اخبار شهرستان درگز | Dargaz City News

شهرستان درگز در شمال شرق ایران و دارای طبیعتی زیبا و بکر است که تاریخی کهن و با ارزش دارد

اخبار شهرستان درگز | Dargaz City News

شهرستان درگز در شمال شرق ایران و دارای طبیعتی زیبا و بکر است که تاریخی کهن و با ارزش دارد

۲۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تاریخ درگز» ثبت شده است

نادرسپهسالار شاه تهماسب دوم بود و بخاطر شجاعت وجنگاوریش شهره آفاق شده و بسیار محسود شاه تهماسب دوم واقع می‌شد. 


در اواخر سلطنت شاه تهماسب هنگامیکه نادرمشغول جنگ درصفحات شرق ایران بود،شاه تهماسب جهت نمایش جنگاوریش به عثمانی حمله کرده و شکست سنگینی خورد و در یک عهدنامه ننگین آذربایجان و اران و شروان را به عثمانی بخشید.


روس‌ها هم شرایط را برای دریافت غنائم مغتنم دیده و با تصور ضعف ایران درخواست عهدنامه جدید کردند و شاه تهماسب بی‌لیاقت نیز در عهدنامه‌ای با آنان صفحات شمال را به آن‌ها بخشید وبه قول خودش با بخشش مشتی سنگ و خاک به جنگ‌ها پایان داد و زحمت اداره مشتی کوه و بیابان را از سر دربار ایران کم کرد.

نادرشاه از شنیدن این خبرخشمگین شد و به شاه تحکم کرد عهدنامه را فسخ کند ولی شاه تهماسب زیر بار نرفت و نادر او را عزل کرد و به دربار عثمانی اخطار داد که خاک ایران را ترک کند دربار عثمانی این شعر فارسی را برای نادر فرستاد:


چو خواهی قشونم نظاره کنی          سحرگه نظر بر ستاره کنی
اگر ال عثمان حیاتم دهد                   ز چنگ فرنگی نجاتم دهد
چنانت بکوبم به گرز گران                  که یکسر روی تا به مازندران

نادرشاه هم در پاسخ نوشت:

چو خورشید سعادت نمایان شود          ستاره ز پیشش گریزان شود
عقاب شکاری نترسد ز بوم                  دو مرد خراسان دو صد مرد روم
اگر آل حیدر دهد رونقم                       به اسکندریه زنم بیرقم

و پس از آن در نبردی سهمگین ارتش توپال عثمان پاشا بزرگ‌ترین سردار عثمانی را در هم کوبید و خاک وطن را از ترکان عثمانی بازپس گرفت. سفیر روسیه در نامه ای به دولتش درباره نادر نوشت: چنگیز دیگری این بار از ایران ظهور کرده است و اگر به خواسته نادر تن ندهیم چه بسا روسیه، که این پادشاه تا قلب اروپا را فتح خواهد کرد.


از کتاب «زندگی پرماجرای نادرشاه» اثر «دکتر میمندی‌نژاد»

چند روز قبل در منزل یکی از دوستان در باره شهر باورد یا ابیورد و وجه تسمیه آن و واژ ه بابا که در بین ترکها و مناطق شمال خراسان بخصوص منطقه اتک درگز زیاد بوده و نمونه ای از آن نام باباجق است که اسم قبلی شهر لطف آباد می باشد ، صحبت شد ، لازم دانستم برای تحقیق و ارایه مطالب بیشتر ، واژه و نام بابا و نامهایی که دارای کلمه بابا است مانند : باباجق و وجه تسمیه آن مطالبی بطور کامل تهیه و درج گردد تا با رفع کاستی ها و عیب و نقص آن توسط دوستان و محققین ، قابل استفاده شود .

ابتدا، در باره واژه و کلمه بابا شرحی داده می شود

واژه و کلمه بابا

کلمه «بابا» مجازاً به معنی پیر و سالخورده و عنوان احترامی برای صوفیان و عارفان و حکیمان متداول بوده است . در ترکی به هر یک از افرادی که در رأس گروه یا سازمانی قرار دارند، حتی اگر سالمندنباشند،به قصد احترام بابا گفته شده است ، چنانکه به (اُروج رئیس ) بارباروس ، امیردریادار معروف ترک در شمال افریقا، بابااروج و به کسانی که در رأس تشکیلات اصناف قرار داشتند اخی بابا گفته میشد.

