارسال کرده اند


nader shah


✓ ادامه نقد بهمن رنجبران بر یکی از نوشته های تاریخی سایت


فهرست ایلات مشهور ترکمان از این قرار است:


ایل شاملو - ایل استاجلو - ایل افشار - ایل ذولقدر - ایل قاجار - ایل ترکمان  - ایل روملو - ایل ایسپیرلو - ایل قراداغلو - ایل بیات - ایل طالش - ایل آلپائوت - ایل قزاق لو - ایل جاگیرلو - ایل بایبورت لو


  

قوم افشار 


 اولین منبعی که ذکری از این قوم آورده «محمود کاشغری» در «دیوان لغات الترک» است که در آنجا «افشار» را در ردیف ششم از شعب بیست و دوگانه اوغوز آورده و بعد دو قرن«افشار» در تاریخ اساطیر و اوغوزنامه ها فرزند «اولدوزخان» سومین فرزند اوغوزخان دانسته شده و به همین دلیل نام افشار در نهمین ردیف از قبایل بیست و چهار گانه اوغوز ذکر شده است. افشارها امروزه نیز جمعیت کثیری را در میان تورکان ایران و کشورهای ، ترکیه  و افغانستان و جمهوری آذربایجان تشکیل می دهند. منتهی با متداول شدن شناسنامه در اوایل قرن بیستم و رواج نام های خانوادگی ریشه ایلی بعضی از افشارها به بوته فراموشی سپرده شد. اجداد اولیه افشارها درغالب «دوققوز اوغوز» و درحدود هزار و پانصد سال قبل در حوالی رود «توغلا» در مغولستان ساکن بودند و مقارن با قرن چهارم ه.ق همانند سایر قبایل «اوغوز» که در بخش شمالی رود سیحون سکونت داشتند، اسلام را پذیرا شدند و از آن به بعد ذیل عنوان ترکمن و به همراه تعداد کثیری از دیگران طوایف «اوغوز» بعد از نبرد «دندانقان» وارد ایران شده و به عنوان نیروی نظامی سلجوقی در جنگ با «رومانوس» امپراطور روم شرقی شرکت داشتند. البته باید گفت که بخشی از تورکان «اوغوز» نیز در شبه جزیره«مانقشلاق» ماندگار شدند. مقارن با اوایل دوره ایلخانان جمع کثیری از افشارها به رهبری «قره‌مان» در آناطولی سلسله ای را تشکیل دادند که در تاریخ به «قره‌مانلی‌لار» معروف است. این سلسله از بادوام‌ترین سلسله های آناتولی بود که از سال 654ه.ق تا 888 ه.ق امتداد داشت و سرانجام به وسیله عثمانی ها منقرض شد. پایتخت این سلسله به نام «لارنده»، (لاراندیای رومی) بود که بعدها به نام مؤسس سلسله یعنی«قره‌مان» تغییر نام یافت که همچنان این نام باقی است. اهمیت این سلسله در رسمی کردن زبان تورکی در قلمرو حکومتی بود که بعدها موجب شد که ادبیات مکتوب و درباری رسماً در آناطولی از فارسی به تورکی مبدل شود. در سال 907 ه.ق که شاه اسماعیل سلسله صفویه را تأسیس کرد، بخشی از افشارها که در زمان پدرش به مذهب شیعه گرویده بودند، تحت عنوان«قزلباش‌ها»نیروی نظامی صفویان را تشکیل دادند. قزلباش ها مرکب از هفت طایفه تورک «افشار»، «قاجار»، «روملو»، «شاملو»، «تکلّلو»، «استاجلو» و «ذوالقدر»بود. بعدها بخشی از«بیات»نیز به این تشکّل نظامی افزوده شد. در زمان حکومت شاه عباس صفوی، وی به منظور کاهش قدرت و نفوذ قزلباش‌ها، نیروی نظامی جدیدی تحت عنوان«شاهی سئون» تشکیل داد که بخش اعظم آن را همان افشارهای قزلباش تشکیل می دادند. افشارها در زمان شاه عباس صفوی به صورت پراکنده در بخش های آذربایجان و نزدیکی مرز ایران و عثمانی و  همین طور حوالی رود اترک یعنی مرز ایران و اوزبکان ساکن شدند. البته این سکونت اجباری به دلیل یک حفاظ امنیتی در مقابل عثمانی ها و اوزبکان بود. با هجوم افغان ها به ایران مقاومت پراکنده ای در گوشه و کنار ایران رخ داد و سرانجام «ندرقلی بیگ» بعد از تاجگذاری«نادرشاه» نامیده شد. از خراسان علم مقاومت را برافراشت «ندرقلی» فرزند«امامقلی» از تیره قیرخلوی[چهل تایی] افشارهای خراسان محسوب میشد تیره قیرخلوی افشار  امروزه طایفه افشار شهرستان«تیکان تپه» یا «تکاب» را تشکیل میدهندسلسله افشاریه به سرکردگی «نادرشاه»  از سال 1148 ه.ق تا سال 1210ه.ق به مرکزیت شهر«مشهد»امتداد داشت و به نام همان طایفه یعنی«افشار» در تاریخ ثبت شد. آخرین پادشاه این سلسله «شاهرخ شاه» بود که به وسیله «آقامحمدخان قاجار» اسیر و به قتل رسید. با مرگ نادرشاه و دوره فترت بین «افشاریه» و «قاجاریه» درشمال غربی ایران تقریباً یک حکومت موقتی  بوسیله دو تن ازسرکردگان افشار تشکیل شد. یکی حکومت فتحعلیخان افشار ارومی درارومیه ودیگری حکومت  «ذوالفقارخان افشار خمسه ای» در زنجان. ذوالفقارخان افشاراز تیره «آییرلو»یا «ایرلو» محسوب میشد و وی جد  اعلای خاندان ذوالفقاری ها می باشد. علیرغم اعلام استقلال «ذوالفقارخان» و چندین جنگ با «کریم خان زند»، در اوایل حکومت قاجاریه، در زنجان اعلام استقلال کرده، اما از سپاه قاجار شکست خورد و به وسیله «آقامحمدخان» بعد از صلح ظاهری نابینا گشت. از دوره نادرشاه افشار تاکنون به جرأت می توان گفت که بخش کثیری از سکنه استان زنجان، از طایفه افشار محسوب می شود و حتی نفوذ افشارها از دوره زندیه تا پایان سلسله پهلوی در «زنجان» و «ولایت خمسه» پابرجا بود و حکومت این ولایت بین سه تیره افشار یعنی«اوصانلوها» و «جهانشاهلوها»  و «آییرلوها یا ذوالفقاری‌ها» تقسیم و دست به دست می شد. همزمان با دوره زندیه و اوایل قاجاریه یک دولت نیز به وسیله « افشارها » در «قره باغ» در جمهوری آذربایجان فعلی تشکیل شده این حکومت که در تاریخ به نام «جوانشیرها» جد اعلای این سلسله نامبردار است، به وسیله پناه علی خان و سپس ابراهیم خلیل خان با براندازی دولت های «ملیک» ارمنی تشکیل یافت و در نهایت بوسیله سپاهیان تزار روس،منقرض شد. این سلسله وابسته  به طایفه «اوتوز ایکی» از «افشار»ها بوده. دولت افشار جوانشیر در «قره باغ» نیز جزء پایدارترین حکومت‌های خانات«قفقاز»بود و نقش زیادی دررشد ادبیات و موسیقی تورکی آذربایجانی داشت.معروف‌ترین شاعر  این سلسله «ملاپناه واقف» بود. تعدادی از طوایفی که در افشار بودن آنها شکی نیست، در ذیل نام برده می شود.  ساکنان منطقه «قشلاقات افشار» در جنوب شهرستان « قیدار» و جنوب شهرستان ایجرود که شامل طوایف جهانشاهلو، پرنلو(بارانلو)، بدیرلو، قراسانلو (کرحسنلو)و شاهسون و همین طور ساکنان «اوریاد» و «ماهنشان» یعنی غنی بیگلو، اوشار، دُویران و... . منطقه قره پشتلو که به همان نام «افشار» مسمّی هستند. لازم به یادآوری است که بخشی از تیره های افشار که در جنوب و مرکز ایران ساکن هستند به دلیل اقلیت بودنشان در مناطق فارس نشین زبان آنها تغییر پیدا کرده است. مانند افشارهای یزد، و افشارهای کرمان ، اما همچنان این طوایف  اخیر به اصالتاً تورک بودن خودشان معترفند. و در این خصوص «دکتر محمدابراهیم باستانی پاریزی » و «ایرج افشار» تحقیقاتی انجام داده اند. در میان کردهای ایران نیز طایفه اقلیتی به نام «هوشر» وجود دارد که امروزه به زبان کردی صحبت می کنند و خود را بازماندگان افشارهای خراسان قلمداد می کنند. و لی  نام این طایفه در متون کهن به صورت های «افشار»، «اوشر» ،«اوشار»، «اوشیر»  ذکر شده است و معنی لغوی آن سوارکار، چابک و تیزپا است. و امروزه نیز به عنوان یکی از نامهای پسرانه تورکی است و جالب تر آن که در حوزه هنر، نیز نقش های تزئینی قالی ها و پوشاک منسوب به این قوم است و پرده ای از موسیقی در تورکی و فارسی منسوب به افشارها است. در میان نژادهای گوسفند ایران«قوچ افشار» نیز از نژادهای شاخص است. 

 منابع برای مطالعه بیشتر:  1- دیوان لغات الترک تألیف محمود کاشغری . 2 -   جامع التواریخ «تاریخ اوغوز» تألیف رشیدالدین فضل الله همدانی . 3 -  شجره تراکمه تألیف ابوالغازی بهادرخان.4 -  احسن التواریخ محمد تقی ساروی . 5 -  تاریخ دارالعرفان خمسه تألیف رستم الحکما . 6- تاریخ ذوالقرنین تألیف فضل الله خاوری شیرازی .     

  

  

افشارها : 



درباره افشارها در کتابهای مختلف چنین آمده است : 

افشارها طایفه‌ای از ترکهای اغوز هستند که در ایران، ترکیه و افغانستان و کشور آذربایجان پراکنده‌اند 

افشارها یکی از 24 قبیله اوغوز و از اولاد افشار نوه ی اوغوزخان و پسر بیلدیزخان و یکی از 5 قبیله ترک اند که حکومت و سلطنت تشکیل دادند. افشارها از قرن 11 و12 میلادی یعنی همراه سلاجقه و بعد از تشکیل حکومت آنها از بالای سیحون و ماوراءنهر به ایران ،آناطولی ،عراق و سوریه آمدند و در ایران ، سوریه ، عراق ، آذربایجان و افغانستان مستقر شدند. مراکز اصلی سکونت آنان در ایران استانهای فارس، کرمان و خراسان است؛ اما تیره‌هایی از آنان را در استانهای آذربایجان، زنجان، قزوین، کرمانشاه، کهگیلویه و بویراحمد و همدان می‌توان یافت. محمود کاشغری مولف « دیوان لغات الترک » و اولین دایره المعارف نویس دنیا در قرن یازدهم میلادی، نام و مشخصات ٢٢ ایل ترک ازجمله ایل افشار را درجنگ بزرگ ملازگرد در سال ١٠٧١ میلادی، که حاکمیت ترکان را در آسیای صغیر همیشگی ساخت، ذکر میکند و نیز از دو ایل خلج نام می برد که ساکن آسیای مرکزی هستند. افشارها در جنگ های شاه اسماعیل با عثمانیها نیز همراه شاه اسماعیل بودند و بعد از شکست شاه اسماعیل از آناتولی به آذربایجان عقب نشینی کردند و سازمان ایلی خود را حفظ نمودند. هم اکنون افشارها در آذربایجان و کرمان و خراسان زندگی می کنند. ذکر این نکته نیز ضرورت دارد که درقرون گذشته همواره از ٢٤ ایل ترک سخن بمیان میآمد ولی فقط بیست دو ایل شناسائی می شدند تا اینکه مینورسکی در سال ١٩٠٦ خلجها را که درخلجستان (متشکل از ٢١ دهکده واقع درجنوب تهران و غرب قم) زندگی می کنند کشف کرد و با نوشتن رساله ای درباره خلجها که در سال ١٩٤٠ منتشر شد ثابت کردکه خلجها ترک هستند و زبان خلجی زبان اولی ترکان بوده است و می توان آنرا زبان مشترک ترکان اولیه یعنی ترکی مشترک دانست.  