ازینروست که هنوز هم ملوانان ترک، ناخدای خود را بابا خطاب می کنند. حسن قوچین ، از امرای دوره شاهرخ ،عنوان امیر بابا داشت. محمود افندی اهل فِلبِه ، از شیوخ و مدرّسان مشهور قرن دهم / شانزدهم ، چون مورد احترام رستم پاشا بود در استانبول نفوذ زیادی کسب کرده و به بابا افندی

اشتهار یافته بود. این واژه بعدها مستقیماً به عنوان اسم خاص به کار رفته است ؛ مانند باباگرای (صحیح آن گِرِی ) ازخانان کریمه و بابابیگ ازشاعران قرن نوزدهم م آذربایجان که «شاکر» تخلص می کرد. در مآخذ تاریخی به واژه بابا به عنوان اصطلاحی صوفیانه ، که دست کم از دوران سلجوقیان معمول شده است ، برمی خوریم .هنگامی که طغرل بیگ به همدان آمد به دو نفر صوفی به اسامی باباجعفر و باباطاهر برخورد، به اندرزهای باباطاهر گوش داد و باباطاهر او را دعای خیر کرد. از آن زمان به بعد در ایران و بعدها در آناطولی و روم ایلی ، به مجذوبان و مشایخ و شاعران متصوفی که عنوان بابا داشتند،

برمی خوریم ؛ مانند باباافضل کاشی ، شاعر و صوفی ، و باباکمال خجندی و باباسنکو درویش مجذوب وخلیفه هایش که عنوان بابا داشتند و تیمور آنها را در اَندَخود ملاقات کرد. همچنین می توان از باباشمس مسکین در سبزوار در همین دوره و باباسودایی در ابیورد در قرن نهم «نام باباجق در

درگز از نام ایشان گرفته شده است» و باباخداداد و بابافغانی شاعر و باباکوهی و بابانعمت اللّه نخجوانی و غیره نام برد. به گفته جمال قارصی ، شیخ کمال الدین خوارزمی (متوفی 671) در میان ترکمنها شیخ بابا نامیده می شد؛ و این دلیلی است بر رواج کلمه بابا در میان نواحی ترک نشین

مشرق ایران . بنابراین ، می توان گفت که در سرزمینهای ترک نشین شیوع کلمه بابا و شکل کوتاه شده آن : «باب» که مترادف با کلمه «آتا» (به معنی پدر) است تحت تأثیر احمد یَسَوی و طریقه یسویه، که در میان ترکان رواج فراوان داشت ، بوده است .در ایران ، بویژه از قرن ششم در آذربایجان ، به صوفیانی که عنوان بابا داشتند برمی خوریم ؛ مانند :

باباحسن سرخابی ، بابااحمد، باباعابدین ، باباعفیف ، بابامزید، بابافرج ، باباچوپان مراغی ، باباقلی اردبیلی ، باباطالب ترک و بسیاری دیگر. شیخ بزرگ باباحسن سرخابی )متوفی 610) که محمود شبستری در سعادتنامه با احترام از او یاد کرده است ، به گفته ابن کربلائی مؤلف روضات الجنان ، به «بابای هفتاد بابا» شهرت داشته است ، از آنرو که هفتاد بابا ملازم مجلس او بوده اند. از اسامی این هفتاد بابا که در روضات الجنان . آمده پیداست که اکثر آنان از آذربایجان بوده اند. افلاکی دَدَه ، مؤلف مناقب العارفین ، از بابامرندی که در آناطولی در دربار سلجوقیان نفوذ بسیاری داشته ، نام برده است .

بابامرندی ، چنانکه از نامش بر می آید، منسوب به باباهایِ آذربایجان بوده ؛ و براق بابا نیز که در پایان همین قرن،در دوره ایلخانیان کم و بیش نقش سیاسی ایفا میکرده منسوب به این گروه بوده است.