افشار را کاشغری در دیوان‌ اللغات ‌الترک به شکل « اؤوشار/ اَفشر/ اَفشار» و رشیدالدین فضل‌الله همدانی در جامع‌التواریخ به شکل «آوشر»‌ ذکر کرده‌اند. نام پسرارشد یولدوز (اولدوز) خان ابن اوغوز خان است. یولدوز خان پسر سوّم از سه پسر ارشد اوغوز خان می‌باشد. نوادگان و اعقاب سه پسر ارشد اوغوزخان را بوزوق (ایچ اوغوز) گویند. طایفه‌ی افشار در بیشتر مناطق ایران پراکنده‌اند و نادر شاه ازمشهورترین مردان طایفه‌ی افشار است که بنیانگذار سلسله‌ی «افشاریه» درایران می‌باشد. تاریخ جهانگشای جوینی آنها رابصورت یکی ازطوایف اتراک می داند. کلمه افشار را چند نوع تفسیر و ترجمه کردند . از جمله به معنی چابک ،مباشر و مطیع ( از فعل آوش قازان و کریمه ) معنی کرده اند . نخستین کوچ بزرگ افشار در اواخر قرن 11 به ریاست آق سنقر به سوریه انجام شد و در قرن 12 کوچ بزرگ دیگری به ریاست قوش طوغان و اصلان به خوزستان صورت گرفت. 

میرزا مهدی خان استرآبادی،منشی مخصوص نادرشاه در کتاب خود،نادر را از ایل قرقلو می‏داند که تیره‏ای از افشارند را از جنس ترکمان می‏شناسد که مسکن و مأوای قدیم آن‏ها، ترکستان است.همچنین می‏افزاید:

«در ایامی که مغولیه بر ترکستان استیلا یافتند،از ترکستان کوچ‏ کردند.در آذربایجان توطن اختیار و بعد-از ظهور خاقان گیتی‏ستان،شاه اسماعیل انار الله برهانه‏ به تقریبات کوچ کرده و در سرچشمهء میاب کوپکان من محال ابیورد خراسان که در سمت شمال مشهد مقدّس طوس است؛الخ(الی آخر)توطن اختیار کردند.» 

آقای دکتر نوایی نیز در کتاب خود می‏نویسد:«نادر از قبیلهء افشار و از تیره قرقلو بود.افشار(اوشار)طایفه‏ای صحرانشین از مغولان بود که جزء میمنهء سپاه اغوزخان(جد چنگیزخان)بودند.این قوم که علی الظاهر در ضمن استیلای مغول به ایران آمد و در این‏ سرزمین جا گرفت،مرکز اصلیشان در آذربایجان غربی بود؛ولی قسمتی از آنان را شاه اسماعیل صفوی به خراسان شمالی درحدود ابیورد کوچ داد تا در برابرازبکان سدی‏ استوار باشند. زبان این طایفه، ترکی بود و محل قشلاقشان در حوالی دستگرد و درگز بود.» 

احمد کسروی در کتاب خود می‏نویسد: «ایل افشار که از زمان سلجوقیان به ایران‏ آمدند،درآغاز قرن ششم هجری قمری،ما آنان را در خوزستان می‏یابیم . شمله نامی از ایشان در زمان سلجوقیان بیست سال بیش‏تر در خوزستان فرمانروایی داشته که نامش در تاریخ‏ها باقی مانده است.» همچنین می‏افزاید:« در زمان صفویان نیز ایشان در خوزستان و کهکیلویه فراوان بوده‏اند و چون بنیاد پادشاهی صفویان را ایل‏های ترک‏ که یکی از آن‏ها افشار بود،گذرانده بودند،این‏ ایل‏ها نیز همه کاره آن پادشاهی بودند که هرایلی در سرزمینی که نشیمن داشت،رشته‏ اختیارات آن‏جا را از هر باره در دست‏ داشت.افشاریان هم اختیاردار  کهکیلویه در خوزستان بودند.» 

لارنس لکهارت معتقد است که در قرن‏ سیزدهم میلادی،افشارها در برابر مغول‏ها به طرف باختر رفتند.ابتدا در آذربایجان و سپس در سایر نقاط ایران پراکنده شده‏اند.او بخصوص تکیه بر این دارد که شاه اسماعیل‏ اول ،ارتش معظم خود را از افشارها و قبایل‏ دیگر ترک و مغول تشیکل داده است. 

رشید الدّین فضل الله مورخ معروف، افشارها را قبایل ترک که در دشت‏ها پراکنده‏اند میداند و میگوید:   «اوشار مؤسس قبیله در جناح چپ ارتش جدش اغوز که از سران‏ معروف ترک به شمار می‏رود،جنگید.»او بر آن است که افشار از کلمه  اوشار مشتق شده‏ است و یعنی کسی که کاری را بسرعت انجام‏ می‏دهد. 

شاه اسماعیل صفوی ( 996-1038 ه.ق ) در اوایل اقتدار خود به منظور کاهش نفوذ اقوام محلی و بومی، تیره هایی از ایل افشار را از آناتولی به آذربایجان و زنجان آورده و  تعدای از آنها نیز در دوران شاه عباس به خراسان منتقل گردیدند. 

بنابراین تعدا زیادی از این طایفه ی بزرگ در بین زنجان و گروس ( شهرستان بیحار ) و سقز ( در تکاب افشار و شاهین دژ ) استقرار یافته و تعدادی دیگر در شمال شرقی بیجار گروس در ناحیه کرسف و اطراف زنجان مستقر  شده و به روش ایلی زندگی می کردند. و بسیاری از آنها نیز در ایل شاهسون ادغام می شوند. در واقع مناطق شمالی گروس که در زمان شاه عباس از سیاه منصوری ها خالی شده بود محل مناسبی جهت استقرار افشارها بود در نتیجه تیره هایی از آنها در نواحی شمالی و شرقی گروس مسکن گزیدند. و تعدادی از آنها نیز مانند تیره های بابالو، اینانلو، شقاقی، امیرلو، و غیره. در مناطق مختلف گروس پراکنده گشتند. 


افشارهای ایران 

ایل افشار که یکی از بزرگترین ایلهای ایران است و تیره های فراوان آن در بیشتر ولایات آذربایجان ،خراسان ،سیستان،کرمان، فارس،زنجان ، همدان ، خوزستان و غیره پراکنده می باشند از مردم نخستین و بومیان ایران نبوده واز ترکستان بدین مرزو بوم آمده اند. درباره تاریخ و زمان آمدن افشاریان به ایران  سخنهای گوناگون نوشته اند. یکی از نویسندگان اروپائی آن در قرن شانزدهم میلادی (قرن دهم هجری ) دانسته ، و میرزا مهدی خان استرآبادی در تاریخ جهانگشای نادری در قرن هفتم هجری می نگارد (و افشار از جنس تر کمان می باشدو مسکن قدیم ایل مزبور ترکستان بود و در ایامی که مغولیه بر ترکستان استیلا یافته از ترکستان کوچ کرده در آذربایجان توطن اختیار نموده اند.در زمان صفویه، طوایف افشار در آذربایجان و خمسه و قزوین واطراف تهران  و خراسان، فارس، کرمان، مازندران  و خوزستان پراکنده شدند.  


اسم این طایفه از نام اوشار یا آووشار، پسر بزرگ یولدوز، سومین فرزند اوقوز، پدید آمده است.


افشارهای ایران عبارتند از: شاملو، اصانلو، قاسملو، ایناللو، آراشلو ، گؤندؤزلو ، تکشلو، کهگیلولو، قرخلو، تکه‏لو و ایمیرلو. این طایفه‏ها از قبیله‏های گؤندؤزلو و کؤپک‏لو و افشارهایی که از آسیای میانه آمده‏اند، تشکیل یافته است. 

تیره‌های مستقل ایل افشار پورممشالو، پیرمرادلو، آقاجان‌لو، ولی‌پور، قرایی، میرحسینی، فارسی‌مدان، میرجانی، قره‌قویونلو، قره‌گزلو، حمزه‌خانی، برآوردی، عمویی، غنچه‌ا‏، صادقی، رایینی، شهسواری، جامع‌بزرگی، مرادی، ساوندر، خبری.


از طوایف قدیمی ایل افشار که در نواحی درگز و کلات اسکان گزیده‌اند

طوایف: قرخلو، استاجلو، سرورلو، پاپالو، کوسه احمدلو، چاپشلو، قاسملو، گندزلو، ابرلو، اجرلو، قراباشلو، اینانلو، بکشلو و الیلو میباشند که در استان خراسان به ویژه در محدوده شهرستان درگز زندگی می‌کنند. 

این ایل ( افشار) در تمام ایران پراکنده اند ولی عمده ترین ، خالص ترین و نژاده ترین آنان درشمال استان خراسان زندگی می‌کنند و در خراسان بزرگ از ترکمان جدا شده خود را ترک میخوانند. 

 اَفْشار، نام‌ یک‌ گروه‌ بزرگ‌ قومى‌ - عشایری‌ از اقوام‌ ترک‌ زبان‌ ایران‌. افشار در متنهای‌ قدیم‌ به‌ صورتهای‌ اَوْشار ، اَوْشَریّه‌، اوشاریه‌ و افشاریه‌  نیز آمده‌ است‌. افشار یکى‌ از نیرومندترین‌ ایلات‌ ترک‌ زبان‌ (فیلد، 49) در تاریخ‌ ایران‌ ‌بشمار میرفته‌ است‌. در زمان‌ سلجوقیان‌  نام‌ افشار چنان‌ وحشت‌انگیز بود که‌ اقوام‌ ترکمان‌، ازبک‌ و تاتار کودکان‌ خود را با گفتن‌ عبارت‌ «اوشار گَلدی‌« (افشار آمد) مى‌ترساندند (قدوسى‌، 18). ایل‌ افشار یکى‌ از ایلات‌ تشکیل‌ دهنده سپاهیانى‌ است‌ که‌ اقتدار شاه‌ اسماعیل‌ اول‌ صفوی‌ (سل 907-930ق‌) را در ایران‌ استوارکردند ویکى‌ از32 قبیله اشرافى‌ دارای‌امتیازات‌ ویژه‌  ونیز از ایلات‌ عمده‌ ومعتبر قزلباش‌ در دورة صفوی بوده‌ است‌. سران‌ و امیران‌ طایفه‌های افشار در جنگهای‌ پادشاهان‌ صفوی‌ با عثمانیها و ازبکها،در سپاه‌ نادرشاه‌ نقش‌ بزرگ‌ و مهمى‌ داشتند. بخش‌ بزرگى‌ از نیروی‌ سپاه‌ قاجار را نیز مردان‌ طایفه‌های‌ ایل‌ افشار تشکیل‌ مى‌دادند. امروزه‌ بیشترطایفه‌های‌ افشار در شهرها و روستاهای‌ ایران‌ اسکان‌ یافته‌اند و فقط گروههای‌ کوچکى‌ از آنها شیوة چادرنشینى‌ و کوچندگى‌ را حفظ کرده‌اند و ییلاق‌ و قشلاق‌ مى‌کنند. 

خاستگاه‌ قومى‌: نخستین‌بار کاشغری‌ در دیوان‌ لغات‌ الترک‌ (تألیف‌: 466ق‌) از ایل‌ افشار نام‌ مى‌برد و افشارها را از ترکان‌ اُغوز یا ترکمان‌ و یکى‌ از تیره های آن‌ قوم‌ به‌ شمار مى‌آورد . اوشر یا اوشار را نام‌ یکى‌ از 4 فرزند یولدوزخان‌، پسر سوم‌ اغوز، و آن‌ را به‌ معنى‌ «چالاک‌ و به‌ شکار جانوران‌ مهوس‌»  و یا کسى‌ که‌ کاری‌ را به‌ چالاکى‌ انجام‌ مى‌دهد ، آورده‌اند. قوم‌ افشار نام‌ خود را از نام‌ سر دودمان‌ قومى‌ خود «اَوْشَر» گرفته‌ است‌ (لاکهارت‌، نادرشاه‌، .(17 مقدسى‌ از دهى‌ بزرگ‌ به‌ نام‌ اوشر در ترکستان‌ یاد مى‌کند (ص‌ 282).   

نشان‌ دودمانى‌ و طایفگى‌: هر یک‌ از  24 تیرة قوم‌ اغوز از جمله‌ افشارها، تَمْغا، یا نشان‌ مخصوصى‌ برای‌ خود داشتند که‌ « فرمانها، خزاین‌ و گله‌ و رمه‌»هایشان‌ را بدان‌ نشانه‌ گذاری‌ مى‌کردند و به‌ اینگونه‌ از یکدیگر متمایز مى‌شدند» . ایل‌ افشار یک‌ اونقون‌ یا جانور مقدس‌ نیز داشت‌. این‌ اونقون‌ میان‌ افشارها و 3 تیره دیگر از فرزندان‌ یولدوزخان‌ مشترک‌ بود. رشیدالدین‌ فضل‌الله‌ واژة اونقون‌ را برگرفته‌ از کلمة «انیق‌» ترکى‌ و به‌ معنای‌ مبارک‌ نوشته‌ است‌. اونقون‌ ایل‌ افشار «طوشنجیل‌» نامیده‌ مى‌شد که‌  یک‌ پرندة شکاری‌ بود. افشارها طوشنجیل‌ را مقدس‌ و مبارک‌ مى‌شمردند و شکار و آزار این‌ پرنده‌ را منع‌ کرده‌ بودند و گوشتش‌ را هم‌ نمى‌خوردند. هر یک‌ از تیره‌های‌ اغوز مجاز بودند که‌ به‌ هنگام‌ « طوی» (جشن‌، بخصوص‌ جشن‌ عروسى‌) و پختن‌ غذا فقط اندام‌ معینى‌ از گوشت‌ حیوان‌  را به‌ کار برند و بخورند . اندام‌ گوشت‌ تعیین‌ شده‌ برای‌ افشار و 3 تیرة دیگر فرزندان‌ یولدوزخان‌ «صاغ‌ اوباحه‌» بود که‌ کاربرد و خوردن‌ آن‌ برای‌ قبیله‌های‌ دیگر قوم‌ اغوز حرام‌ شمرده‌ مى‌شد . 

 مهاجرت‌ و پراکندگى‌: سرزمین‌ اصلى‌ افشارها دشت‌ قپچاق‌ در ترکستان‌ بود.بنابر داده‌های‌ تاریخى‌، در اواخر  دورة سلجوقى‌ یک‌ دستة بزرگ‌ از افشارها این‌ سرزمین‌ را ترک‌ کردند و به‌ ایران‌ آمدند. دسته‌ای‌ از افشار به‌ سرکردگى‌ یعقوب‌ بن‌ ارسلان‌ افشری‌  پیش‌ از 543ق‌ (دهة 540ق‌) به‌ خوزستان‌ مهاجرت‌ کردند . رفتن‌ یکى‌ از امیران‌ برجستة ایل‌ افشار بنام‌ آیدغدی‌، یا کُشْطغان‌ (برخى‌ مانند بنداری‌ اصفهانى‌ نام‌ او را آیدغدی‌  بن‌ کشطغان‌  نیز آورده‌اند)، بدلیسى‌ نیز در شرف‌نامه‌ از ترکان‌ افشری‌ تابع‌ سلجوقیان‌ به‌ سرکردگى‌ حسام ‌الدین‌  شوملى‌ نام‌ مى‌برد که‌ حاکم‌ منطقة لر کوچک‌ در خوزستان‌ بود (ص‌ 58). 

 در دورة صفوی‌ به‌ نام‌ افشارها و شمار انبوه‌ مردم‌ این‌ ایل‌ در سرزمین‌ خوزستان‌ که در متون‌ آن‌ دوره‌ آورده شده برمى‌خوریم‌ که‌ در کهگیلویه‌، رامهرمز، دورق‌، شوشتر و دزفول‌ پراکنده‌ بودند (کسروی‌، 43-44). اسکندربیک‌ در وقایع‌ دورة پادشاهى‌ طهماسب‌ صفوی‌ .از حدود 10 هزار خانوار افشار در کهگیلویه‌، به‌ هنگامى‌ که‌  خلیل‌خان‌ افشار حاکم‌ آنجا بود، یاد مى‌کند .. در این‌ زمان‌ دو تن‌ از سران‌ طایفه‌های‌ افشار خوزستان‌ به‌ نام های‌ مهدیقلى‌ سلطان‌ و حیدرقلى‌ سلطان‌ در شوشتر و دزفول‌ حکومت‌ مى‌کردند. در 946ق‌، وقتى‌ که‌ مهدی‌ قلى‌ سلطان‌ سرکشى‌ کرد و قلعة شوشتر را گرفت‌ و به‌ غارت‌ مردم‌ در شهرها و روستاها پرداخت‌، حیدرقلى‌ سلطان‌ از جانب‌ حکومت‌ مرکزی‌ به‌ دفع‌ او، و پایان‌ بخشیدن‌ به‌ غارتگری‌ مردم‌ طایفة او مأموریت‌ یافت‌. اسکندربیک‌ در عالم‌ آرای‌ عباسى‌ از چند شورش‌ طایفه‌های‌ افشار خوزستان‌ در زمان‌ شاه‌ عباس‌ اول‌ صفوی‌ یاد مى‌کند.او یک‌بار (ص‌ 500) به‌شورش‌ افشارهای‌شوشتر در 1003ق‌، و بار دیگر به‌ طغیان‌ و نافرمانى‌ افشار های‌ کهگیلویه‌و رامهرمز در 1005ق‌ اشاره‌ دارد و در شرح‌ شورش‌ افشارها دررامهرمز از دو طایفة گُندوزلو و اَرَشلو  افشار نام‌ مى‌برد (ص‌ 524 - 525). کسروی‌  بجز این‌ دو طایفه‌ ،  طایفة  الپلو  را هم‌ از طایفه‌های‌ بنام‌ و شناخته‌ شدة ایل‌ افشار در خوزستان‌ معرفى‌ مى‌کند . ایل‌ افشار در ناحیة وسیعى‌ از خاور هویزه‌ تا ناحیة دورق‌ در خوزستان‌ مى‌زیستند. دورق‌ پایگاه‌ اصلى‌ این‌ ایل‌ بود. اعراب‌ کَعبى‌ که‌ در آغازِ زمامداری‌ِ صفویان‌ پیرامون‌ هویزه‌ و در کنار کرخه‌ بودند، پس‌ از مرگ‌ شاه‌ طهماسب‌ اول‌ به‌ قلمرو افشارها حمله‌ کردند و آنها را بیرون‌ راندند. در دورة شاه‌ عباس‌، امامقلى‌خان‌ والى‌ فارس‌، اعراب‌ قبیلة کعب‌ را از سرزمین‌ ایل‌ افشار بیرون‌ کرد و مردم‌ این‌ ایل‌ را به‌ سرزمینشان‌ بازگرداند.    پس‌ از مرگ‌ نادرشاه‌، کعبیها با بهره‌گیری‌ از آشفتگى‌ اوضاع‌ و فریب‌ سران‌ طوایف‌ افشار و کشتن‌ شماری‌ از آنها به‌ کمک‌ نیروهای‌ رزمندة والى‌ هویزه‌ به‌ دورق‌ حمله‌ کردند و دوباره‌ ایل‌ افشار  و  طوایف‌ ترک‌ دیگر را از آنجا بیرون‌ راندند. پس‌ از این‌ واقعه‌، گروهى‌ از طایفه‌های‌ افشار به‌ کنگاور و اسدآباد، و گروهى‌ دیگر به‌ اورمیه‌ مهاجرت‌ کردند و شماری‌ از آنها نیز که‌ از طایفة گندوزلو بودند، در همسایگى‌ شوشتر و دزفول‌ سکنى‌ گزیدند. گندوزلو تنها طایفة عمدة افشارهای‌ خوزستان‌ بودند که‌ رفته‌رفته‌ به‌ صورت‌ یک‌ ایل‌ مستقل‌ درآمدند .  این‌ ایل‌ از دورة صفوی‌ تاکنون‌ در خوزستان‌ بازمانده‌اند. قلمرو استقرار و کوچ‌ آنها را از بند داوود تا شوشتر و از شوشتر تا نزدیک‌ کوهانک‌ و  پیرامون‌ رود دزفول‌ نوشته‌اند . ازنزدیک‌ شوشتر و کنار آب‌ گرگر به‌ عنوان‌ محل‌ خان ‌نشین‌ گندوزلوها نام‌ برده‌ ،و نوشته‌اند که‌ چراگاه‌ دام‌ این‌ گروه‌ حوالى‌ رودخانة گرگر و بند قیر بوده‌ است‌ . کسروی‌ براساس‌ آمار کتابچة سرشماری‌ سال‌ 1286ق‌ مى‌نویسد: شمار طایفه‌های‌ گندوزلو در ابتدا 12 طایفه‌ بود که‌ 3 طایفه‌ از آنها در زمان‌ سرشماری‌ از میان‌ رفته‌ بودند. او نامهای‌ این‌ 9 طایفه‌ را :   ساربان‌، چم‌ کناری‌، آل‌ شالو، خلج‌، عالى‌ کلو، میرجانى‌، احقانلو، حرحات‌ کهى  و فیلى‌ آورده‌ است . به‌ نوشتة  او، گندوزلوهای‌ شوشتر و روستاهای‌ پیرامون‌ آن‌ که‌ شمارشان‌ به‌ هزار خانوار مى‌رسید، پس‌ از چند نسل‌ زیستن‌ با مردم‌ بومى‌ آن‌ ناحیه‌، زبان‌ ترکى‌ را فراموش‌ کرده‌ بودند و همه‌ به‌ گویش‌ شوشتری‌ سخن‌ مى‌گفتند. مردم‌ ایل‌ تا اوایل‌ سدة 14ش‌ شکل‌ زندگى‌ ایلى‌ - عشایری‌ را حفظ کرده‌ بودند و از لحاظ شیوة زندگى‌ و آداب‌ و رسوم‌ و جامه‌ با شوشتریان‌ تفاوت‌ داشتند. دستة دوم‌ افشارها  در  زمان‌ استیلای‌ مغولان‌ بر ترکستان ‌، آنجا را ترک‌ کردند و  به‌ غرب‌ ایران‌ رفتند و  در آذربایجان‌ سکنى‌ گزیدند (لاکهارت‌، نادرشاه‌،) . امیرتیمور، گرگین‌ بیک‌ اوصالوی‌ افشار را در 802ق‌ به‌ حکومت‌ منطقة اورمیه‌ گماشت‌. او باگروهى‌ از افشارهای‌ وابسته‌ به‌ طایفة اوصالو (نک: ه د، اصانلو) به‌ توپراق‌ قلعه‌، حاکم‌ نشین‌ اورمیه‌، رفت‌ . در وقایع‌ سال‌ 905ق‌، وقتى‌ که‌ شاه‌ اسماعیل‌ صفوی‌ به‌ آذربایجان‌ و ارزنجان‌ رفت‌، نزدیک‌ به‌ 7 هزار سپاهى‌ از ایلات‌ مختلف‌ آنجا ، از جمله‌ ایل‌ افشار، در بارگاه‌ وی‌ گرد آمدند. شاردن‌ شمار  افشارهای‌ ایران‌ را در دورة صفویان‌ با توجه‌ خاص‌ به‌ افشارهای‌ خوزستان‌، 88 هزار تن‌ نوشته‌ است . افشارهای‌ مستقر در خوزستان‌ و آذربایجان‌ به‌ تدریج‌ بنابر خواست‌ خود، یا خواست‌ حکومتها، و یا ستیزه‌های‌ ایلى‌ - طایفگى‌ به‌ نواحى‌ دیگر کوچیدند.