با اینهمه ، مهمترین شخص در تشکیلات این صوفیان ـ که از آذربایجان تا آناطولی گسترده بود ـ بابااسحاق است که در زمان غیاث الدین کیخسرو دوم، جنبش بزرگ معروف به «عصیان باباییها» را تدارک دید (  رجوع کنید به بابایی ، بکتاشیه ). مشایخ طریقت بکتاشیه منتسب به حاجی بکتاش که از مریدان او بودند، همگی از عنوان بابا استفاده می کردند. به مشایخ و پیروان عقاید ملامتیه قدیم در خراسان و مشایخ و درویشان طریقتهایِ قلندریه و حیدریه نیز، که از اختلاط اصول باطنی با سنن دینی تُرک به وجود آمده اند، عنوان بابا داده شده است . وجود بسیاری از درویشان مانند گِییکْلی بابا در اولین قرن حکومت عثمانی دلیلی بر این مدعاست . اسناد فراوان دال بر ادامه استفاده از اصطلاح بابا در ایران بعد از قرن نهم وجود دارد، و از وجود بابا رکن الدین در اصفهان و شیوخی با نامهای بابابیات و بابارجب مجذوب در شیراز و از شاعران و مجذوبانی مانند: بابااصلی دماوندی و باباسلطانی قلندر قمی و باباطالب اصفهانی اطلاع داریم . در قرن یازدهم ، در اکثر نقاط ایران به شیوخ خانقاههای حیدری (حیدری خانه ) برمی خوریم که مانند بکتاشیها عنوان بابا داشته اند.

شاه عباس اول باباسلطان قلندر را به شیخیی خانقاهِ حیدری که در چهار باغ قرار داشت تعیین کرد و پس از او نیز بنوبت ، باباحیدر و پسرش بابا شفیع و پسر دیگرش بابارضی را به این مقام منصوب کرد.

شیخِ حیدری خانه قزوین هم عنوان بابا داشت. ابوسعید ابوالخیر در بین مردم ترکمن وترکهای درگزی به مهنه بابا ( منه بابا ) مشهور است . «جمعه آتایوف» شرق شناس،روزنامه نگار و مترجم شهیر ترکمنستانی با آوردن کلمه بابا ،در مورد سرخس بابا و مهنه بابا چنین گفته است : شاگرد

کاملی که حضرت سرخس بابا، تربیت کرد؛ پیر صاحب معجزه، حضرت ابوسعید ابوالخیر،  مهنه بابا بود و حضرت ابوعبدالرحمان سلمی پیر صاحب کرامت، حضرت ابوالقاسم قریشی را پرورش نمودند.

در اصطلاح اداری ، در قلمرو ممالیک مصر و شام و حکومت عثمانی به واژه بابا برمی خوریم . به گفته قَلقَشندی، ابتدا به مهترانی که مسئول طشت خانه بودند از روی احترام عنوان بابا داده شد و بعد در قرن دهم به طور کلی ، این اصطلاح شامل تمام مأموران طشت خانه شد. به چهل نفر از حاجبان اداره حرمخانه دربار عثمانی نیز این عنوان داده شد که به متصدی آنها آغاباباسی می گفتند. در دربار عثمانی ، «اُجاقِ» آغابابا نیز وجود داشت که مقر آنها زیر درِمیانی (از دروازه های دربار) بود و باربران مورد نیاز دربار را با اخذ ضمانت استخدام و تربیت می کردند.    

بر اثر گسترش واژه بابا از قدیم الایام در میان ترکها، این کلمه به مفهوم صوفیانه حتی در اسامی نقاطی که صوفیان در آن زندگی می کرده اند نیز به کار رفته است ؛ مانند قصبه باباداغی (به اعتبار نام صاری صالتق بابا که مزارش در آنجاست) و قصبه زنگی بابا بر سر راهی که از خیوه به کراسنو وُدْسْک می رود و روستای بابانقاش در تراکیه و قصبه بابااَسکی .همچنین نامهایی مانند:باباداغی و بابابورنی ، خاطره درویشانی را که در این نقاط سکونت داشته اند محفوظ می دارد.


منابع و مآخذ

ابن کربلائی ، روضات الجنان و جنات الجنان.  

احمدبن اخی ناطور افلاکی ، مناقب العارفین.

واسیلی ولادیمیروویچ بارتولد، اورته آسیا تورک تاریخی حقنده درسلر. 

محمدحسین بن خلف برهان ، برهان قاطع ترجمه سی ، از مترجم عاصم ؛ محمدعلی تربیت. 

دولتشاه سمرقندی ، تذکره الشعرا ، چاپ ادوارد براون.

محمدبن علی راوندی ، کتاب راحة الصدور و آیة السرور در تاریخ آل سلجوق. 

احمدبن علی قلقشندی ، صبح الاعشی.

فؤاد کوپریلی ، تورک ادبیاتنده ایلک متصوفلر.

طاهر نصرآبادی ، تذکره نصرآبادی ، چاپ وحید دستگردی.

سعید نفیسی ،رباعیات باباافضل کاشی. 


برگرفته از وبلاگ شهرهای ابیورد - نسا - درگز

ججو خان خان خانان
وی در روستای حصار لطف آباد