افشارهای اورمیه‌: نخستین‌ گروه‌ افشار که‌ در اورمیه‌ استقرار یافتند، افشارهایى‌ بودند که‌ ظاهراً همراه‌ گرگین‌ بیک‌ در 802ق‌ به‌ آنجا رفتند. پس‌ از مرگ‌ وی‌ پسر ارشدش‌ الامه‌ سلطان‌ و پس‌ از او برادر کهترش‌ یادگار سلطان‌ اوصالو، حکومت‌ اورمیه‌ را به‌ دست‌ گرفتند .


نیکیتین‌ بیش‌ از 40 تن‌ از حاکمان‌ اورمیه‌ را نام‌ مى‌برد که‌ از سران‌ طایفه‌های‌ افشار قاسملو (16 تن‌)، ایمانلو (5 تن‌) ،  افشار (6 تن‌) ،  اوصالو (3 تن‌) ، ارشلو (2 تن‌) ، پاپالویى‌ و کوسه‌ احمدلو (ازهر طایفه‌ یک‌ تن‌) و چند تن‌ از طایفه‌های‌ دیگر بودند و از 802ق‌ تا 1264ق‌ و سالها بعد حکومت‌ اورمیه‌ را در دست‌ داشتند. برخى‌ از آنان‌ به‌ منصب‌ بیگلربیگى‌ هم‌ رسیدند. همو در جای‌ دیگر از طایفه‌های‌ افشار اورمیه‌، 6 طایفة قاسملو، ایمانلو، ارشلو، گندوزلو، بکشلو و کوه‌ گلو را از طوایف‌ عمدة افشار یاد مى‌کند (ص‌ 105-109 اوبرلینگ‌ نام‌ طایفة کوه‌گلو را منتسب‌ به‌ کهگیلویه‌ مى‌داند و مى‌نویسد که‌ این‌ طایفة افشار پس‌ از قتل‌ نادرشاه‌ از منطقة کهگیلویه‌ به‌ اورمیه‌ مهاجرت‌ کردند ). قاسم‌سلطان‌ از  طایفه ی ایمانلوی‌افشار در زمان‌شاه‌عباس‌ اول‌رهبری‌ دسته‌ای‌ از افشارهای‌ اورمیه‌ را برعهده‌ داشت‌. وظیفة او نگهداشتن‌ سپاهى‌ از ایل‌ افشار در مرز غرب‌ ایران‌ و کرمانشاه‌ و پاسداری‌ از مرز بود . قاسم‌سلطان‌ ایمانلو  رئیس‌  و  بنیان‌گذار ایل افشار  اورمیه‌ بود . شاه‌ عباس‌ او را  به‌ رتبه ی بلند «خانى‌»سرافراز گرداند. به‌ سبب‌ دلیریها و جنگاوریهای‌ او و حرمت‌ و حفظ نامش‌، اولاد و احفاد و طایفة زیر فرمان‌ و سرپرستى‌ او به‌ طایفة قاسملو شهرت‌ یافتند I/240) ,  ؛ EIایرانیکا، همانجا). پس‌ از قاسم‌ سلطان‌ پسرش‌ کلبعلى‌ سلطان‌ سرپرستى‌ طایفه‌ را برعهده‌ گرفت‌ و حکمران‌ اورمیه‌ شد . کلبعلى‌خان‌ پس‌ از بازگشت‌ پیروزمندانه‌ از جنگ‌ با عشایر کرد متمرد مرزنشین‌ ایران‌ و عثمانى‌،در توپراق‌ قلعه‌ نشیمن‌ گزید .  او برای‌ سکنى‌ دادن‌ طایفه‌های‌ افشار ،  برای‌ هر یک‌ بلوک‌ و ناحیه‌ای‌ مخصوص‌ تعیین‌ کرد و در اختیار  آنها گذاشت‌. نادرشاه‌ که‌ خود از طایفة قرقلوی‌ افشار ساکن‌ در ابیورد خراسان‌ بود، گروه‌ بزرگى‌ از  افشارهای‌ اورمیه ‌ را به‌ نواحى‌ دیگر ایران‌ کوچاند: 

12 هزار خانوار را به‌ ابیورد خراسان‌، 3 هزار خانوار را به‌ صاین‌ قلعه‌ و 6 هزار تن‌ رابرای‌ دفاع‌ ازمرزهای‌  غرب‌ ایران‌ به‌ مرز آذربایجان‌ و خاک‌ عثمانى‌ منتقل‌ کرد (نیکیتین‌،.(88 صاین‌ قلعه‌ (شاهین‌ دژ کنونى‌) در درة رود جغاتو (زرینه‌رود) در جنوب‌ آذربایجان‌ در آغاز قرن‌ 19م‌ (دهة دوم‌ قرن‌ 13ق‌)، بنابر نوشتة راولینسون‌ دارای‌ 300 پارچه‌ آبادی‌ بود که‌ حدود 500 ،3خانوار افشار همراه‌ طایفه‌های‌ دیگر در آنها مى‌زیستند. پس‌ از آمدن‌ گروه‌ بزرگى‌ از طایفة «چهار دولى‌» به‌ جغاتو، بسیاری‌ از افشارها ناگزیر از ترک‌ این‌ ناحیه‌ شدند و به‌ اورمیه‌ بازگشتند. در سال 1339ش‌ . افشارهای‌ صاین‌ قلعه‌ که‌ از 3 طایفة قاسملو، قلیچ‌خانى‌ و قرخلو ( قرقِلو) بودند،در150 آبادی‌ به‌ سر مى‌بردند.شمار بزرگى‌ از آنها تابستانها را با گله‌های‌خود  در دامنة کوههای‌ منطقه‌ مى‌گذراندند( ایرانیکا، I/583- .(584  اوبرلینگ‌ شمارجمعیت  آنها را دست‌ کم‌ 30 هزار  تن‌ تخمین‌ زده‌ است‌ که‌ همه‌ اسکان‌ یافته‌اند ( ایرانیکا، .(I/583


افشارهای‌ فارس‌: مینورسکى ‌استقرارافشارها را در فارس‌مدتها پیش‌ از دورة صفوی‌ دانسته‌، مى‌نویسد: منصوربیک‌ افشار که‌ اقامتگاهش‌ در کهگیلویه‌ بود، به‌ پاداش‌ کمکش‌ در به‌ تخت‌ نشاندن‌ محمد بن‌ یوسف‌ آق‌ قویونلو در 903ق‌، به‌ حکومت‌ فارس‌ منصوب‌ شد. روملو مى‌نویسد : منصور بیک‌ در 904ق‌ حکومت‌ آنجا   را به‌ دست‌ گرفت‌ . افشارها احتمالاً در اوایل‌ دورة صفوی‌ از خراسان‌ ، یا از نواحى‌ مرکزی‌ ایران‌ ( ایرانیکا،) به‌ کازرون‌ فارس‌ مهاجرت‌ کرده‌ بودند (نیز نک: مظلوم‌زاده‌، 2438). سران‌ افشار مدت‌ 250 سال‌ در کازرون‌ حکمرانى‌ کردند. نخستین‌ حاکم‌ از خوانین‌ افشار خواجه‌ پیر بداق‌ بود که‌ شاه‌ عباس‌ اول‌ او را پس‌ از 1000ق‌ به‌ حکومت‌ کازرون‌ برگماشت‌ و آخرین‌ حاکم‌ عباسقلى‌ خان‌ بود که‌ تا چند سال‌ پس‌ از 1260ق‌ فرمانروایى‌ داشت‌ . 

 فسایى‌ در فهرست‌ اسامى‌ تیره‌های‌ ایل‌ اینالو  و نیز در فهرست‌ تیره‌های‌ایل‌ قشقایى‌ به‌ تیرة «افشار اوشاغى‌»  (فرزندان‌ افشار)، و در فهرست‌ تیره‌های‌ ایل‌ قشقایى‌ به‌ تیرة «افشار کرمانى‌» اشاره‌ مى‌کند . افشار کرمانى‌ طایفه‌ای‌ از ایل‌ کشکولى‌ کوچک‌ را در اتحادیة ایل‌ قشقایى‌ شکل‌ مى‌داد. این‌ طایفه‌ احتمالاً به‌ هنگام‌ کوچ‌ گروههایى‌ از «لک‌» و ترک‌ به‌ سیرجان‌ کرمان‌، در پى‌ منازعه‌ با حکومت‌ فارس‌ در اواخر نیمة قرن‌ 13ق‌/ اوایل‌ دهة 1830م‌ به‌ قشقاییها پیوسته‌اند ( ایرانیکا، .(I/585 خانم‌ شیل‌ این‌ گروه‌ را با نام‌ «قاجار افشار» و مرکب‌ از ترک‌ و لک‌ معرفى‌ مى‌کند. وی‌ جمعیت‌ آنها را 350 خانوار ذکر مى‌کند که‌ 250 خانوار از آنها ترک‌ بودند . 


افشارهای‌ کهگیلویه‌: طایفه‌هایى‌ از ایل‌ افشار در دورة صفوی‌ در منطقة کهگیلویه‌ استقرار یافته‌ بودند. در گروه‌ سوارانى‌ که‌ در 936ق‌ به‌ سپاه‌ شاه‌ طهماسب‌ اول‌، برای‌ جنگ‌ با عبیدالله‌خان‌ ازبک‌، پیوسته‌ بودند، 3 هزار سوار دلاوراز ایل‌ افشار کهگیلویه‌ و شولستان‌ فارس‌ به‌ سرکردگى‌ الوند سلطان‌، حاکم‌ آن‌ ناحیه‌ شرکت‌ داشتند.   در 940ق‌ نیز الوند سلطان‌ افشار همراه‌ با هزار سوار از افشارهای‌ کهگیلویه‌ به‌ اردوی‌ شاه‌ طهماسب‌ در دزفول‌ پیوستند و به‌ سوی‌ تبریز رفتند.اسکندربیک‌ شمارافشارهای‌ کهگیلویه‌ را در زمان‌ شاه‌ طهماسب‌ 10 هزار خانوار، و از خلیل‌ بیک‌ افشار به‌ عنوان‌ حاکم‌ وقت‌ کهگیلویه‌ یاد مى‌کند (ص‌ 140). قاضى‌ احمد قمى‌ در وقایع‌ سال‌ 994ق‌ به‌ ارتباط میان‌ سران‌ طایفه‌های‌ افشار کهگیلویه‌ و فارس‌ اشاره‌ مى‌کند . افشارهای‌ کهگیلویه‌ عمدتاً از دو طایفة گندوزلو و ارشلو بوده‌اند. سران‌ این‌ دو طایفه‌ در دهمین‌ سال‌ جلوس‌ شاه‌  عباس‌ اول‌ (1005ق‌) شورش‌ کردند و با گروهى‌ سوار جنگجوی‌ افشار در ناحیة رامهرمز گرد آمدند.      شاه‌ عباس‌، الله‌ وردیخان‌ حاکم‌ فارس‌ را با سپاهى‌ به‌ رامهرمز فرستاد. وی‌ افشارهای‌ شورشى‌ را سرکوب‌ کردو بسیاری‌ از آنها را کشت. پس‌ از این‌ شکست‌ دورة حکمرانى‌ ایل‌ افشار در کهگیلویه‌ پایان‌ یافت‌ و طایفه‌های‌ افشار   آنجا را ترک‌ کردند و  به‌ مناطق‌ دیگر ، از جمله‌ حدود شوشتر و  دره‌ خزینه‌  و  منصوریه‌ و حومة بهبهان‌ مهاجرت‌ کردند. شماری‌ از  افشارها  نیز به‌ ایل‌ آقاجری‌ کهگیلویه‌ پیوستند .گروه‌ کوچکى‌ از  افشارها  نیز در کهگیلویه‌ باز ماندند که‌ تا اوایل‌ قرن‌ 13ق‌/19م‌ در آن‌ سرزمین‌ مى‌زیستند .


افشارهای‌خراسان‌: منابع‌تاریخى‌زمان‌مهاجرت‌نخستین‌گروههای‌ ایل‌ افشار به‌ خراسان‌ را در آغاز دورة صفوی‌ گزارش‌ مى‌دهند. استرابادی‌ در جهانگشای‌ نادری‌ به‌ مهاجرت‌ ایل‌ قرقلو از آذربایجان‌ به‌ خراسان‌ در زمان‌ شاه‌ اسماعیل‌ اول‌، و سکنى‌ گزیدن‌ آن‌ ایل‌ در شمال‌ خراسان‌ اشاره‌ مى‌کند و مى‌نویسد: نواحى‌ سرچشمة میاب‌ کوبکان‌ در کوهستانهای‌ جنوبى‌ محال‌ ابیورد ییلاق ‌،  و  اتک‌ ،  شمالى‌ترین‌ ناحیة کوبکان‌ یا کوپکان‌، و  دستجرد  و  درّه‌ جَز    (دره‌ گز) قشلاق‌ طایفه‌های‌ ایل‌ افشار بود (ص‌ 26-27؛ نیز نک: لاکهارت‌، نادرشاه‌، 17 ؛ مینورسکى‌، 9؛ قدوسى‌، 15). گزارشهای‌ تاریخى‌ دیگر نیز استقرار گروههای‌ افشار را در این‌ دوره‌ در خراسان‌ تأییدمیکنند. مثلاً خواندمیر  به‌ فرستادن‌ سپاهى‌ به‌ فرماندهى‌ شاهرخ‌ بیک‌افشار در 919ق‌ به‌ قندهار برای‌ سرکوب‌ شجاع‌بیک‌ یاغى‌ و فتح‌ آن‌ ولایت‌ اشاره‌ مى‌کند.در وقایع‌ سال‌ 936ق‌، بهنگام‌ گرد آمدن‌ جنگجویان‌ عشایر ترک‌ در سپاه‌ شاه‌ طهماسب‌  از طایفة احمد سلطان‌ِ ایل‌ افشار نام‌ مى‌برند که‌ مدت‌ 20 سال‌ در خراسان ‌، مرو ، سرخس‌، مشهد و طوس‌  با ازبکان‌ میجنگیده‌اند(قاضى‌ احمد، 1/200). اسکندربیک‌ نیز به‌ خسرو سلطان‌ کوراوغلى‌،رهبر افشارها در خراسان‌  اشاره‌ دارد و از مبارزات‌ او پس‌ از مرگ‌ عبیدالله‌خان‌ ازبک‌ (946ق‌) یاد مى‌کند.   در دورة شاه‌ عباس‌ اول‌، جمعى‌ دیگر از ایلات‌ و احشامات‌ (= طایفه‌ها) افشار آذربایجان‌ را برای‌ مقابله‌ با حملات‌ و  تجاوزات‌ ازبکان‌ به‌ نواحى‌ خراسان‌ کوچاندند . در میان‌ این‌کوچندگان ‌، 500 ،4 خانوار  نیز از  ایل‌ افشار اورمیه‌ بودند. اینان‌ نیز در نواحى‌ ابیورد و دره‌ گز اقامت‌ گزیدند (محمدکاظم‌، 1/4- 5 ) .                                                              در  دورة صفوی‌ ناحیة «کوپکان‌ » را به‌ پاس‌ وطن‌خواهى‌ و مبارزات‌ ایل‌ افشار وجنگ‌ دلیرانة آنها با قوای‌ ازبک‌  و  شکست‌ دادن‌ آنان ‌،  به‌ رسم‌ سیورغال‌ (تیول‌، اقطاع‌) به‌ ایل‌ افشار بخشیده‌ بودند (نک: قدوسى‌، همانجا، به‌ نقل‌ از ژوستن‌ ). نادرشاه‌ در حدود 56 هزار خانوار از ایلات‌ فارس ‌،  عراق‌ و آذربایجان‌ را در 1143ق‌ به‌ خراسان‌ کوچانید. از این‌ عشایر، 12 هزار خانوار افشار بودند که‌ 2 هزار تن‌ از آنها به‌ طایفة قرقلو تعلق‌ داشتند.گروهى‌ از قرقلوها  را در میاب‌ کوپکان  ‌،  یورت‌ قدیم‌ نادر و  جایگاه‌ اولیة طایفة قرقلو، جا دادند و بقیة افشارها را در کلات‌ نشاندند و برای‌ آنها ییلاق‌ و قشلاق‌ تعیین‌ کردند (استرابادی‌، 179-180).  بنابر اطلاعاتى‌ که‌ استرابادی‌ دربارة طایفه‌های‌  افشار خراسان‌ و  سرکردگان‌ آنان‌ مى‌دهد ، طایفه‌های‌ پاپالو ، اَمِرلو یا امیرلو ، قرقلو ، کوسه‌ احمدلو، کندرلو یا کوندرزلو( گندوزلو) (ص‌  249، 371، 541) از جمله‌  طایفه‌های‌ عمدة افشاردر دورة نادری‌ درنواحى‌ مختلف‌ خراسان‌ بوده‌اند. برخى‌ طایفه‌های‌ کنونى‌ افشار ساکن‌ در خراسان‌ را (در 1369 ش‌) اِمبِرْلو یا ایمرلو، ارشلو، اوتانلو، اَیَدلو، ایمانلو (معروف‌ به‌ عبدالملکى‌)،  پاپالو ،  تکللو یا تَکه‌لو ، زَنگانلو ،  سَروَرلو ، قِرقلو  یا  قِرخِلو  یاد کرده‌اند که‌ در نواحى‌ دره‌ گزخراسان‌ پراکنده‌اند (نک: میرنیا، 25). اوبرلینگ‌ به‌ نقل‌ از بروگ‌ به‌ اقامت‌ برخى‌ طایفه‌های‌ افشار در جنوب‌ بجنورد، قوچان‌، و نواحى‌ میان‌ سبزوار و نیشابور اشاره‌ مى‌کند (نک: ایرانیکا، .(I/584


 افشارهای‌ کرمان‌: کوچ‌ افشارها به‌ کرمان‌ از زمان‌ به‌ قدرت‌ رسیدن‌ شاه‌ اسماعیل‌ اول‌ به‌ بعد بوده‌ است‌. نخستین‌ گروه‌ افشارطایفة قاسملو بود که‌ درحدود سال‌ 916ق‌ به‌ سرکردگى‌ بیرام‌بیک‌ به‌ کرمان‌ مهاجرت‌ کردند (باستانى‌، 1503- 1505). شاه‌ طهماسب‌ در 933ق‌، شاه‌ قلى‌سلطان‌ افشار، پسرمصطفى‌قلى‌سلطان‌ را که‌ با طایفةخود در کرمان‌ میزیستند،به‌حکمرانى‌ آنجا گماشت‌ . شاه‌قلى‌ سلطان‌ در 943ق‌ با گروهى‌ از دلاور مردان‌  طایفه‌های‌ افشار کرمان‌ به‌ اردوی‌ شاه‌ پیوست‌ و در چهارمین‌ لشکرکشى‌ او به‌ خراسان‌ برای‌ سرکوب‌ عبیدخان‌ ازبک‌ شرکت‌ کرد. افشارهای‌ کرمان‌ تا زمان‌ کریمخان‌زند قدرت‌ داشتند و تنى‌ چند ازسرکردگان‌ طوایف‌ این‌ ایل‌ پس‌ از شاه‌ قلى ‌سلطان‌ در کرمان‌ حکومت‌ کردند. آخرین‌ حکمران‌ از این‌ ایل‌، شاهرخ‌ خان‌ افشار بود که‌ در 1172ق‌ به‌ دست‌ خدا مرادخان‌، سردار سپاه‌ کریمخان‌ زند کشته‌ شد (سایکس‌67-68 ) احمدعلى‌ وزیری‌ در جغرافیای‌ کرمان‌  ایل‌ افشار را عمده‌ترین‌ ایلات‌ کرمان‌ و شمار آنها را حدود هزار خانوار، و شامل‌ 300 ،9تن‌ دانسته‌ است‌. وی‌ على‌ قرلو، اشرفلو، قاسملو، پیر مرادلو، ره‌ درازلو، حیدرمحمد شاهلو، آمویى‌ (یا عمویى‌)، میرجانى‌،جانقلى‌ اشاغى‌،فارسى‌مدان‌،صفى‌قلى‌ اولادی‌ و  ساربان‌  را از طایفه‌های‌ این‌ ایل‌ برمى‌شمارد و نام‌ چند تن‌ از سرپرستان‌ طایفه‌ها را که‌ با لقب‌» سلطان‌»شهرت‌ داشتند، یاد مى‌کند. وزیری‌ در شرح‌  اشتغال‌ و  ییلاق ‌ و  قشلاق‌ مردم‌ طایفه‌های‌  افشار مى‌نویسد :  این‌ گروه‌ بیشتر با گوسفندداری‌ زندگى‌ مى‌گذراندند . قشلاقشان‌ بلوک‌ اُرزویه‌،و ییلاقشان‌ بلوک‌ اَقطاع‌ بود.عشایر وقتى‌ که‌ در اقطاع‌ به‌سرمى‌بردند،  به‌ زراعت‌ نیز مى‌پرداختند. در آن‌ زمان‌ در  ایل‌ افشار 300 سوار و 700 تفنگچى‌ خوب‌ و پر دل‌ بودند که‌ در جنگ‌ با چماق‌ و شش‌ پَرْ شرکت‌ مى‌کردند و بیش‌ از تفنگچیان‌ ایلات‌ دیگر مهارت‌ نشان‌ مى‌دادند .افشارهای‌ کرمان‌ از 3 گروه‌ عمده ی جهانشاهى‌ ، عمویى‌ و میرحبیبى‌ تشکیل‌ یافته‌ بودند .  افشار جهانشاهى‌ احتمالاً  به‌ طایفة جهانشاه‌لو  از افشارهای‌  دویرانى‌ خمسة زنجان‌ و افشار اوشاغى‌ِ فسا وابسته‌ بودند. بنابر ادعای‌ بزرگان‌ طایفه‌،جهانشاه‌لوها قبلاً درشمال‌غربى‌ ایران‌ میزیستندوپیش‌از آمدن‌ به‌سیرجان‌ کرمان‌ و استقرار درآنجا،زمانى‌ دراز درهمسایگى‌ فسا وجهرم‌ فارس‌ سکنى‌ داشتند.فیلد شمار این‌دسته‌ از  افشارها  را با عنوان‌ افشار های‌سیرجان‌ در 1313ش‌ حدود هزار خانوار(ص‌279)، و اوبرلینگ‌ در 1336ش‌/1957م‌حدود 200 ،1 خانوار گزارش‌مى‌دهند.    افشارعمویى‌ را میگویند نادرشاه‌ از اورمیه‌ به‌ کرمان‌ کوچاند . شمار آنها را سایکس‌ 250 خانوار و  اوبرلینگ‌    حدود 400 خانوار تخمین‌ زده‌اند. این‌ دسته‌ از ایل‌ افشار کوچنده‌ بودند. افشارهای‌ میرحبیبى‌ از کوچندگان‌ ساکن‌ نواحى‌ اطراف‌ بردسیر بودند. شمار آنها را سایکس‌ 25 خانوار ذکر کرده‌ است‌ . اوبرلینگ‌ بچاقچیهای‌ کرمان‌ را هم‌ وابسته‌ به‌ ایل‌ افشار آورده‌ است‌ و به‌ نقل‌ از سالخوردگان‌ این‌ طایفه‌ مى‌نویسد: بچاقچیها از افشارهای‌ زنجان‌ و ری‌ بوده‌اند که‌ نادرشاه‌ آنها را به‌ کرمان‌ کوچاند. این‌ گروه‌ تا 1336ش‌/1957م‌ کوچ‌ مى‌کردند. شمار آنها حدود 500 خانوار بوده‌ است‌ . خانم‌ شیل‌ شمارافشارهای‌ کرمان‌ را به‌ طور کلى‌ 500 ،1خانوار تخمین‌ زده‌ است‌. مسعود کیهان‌ شمار افشارهای‌  کرمان‌ را 5 هزار خانوار کوچنده‌ یاد کرده‌ که‌  بافت‌، هشون‌، چهار گنبد، گوغر، بردسیر و سیرجان‌ ییلاقشان ‌، و ازرویه‌ و دشت‌ جیرفت‌ قشلاقشان‌ بوده‌ است. بنابر آمار سرشماری‌. در تیرماه‌ 1366 عشایر کوچندة ایل‌ افشار کرمان‌ دارای‌ 26 طایفه‌ بوده‌ است‌.این طایفه‌ها عبارت‌ بودند از :  اشرفلو ، آقاجانلو ، ال‌ کستو ، بارچى ‌، برآوردی‌، پیرمرادلو، جامعه‌ بزرگى‌، جلال‌لو، حمزه‌ خان‌لو، حمزه‌لو، حیدر ممشالو، خلج‌، زرگر، شول‌، صادقى‌، صفى‌ قلى‌ اولادی‌، عمویى‌، فارسى‌مدان‌، قاسم‌ اولادی‌، قره‌ قویونلو، قره‌ گزلو، قوجه‌ بیگلو، گیل‌، مهنى‌، میرجانى‌ و میرحبیبى‌. ییلاقات‌ ایل‌ در شهرستانهای‌ بافت‌، سیرجان‌ و مشیز، و قشلاقات‌ آن‌ در شهرستانهای‌ بافت‌ و سیرجان‌ و بندرعباس‌ قرار داشت ‌. بنابرآمارسال‌ 1366ش ‌،جمعیت‌ ایل‌ 074 ،2خانوار(شامل‌ 121 ،12 تن‌) بود. 


افشارهای‌ خمسه‌: گروهى‌ از ایل‌ افشاربوده اند که از دورة صفوی‌ در منطقة خمسة زنجان‌ ساکن شده اند . هنری‌ فیلد مینویسدکه‌ ایل‌ افشار همراه‌ ایل‌ ترک‌ زبان‌ دَویران‌ از آذربایجان‌ به‌ خمسه‌ آمدندو با قبایل‌ قزلباش‌  خمسه‌ اتحادیة شاهسون‌ (ه م‌) را تشکیل‌ دادند. افشار های‌ خمسه‌ را «افشار دَویرانى‌» مى‌نامیدند و با این‌ عنوان‌ آنها را از «افشار صاین‌ قلعه‌» در آذربایجان‌، و «افشار خرقان‌« در قزوین‌ متمایز مى‌کردند (ص‌ 203). 4 طایفه : بدیرلو، جهانشاه‌لو، جمعه‌لو و قَرَاُسانلو ( قراصانلو) را از طوایف‌ افشار خمسه‌ نام‌ برده‌اندکه‌ در ناحیه میان‌ ابهر رود و گروس‌ پراکنده‌ بودن این‌ طایفه‌های‌ افشار تا زمانى‌ که‌ کوچ‌ مى‌کردند ، ییلاقشان‌ بالای‌  سلطانیه‌ و  درشمال‌ خاوری‌ کوهستان‌ طارم‌ و  نیز در بخش‌ باختری‌ رودخانه ی قزل‌ اوزن‌ بودو پس‌ از مالکیت‌ بر زمینهای‌ ییلاقى ،در آنجا ده‌نشین‌ شدندو  به‌ کشاورزی‌ پرداختند.دهستان‌ قشلاقات ‌ افشار،در دو سوی‌ رودخانة  قزل‌ اوزن ‌، در جنوب‌ غربى‌ زنجان‌ را محل‌ استقرار قشلاقى‌ بیشتر طایفه‌های‌ افشار خمسه‌ نوشته‌اند .ژوبر که‌ در 1221 ق‌/1806م ‌، در زمان‌ سلطنت‌ فتحعلى‌شاه‌ ، به‌ ایران‌ آمده‌ بود ،  افشارهای‌ خمسه‌  را  از ایلهای‌ چادرنشین‌ زنجان‌ معرفى‌ مى‌کند و مى‌نویسد:بازار زنجان‌ مرکز داد و ستد افشارها بوده‌ است‌که‌ قالیها، نمدها و بافته ‌های ‌ پشمین‌ خود را در آن‌ میفروختند و به‌ جای‌ آنها ماهوت‌ و اسلحه‌ و باروت‌ و ساچمه‌ از بازار مى‌خریدند (ص‌ 154). هوتوم‌ شیندلر در 1880م‌ به‌ دسته‌ای‌ از  افشارها  در جلگة اُجارود ، میان‌ زنجان‌ و  رود قزل‌ اوزن ‌، و در دهکدة چراغ‌ تپه‌ در 32 کیلومتری‌ شمال‌ خاوری‌ تکاب‌ اشاره‌ مى‌کند (نک: ایرانیکا، .(I/584 شمار افشارهای‌ خمسه‌ سابقاً 5 هزارخانوار بودکه‌ در 1339ش‌ به‌ حدود هزار خانوار تقلیل‌ یافت‌. شیل‌ شمار آنها را 200 خانوار نوشته ‌ است‌   


افشارهای‌ اسدآباد: گروهى‌ از ایل‌ افشار در آبادیهای‌ جلگه‌ای‌ در اسدآباد همدان‌ که‌ به‌ «جلگه افشار» شهرت‌ دارد ، زندگى‌ مى‌کنند . اگر رفتن شومله‌، یکى‌ از امیران‌ ایل‌ افشار را از همدان‌ به‌ خوزستان‌ قرینه‌ای‌ بر حضور احتمالى‌ شماری‌ از افشارها در همدان‌ بگیریم‌، نشانى‌ از ورود افشارها در دورة سلجوقى‌ به‌ این‌ ناحیه‌ به‌ دست‌ مى‌آید. اوبرلینگ‌ حضور افشارها در کرمانشاه‌ را در اوایل‌ دورة صفوی‌ مى‌داند و شمار آنها را در دهة نخست‌ سدة 19م‌ (1216- 1225ق‌) حدود 7 هزار تن‌ یاد مى‌کند. گفته‌ شده‌ است‌ که‌ نادرشاه‌ پس‌ از آنکه‌ سپاه‌ متجاوز عثمانى‌ را که‌ تا همدان‌ رخنه‌ کرده‌ بودند ،  از ایران‌ بیرون‌ راند ،  گروهى‌ از افشارهای‌ منتسب‌ به‌ قاسملو، به‌ سرپرستى‌ 4 برادر :  زهرمارخان‌، نصرالله‌ خان‌، صالح‌خان‌ و خان‌جان‌ خان‌ را به‌ همدان‌کوچاند  و در جلگه اسدآباد سکنى‌ داد (جمالى‌، 245-246). پس‌ از مرگ‌ نادرشاه‌ نیز گروه‌ دیگری‌ از طایفه‌های‌ افشار از دورق‌ خوزستان‌ به‌ اسدآباد و کنگاور مهاجرت‌ کردند(دوبد، 319).نام‌«افشاریان‌»،روستایى‌ ازروستاهای‌ کنگاور.ظاهراًبه‌ سکنى‌گزیدن‌ این‌دسته‌ ازافشارهای مهاجر خوزستانى‌ دراین‌ روستا اشاره‌ دارد. 

افشارهای‌ تهران‌: گروهى‌ از ایل‌ افشار در مجاورت‌ تهران‌ استقرار یافته‌ بودند و تا اوایل‌ قرن‌ 14ش‌ به‌ ییلاق‌ و قشلاق‌ کوچ‌ مى‌کردند . دامنة کوههای‌ البرز ییلاق‌ آنها، و اطراف‌ شهریار وغار، درچند کیلومتری‌ جنوب‌ غربى‌ ری‌، قشلاق‌ آنها بود (کیهان‌، 2/112). شیل‌ شمار افشارهای‌ تهران‌ را 900 خانه‌ وچادر ذکر مى‌کند و قلمرو زندگى‌ آنها  را در نواحى‌ میان‌ تهران‌ و قزوین‌ مى‌داند). احتمالاً گروهى‌ از این‌ دسته‌ افشارها در دهستان‌ افشاریه‌ در جلگه ی ساوجبلاغ‌ کرج‌ (. سکنى‌ داشته‌اند که‌ آن‌ دهستان‌ به‌ نام‌ آنها نامیده‌ شده‌ است‌.


 افشارهای‌ قزوین ‌: گروهى‌ از  افشارها  نیز در دورة صفوی‌ به‌ حوالى‌ قزوین‌ مهاجرت‌ کرده ‌، و  در آبادیهای‌ پیرامون‌ آن‌ استقرار یافته‌ بودند. اسکندربیک‌ (1/334) به‌ ایلهای‌ اوسالو (اُصالو = اُصانلو) و اَمرلوی‌ افشار ساکن‌ در حوالى‌ قزوین ‌، در زمان‌ سلطنت‌ سلطان‌ محمد خدابنده‌ ،  فیلد  به‌ دسته‌ای‌ از  افشارهای‌ آذربایجان‌ که‌  به‌ خرقان‌ قزوین‌ کوچ‌ کرده‌ بودند (ص‌ 203)، و گلریز به‌ افشارهای‌ ساکن‌ در ناحیه‌ای‌ از قزوین‌ به‌ نام‌«افشاریه‌»  شاره‌ میکند. بنابر نظر گلریز افشارهای‌ قزوین‌ نزد مردم‌ منطقه‌ به‌ نام‌ شاهسون‌ معروف‌ شده‌ بودند. پراکندگى‌ ایل‌ افشار تنها به‌ مناطق‌ یاد شده‌ محدود نمى‌شود . گروههایى‌  از  این‌ ایل‌ در چند سده گذشته ‌ به‌ جاهای‌  دیگری‌ از ایران‌ مانند اصفهان‌، یزد و مازندران‌ نیز کوچیده‌ بودند که‌ اشاراتى‌ به‌ حضورآنها در آن‌ مناطق‌   در منابع‌ تاریخى‌- جغرافیایى‌ آمده‌ است‌ ( نک: ساروی‌، 100-101؛ شیروانى‌، 106؛ کسروی‌، 50)


افشار در آناتولى‌: به‌ عنوان‌ نقطة آغاز بر حضور  افشار  در تاریخ‌ آناتولى‌، باید توجه‌ داشت‌ که‌ بر پایة شواهد تاریخى‌، جنگجویان‌ افشار در جریان‌ فتح‌ آناتولى‌ نقشى‌ اساسى‌ ایفا کرده‌اند؛ در واقع‌ بر پایة تحلیل‌ مورخان‌، همین‌ ویژگى‌ موجب‌ بوده‌ است‌ تا بازتاب‌ حضور این‌ قبیله‌ در جغرافیای‌ تاریخى‌ منطقه‌ بسیار گسترده‌ باشد. (نک: سومر، 264 ؛ نیز نک: آوِزف‌، 160). بر پایة نوشتة سلجوق‌نامه‌، از یازیجى‌ اوغلى‌، خاندان‌ قرامان‌ که‌ در ردیف‌ نخستین‌ سلسله‌های‌ حکومتگر اسلامى‌ درآسیای‌ صغیرشناخته‌ مى‌شوند، خود از منسوبان‌ افشار بوده‌اند (برابر نسخة خطى‌ توپکاپى‌، نک: سومر،). باید   افزودکه‌برپایة یک‌ وقایع‌نامة ارمنى‌ در699ق‌/1300م‌، فردی‌ بنام‌ اسلام‌ بیک‌ رئیس‌ایل‌ افشاردر 652ق‌/1254م‌، از حمله‌اش‌ به‌ نواحى‌ مرزی‌ فتح‌ نشده‌ سخن‌ گفته‌ است‌ . (نک: کائن‌، 131)؛  سومربرآن‌ است‌ که‌ این‌ رئیس ‌،  با حکام‌ خاندان‌ قرامان‌ در ارتباط بوده‌ است‌ .  باید به‌ تشکل‌ قومى‌ «ترکمنان‌ دیاربکر» اشاره‌ کرد که‌ به‌ عنوان‌ یکى‌ از ارکان‌ خود ،  بر  قبیلة افشار  تکیه‌ داشت‌ و با دو تشکل‌ شامى‌، یعنى‌« ترکمنان‌ حلب‌» (در بردارندة بخشى‌ از افشار) و « افشار ذوالقدری‌ » اتحادی‌ تاریخى‌ یافته‌ بود . به‌ هر روی‌ باید توجه‌ داشت‌ که‌ بر اساس‌ دفاتر تحریر عثمانى‌، در آناتولى‌ از  قرن‌ 10ق‌/16م‌ نامهای‌ جغرافیایى‌ پرشماری‌ به‌ ثبت‌ رسیده‌ که‌ از واژة افشار یا ترکیبى‌ از آن‌ ساخته‌ شده‌ است‌.در یک‌ مقایسه‌، مى‌توان‌ گفت‌ که‌ پس‌ از قبیلة رقیب‌ قایى‌، افشار از نظر کثرت‌ تأثیر در نامهای‌ جغرافیایى‌ منطقه‌ رتبه پسین‌ را داراست‌. چنین‌ نامهایى‌ با پایة افشار، افزون‌ بر مناطق‌ مرکزی‌ و غربى‌ آناتولى‌، مانند قسطمونى‌، قونیه‌، کتاهیه‌، آنکارا و قیصریه‌، حتى‌ در روملى‌ نیز دیده‌ مى‌شوند (نک: همو، 264 ,213 ، نیز :434-436 برای‌ سیاهة نامها؛ نیز نک: کارابایف‌، 235 ؛).


افشار در شام ‌: در بارة نخستین‌ مراحل‌ راه‌یابى‌ افشار به‌ منطقة شام ‌، جز دانسته‌های‌ عمومى‌ در باب‌ حضور ترکمانان‌، سخن‌ آشکاری‌ نمى‌توان‌ گفت‌. درواقع‌ از حدود سدة 8ق‌/14م‌ است‌ که‌ افشار به‌ طور خاص‌ در متون‌ تاریخى‌ ازخود ردی‌ مشخص‌ برجای‌ نهاده‌ است‌.در خلال‌ سده‌های‌ 8 و9ق‌/14 و 15م‌، درمیان‌ جناح‌ بوز - اوق‌ از ترکمنان‌ ساکن‌ در حلب‌، عینتاب‌ و انطاکیه‌، قبیلة افشار از نظر اهمیت‌ در ردیف‌ نخست‌ دیده‌ مى‌شود و حتى‌ قبیله‌ای‌ پرتوان‌ چون‌ بیات‌ را تحت‌ الشعاع‌ قرار داده‌ است‌ . درآغاز سدة 9ق‌، بیاتها و نیز اینالوها، با استفاده‌ از منازعات‌ میان‌ امیران‌ مملوک‌، به‌ دست‌اندازی‌ پرداختند و از همین‌ رو ، چکیم‌ امیر مملوک ‌، تحرک‌ شدیدی‌ را برضد آنان‌ سامان‌ داد. با وجود چندی‌ گریز از معرکه ‌، پس‌ از قتل‌ چکیم‌، آنان‌ به‌ موطن‌ خود بازگشتند و در کشاکش‌ قدرت‌ میان‌ امیران‌ مملوک‌ به‌ ایفای‌ نقش‌ پرداختند. در این‌ میان ‌،گزارشى‌ ازسال‌ 811ق‌  ناظر به‌ حضور جماعت‌ افشار درسپاه‌ امیر دمرداش‌، نایب‌ حلب‌ گزارشى‌ از سال‌ 812ق‌ حاکى‌ از ایفای‌ نقش‌ برخى‌ سرداران‌ افشاری‌ به‌ عنوان‌ امیر لشکر (ابن‌تغری‌ بردی‌، 13/99) و گزارشى‌ دیگر از سال‌ 820ق‌ مبنى‌ بر حضور جمع‌ کثیری‌ از سربازان‌ افشاری‌ درلشکر سلطان‌ آقبای‌ نایب‌ شام‌ .نمونه‌هایى‌ یادکردنى‌ است‌.درهمین‌ اوان‌، افشارها در اتحاد با بیات‌ و اینالو، به‌ تحرکاتى‌ خشونت‌بار روی‌ آوردند و ازجمله‌، حمله‌ای‌ را به‌ ناحیه ی  ماردین‌ ترتیب‌ دادند .  از آنجاکه ‌ افشارها و متحدان‌ آنان‌  منافع‌ قراقویونلوها  را  تهدید میکردند،  به‌ هنگام‌ لشکرکشى‌ قرایوسف‌ در 821ق‌ به‌ عینتاب‌،  افشارها منطقه‌ را ترک‌ گفته‌، به‌ ناحیة طرابلس‌ رفتند، اما درنگ‌ آنان‌ درطرابلس‌ با استقبال‌ گرمى‌ مواجه‌ نگردیدو دیری‌ نپایید که‌ مجموع‌ شرایط، آنان‌ را وادار به‌ بازگشت‌ به‌ موطن‌ ساخت‌.

افشارهای‌ شام‌ با آق‌قویونلوها روابط حسنه‌ای‌ داشتند و در میان‌ یاران‌ نزدیک‌ اوزون‌ حسن‌، منصور بیک‌ از افشارهای‌ شام‌ دیده‌ مى‌شد (ابوبکر طهرانى‌، 218، جم). درطول‌ سده‌های‌ 10و11ق‌/16 و17م‌، افشارهای‌ شام‌ برخى‌ از تشکلهای‌ قومى‌ جدید را پى‌ریختند که‌ درآن‌ میان‌  ،  باید به‌ تشکل‌ «ترکمنهای‌ حلب‌» با مراکز ثقلى‌ چون‌ افشارهای‌ کوپک‌ و گوندوز اشاره‌ کرد که‌ از سدة پیشین‌ به‌ عنوان‌ دودمانهای‌ غالب‌ در میان‌ افشار شام‌ ایفای‌ نقش‌ کرده‌ بودند. تشکل‌ دیگر«افشار ذوالقدری» بود که‌ خود از شعبه‌هایى‌ متنوع‌ تشکیل‌ مى‌یافت‌و سرانجام‌، بایدبه‌ تشکلى‌ با عنوان‌«بوز الوس‌» اشاره‌ کردکه‌ از اتحادی‌ میان‌   این‌ دو تشکل‌ شامى‌ با تشکل‌ «ترکمنهای‌ دیاربکر» پدید آمده‌ بود (نک: سومر، 175-178) . به‌ عنوان‌ نکته‌ای‌ دیگر باید به‌ جای‌ دادن‌ شماری‌ از قبایل‌، از جمله‌ افشارازسوی‌ دولت‌ عثمانى‌، در نواحى‌ حران‌ و رها اشاره‌ کرد که‌ در سدة 11ق‌/17م‌ صورت‌ گرفته‌ است‌ . گفتنى‌ است‌ که‌ در گزارشهای‌ تاریخى‌ مربوط به‌ افشار شام‌ در سده‌های‌ 12 و 13ق‌/18 و 19م ‌،  بیشتر از باز ماندگان‌ تشکل‌ «ترکمنهای‌ حلب‌» سخن‌ رفته‌ است.در اینجا به‌ عنوان‌ اشاره‌ای‌ به‌ جایگاه‌ افشار در میان‌ ترکمنان‌ عراق‌، باید یادآور شدکه‌ برخى‌ تحلیل‌گران‌، ورود قبایل‌ ترکمن‌ به‌ عراق‌، به‌ خصوص‌ منطقة موصل‌ در شمال‌ آن‌ سرزمین‌ را همزمان‌ باگسترش‌ مهاجرت‌ ترکمنان‌ به‌ ایران‌و سرزمینهای‌ غربى‌ آن‌ دانسته‌اند. با آنکه‌ قوم‌ ترکمن ‌ تا کنون‌ به‌ عنوان‌ اقلیتى‌ کوچک‌ در سرزمین‌ عراق‌ مانده‌ است‌ (نک: بندر اوغلو، سراسر کتاب‌)، نشانه‌ای‌ از تمایز میان‌  قبیله‌های‌ ترکمن ، آنگونه‌ که‌ در آناتولى‌ و  شام‌  به‌ چشم‌ مى‌خورد دیده‌ نمى‌شود . در این‌ میان ‌، آنچه‌ به‌  عنوان‌  پایه‌ای‌  برای‌ بررسى‌ جایگاه‌ افشار در عراق‌ درخور  توجه‌ است ‌، مى‌تواند کاربرد « واژه ی افشار» در نامهای‌ جغرافیایى‌ منطقه‌ باشد (نک: آوزف‌، 162).


منابع و مآخذ                                                                                                                                                                                                          

سعید نفیسی کتاب تاریخ اجتماعی و سیاسی دوره‏ معاصر

عبد الحسین نوائی کتاب نادرشاه و بازماندگانش، همراه‏ با نامه‏های سلطنتی واسناد سیاسی واداری

احمد کسروی تبریزی کتاب تاریخ پانصد سالهء خوزستان

لارنس لکهارت کتاب نادرشاه

حسن بن حسین فسائی شیرازی کتاب فارسنامهء ناصری

میرزا مهدی خان استرآبادی کتاب جهانگشای نادری

عبد الحسین نوائی کتاب نادرشاه و بازماندگانش

عبد الکریمکشمیری؛ کتاب وقایع ایران و هند(بیان واقع‏ نادرنامه)دهلی

محمد کاظم مرزوی کتاب عالم آرای نادری

جونس هنوی کتاب زندگی نادرشاه

محمد(وارد) شفیع تهرانی، کتاب تاریخ نادرشاهی،

رضا شعبانی شیخ آبادی کتاب تاریخ اجتماعی ایران‏ در عصر افشار

سرجان ملکم؛ کتاب تارخی ایران

رضا شعبانی مروزی؛ کتاب تاریخ اجتماعی ایران در عصر افشار 

لارنس لکهارت؛ کتاب انقراض سلسلهء صفویه و ایام‏ استیلای افاغنه در ایران

حسین نامق اورخان، "درباره ترکان اوغوز"، آنکارا، 1935

و.بانگ،  ر.رحمتلی، داستان اوغوز قاغان، استانبول 1936

د.سونور، ملاحظاتی درباره داستان اوغوز قاغان، دانشکده ادبیات دانشگاه استانبول، مجله زبان و ادبیات تورکی

جیمز هامیلتون، توکوز اوغوز و اون اویقور، مجله آسیا 1962

د.گروت، هون‌های قبل از میلاد، برلین-لایپزیک 1921

ابن‌ اثیر، الکامل‌

ابوالحسن‌ مستوفى‌، گلشن‌ مراد، به‌ کوشش‌ غلامرضا طباطبایى‌

ابوالغازی‌، بهادرخان‌، شجرة ترک‌، به‌ کوشش‌ دمزن‌

اروج‌بیک‌ بن‌ سلطان‌ على‌ بیک‌، دون‌ ژوان‌ ایرانى‌، به‌ کوشش‌ لسترنج‌، ترجمه مسعود رجب‌نیا

استرابادی‌، محمدمهدی‌، جهانگشای‌ نادری‌

باستانى‌پاریزی‌، محمدابراهیم‌،  افشارها در تاریخ‌ و سیاست‌ کرمان‌

خواندمیر، غیاث‌الدین‌، حبیب‌ السیر

بدلیسى‌، شرف‌الدین‌، شرف‌نامه‌، به‌ کوشش‌ محمد عباسى

بابن‌ و هوسه‌، سفرنامة جنوب‌ ایران‌، ترجمة محمد حسن‌ اعتمادالسلطنه

بدرالدین‌ عینى‌، السیف‌ المهند، به‌ کوشش‌ فهیم‌ محمد شلتوت‌، قاهره‌، 1966-1967م‌

پورکریم‌، هوشنگ‌، «ترکمنهای‌ ایران‌»

جمالى‌اسدآبادی‌، ابوالحسن‌، «چند سند از طایفة افشار اسدآباد»،

ابوبکر طهرانى‌، دیاربکریه‌، به‌ کوشش‌ نجاتى‌ لوغال‌ و فاروق‌ سومر، آنکارا

بندر اوغلو، عبداللطیف‌، عراق‌ ترکمن‌ دیلى‌، بغداد

قلقشندی‌، احمد، صبح‌ الاعشى‌، قاهره‌، المؤسسة المصریة العامه

وصاف‌، تاریخ‌، تحریر عبدالمحمد آیتى‌،

دوبد، س‌.، سفرنامة لرستان‌ و خوزستان‌، ترجمة محمدحسین‌ آریا

راوندی‌، محمد، راحة الصدور، به‌ کوشش‌ محمد اقبال‌

رشیدالدین‌ فضل‌الله‌، جامع‌ التواریخ‌، به‌ کوشش‌ بهمن‌ کریمى‌

روملو، حسن‌، احسن‌ التواریخ‌، به‌ کوشش‌ عبدالحسین‌ نوایى‌

ژوبر، پ‌. ا.، مسافرت‌ در ارمنستان‌ و ایران‌، ترجمة علیقلى‌ اعتماد مقدم‌

سرشماری‌ اجتماعى‌

اقتصادی‌ عشایر کوچنده‌، (1366ش‌)، نتایج‌ تفصیلى‌، ایل‌ افشار، مرکز آمار ایران‌، شیروانى‌

زین‌العابدین‌، بستان‌ السیاحة

طهرانی، ابوبکر، کتاب دیار بکریه، به کوشش نجاتی لوغال و فاروق سومر، آنکارا، 1964م

فرهنگ‌ جغرافیایى‌ ایران‌ (آبادیها)، تهران‌، 1328-1331ش‌

فیلد، هنری‌، مردم‌شناسى‌ ایران‌، ترجمة عبدالله‌ فریار

قاضى‌ احمدقمى‌، خلاصة التواریخ‌، به‌ کوشش‌ احسان‌ اشراقى‌

قدوسى‌، محمدحسین‌، نادرنامه‌

اقتداری، احمد، خوزستان و کهگیلویه و مسنی

کیهان‌، مسعود، جغرافیای‌ مفصل‌ ایران‌

کاشغری‌، محمود، دیوان‌ لغات‌ الترک‌

فسایی، میرزاحسن، فارسنامه ناصری

مینورسکى‌، ولادیمیر، تاریخچة نادرشاه‌، ترجمة ،‌ رشید یاسمى‌

مقدسى‌، محمد، احسن‌ التقاسیم‌، لیدن‌، 1906م‌ 

مظلوم‌زاده‌، محمدمهدی‌، «طایفة افشار کازرون‌«

محمدکاظم‌، عالم‌ آرای‌ نادری‌، به‌ کوشش‌ محمدامین‌ ریاحى

مقریزی‌، احمد، السلوک‌، به‌ کوشش‌ سعید عبدالفتاح‌ عاشور، قاهره‌، 1972م

میرنیا، على‌، ایلها و طایفه‌های‌ عشایری‌ خراسان

مستوفی، حمدالله، تاریخ زیده، به کوشش عبدالحسین نوایی

سید علی میرنیا - طوایف ترکمان

وزیری کرمانی ، احمد علی ، جغرافیای‌ کرمان‌، به‌ کوشش‌ محمدابراهیم‌ باستانى‌ پاریزی‌

وزیری‌ کرمانى‌، احمدعلى‌، تاریخ‌ کرمان‌، به‌ کوشش‌ محمدابراهیم‌ باستانى‌ پاریزی‌

هروات‌، آندراس‌ پ‌.، پچنگها، کومانها و یاسها، ترجمة رقیة بهزادی‌

عنایت ا . . . رضا ، ایران و ترکان در روزگار ساسانیان

هـ. ماک گوورن، اولین امپراطور آسیای میانه، 1939

دکتر جواد هیئت ، تاریخ زبان و لحجه های ترکی

دکتر محمد رضا بیگدلی ، ترکمن های ایران

سفرنامۀ ابن فضلان ترجمۀ ابوالفضل طباطبایی

دکتر محمد رضا بیگدلی، شاهسون های ایران

سیری در تاریخ سیاسی اجتماعی ترکمنها، امین‌الله گلی

تاریخ بیگدلی - شاملو ، دکتر محمد رضا بیگدلی

فضائل الترکمان عبدالرحمن آخوند تنگلی قراقچی.


منبع:  نشریه اینترنتی شهرستان درگز

  • سه شنبه, ۱ مرداد ۱۳۹۲، ۰۵:۴۶ ب.ظ
  • کیانوش انصاری

نظرات  (۱۷)

  • تالار عروسی
  • ممنون از این مطالب خوب و مفید
    با آرزوی موفقیت برای شما
    مطلب خیلی مفیدی بود برام
    به سایت ما هم سر بزنید
    عروس نت
  • رزرو تالار عروسی
  • خیلی عالی بود ممنون
  • کنفرانس ملی مهندسی معدن و علوم زمین
  • این کتاب کجا چاپ شده نویسند و ناشرش کیه ؟؟؟؟؟؟؟؟
    سلام و درود به شما و همه آریایی های سرزمینم ...
    سایت خوبی دارید. آرزوی موفقیت براتون دارم
  • علیرضا خوشرو

  • سلام قارداش , یورولمییز , من ایسترم تشکر الم  , واقعا یاخچی مطلب لر یازوبی .  چوخ ساق ال , بیز استان فارس اتورگ . یاشاسین مقد س آذربایجان
    با تشکر از مطالب ارزنده و با مدرک و منابع کافی من مقیم مشهد ولی اگر دوستان کرد زبان هم مدارکی دارن ما در خدمتیم

    من فکر می کنم ترک های شمال خراسان با ترک های آذربایجان بسیار متفاوت اند، ترک های آذربایجان بسیار متعصب و خشک هستند، اما ترک های شمال خراسان بسیار مهمان نواز و خوشرو هستند، من که مهمان مردم درگز بودم و بعد از اینکه به کرمانشاه برگشتم، مهمان نوازی این مردم را برای همه ی اطرافیان بازگو کردم.

    اگر خدا بخواهد شاید باز هم مهمان مردم درگز باشیم، و این فقط بستگی به تقدیر و سرنوشت دارد...

    http://mahmoodnameh.blogfa.com/

    منبعی منحصر به فرد برای ((نادرپژوهان)) خراسان و سیستان

    کتاب تاجدار نافرجام ((محمودنامه)) به چاپ رسید.

    محمودنامه اثری منظوم از سراینده ناشناس درباره چگونگی استیلای ملک محمود کیانی سیستانی بر مشهد؛ قوچان، نیشابور و سبزوار در اواخر عصر صفوی و درگیریهای او با نادرشاه افشار می باشد. تلفن تماس 09159445799

    http://mahmoodnameh.blogfa.com/

    نکات مورد توجه در کتاب

    الف-  اخبار دست اولی از غلبه ملک اسحاق از بستگان نسبی ملک محمود بر مردم سبزوار.

    ب ـ نحوه غلبه ملک محمود بر نیشابور و خوانین خبوشانکه به شکل متفاوتی گزارش شده است.

    ج- گزارشهایی از درگیری  ملک محمود با متنفذین محلی اطراف مشهد.

    د-  علل حضور  و عملکرد نادرقلی افشار  در دربار ملک محمود.

    ه-روشن شدن دیدگاه ملک محمود نسبت به عوامل سقوط اصفهان و اوضاع دربارصفوی از نظر او.

    و- اخبار دست اولی از تعدیات عاملان صفوی، ملک محمود و دیگر قدرتمندان در شهرهای مشهد، سبزوار، نیشابور، قوچان و.. در این دوره.

    سراینده در «محمودنامه» حوادث این دوره را  از سقوط شهر سبزوار در صفر 1135به دست ملک اسحاق کیانی تا بعد از تسلط کامل ملک محمود بر مشهد و شهرهای مجاور در محرم 1137 دنبال می کند.احتمالا این نسخه منحصر به فرد است. و اهمیت فراوانی برای «نادر پژوهان»، سیستان و خراسان شناسان دارد.

    مشخصات کتاب

     تاجدار نا فرجام ((محمود نامه))

    عنوان کتاب: تاجدار نافرجام

    مولف: نامعلوم

    تصحیح و تحقیق:علیرضا جنتی سراب

    تایپ:زهرا قربانعلی مقدم

    قطع:وزیری

    نوبتچاپ:اول

    تاریخانتشار:بهار 1393

    صفحه آراوطراح جلد: محمدعلی محمدقاسمی

    قیمت:200000 ریال

    http://mahmoodnameh.blogfa.com/

     

    تصحیح میکنم* غیض
    ایران عزیز شرط میبندم که شما ترک نیستید وگرنه اینطور با کینه و قیض درباره ترکها حرف نمیزدی من شخصا از این که به این زبان زیبا حرف میزنم مفتخرم و خودمو یک ترک میدونم.
    این دوستمون ایران کمی عصبی بود البته منم با ترک زبان بودن و نه ترک بودن موافقم البته ترک ها هم الان جز ما ایرانیها هستن نباید نزاد پرست باشیم ولی متاسفانه این روزها همه قوم گرا شدن یا میگن ترکیم یا میگن کردیم یا زابلی یا ترکمن یا فارس ولی همه ایرانی هخستیم و افتخار میکنیم فکر کنم همه یا اکثر یت موافق باشن
    جالبه خودتونو توووووورک بدونین ولی ما درگزیهای اصیل خودمونو توووورک یا همون ترک نمیدونیم ما فقط زبانمون بواسطه حمله ترکهای مغولی عوض شده  اگه قیافه تو هم مثل بربریها هست که ترکی وگرنه یکم بخودت بیا ما بازماندگان قوم پارت هستیم و نادر هم قیافش بربری نبود بدبخت
  • بهمن رنجبران
  • با سلام - از همشهریان گرامی مخصوصا آقا سید عزیز که مرا شرمنده کرده اند خیلی سپاسگزارم ، درگز و منطقه اش و مشاهیرش باید به درستی معرفی گردد ، بیش از سی و پنجسال است که در مورد درگز تحقیق کرده و بارها از ارشاد خراسان افراد صاحب نظر گفتند که نوشته هایت را به چاپ برسان ولی من نوشته ها را کافی و کامل ندیدم و حال درگز و مشاهیرش را با شناسایی چندین مشاهیر که تا کنون شناسایی و معرفی نشده اند  ، به مرور معرفی نمایم و چند تا از مشاهیر معرفی نشده از جمله برهانی نسوی و اسماعیل جلایر معرفی و در سایت آقای انصاری منتشر شده اند . ضمنا واقعیت گرچه مدتی طول بکشد ولی حتما مشخص خواهد شد . آقا سید حتما به من زنگ بزنید میخواهم شما را بشناسم و حضوری عرض ادب بکنم شماره مرا آقای انصاری دارند .  
    جناب رنجبران بیصبرانه منتظر چاپ ونوشته ای ارزشمند شما هستیم براستی جناب توحدی در سایت خود نوشته بودن {هنگام نوشتن کتابهایش در حال صرف غذا می باشن} ای کاش ایشان هنگام نوشتن ی سری ی نیم نگاهی هم به این سایت و تحقیقات  ارزشمندشما و سایر دوستان میکردن و مانند جناب سپاهی لایین عزیز چون کرمانج هستن فقط نوشته های دوستان کر مانجی خودشان را مطالعه نمی کردن ویا اگر مطالعه هم میکردن فارغ ازتعصباتشان نسبت به صحت وسقم نوشته ها هم تحقیق میکردن
    با تشکر از جناب انصاری
    جناب اقای بهمن رنجبران بارها وبارها نقد شمارا برنوشته های من دراوردی کلیم الله توحدی را خواندم
    1-ولی برادر من یک دست صدا ندارد
    2-از تمامی نویسندگان وپژوهشگران و..خواهشمندم بیایید کتابی در این باب منتشرکنید فردا عده ای از دوستان به کتابهای توحدی بعنوان
    سند استناد خواهند نمود
    3-دوستان از نویسندگانمان حمایت کنیم
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی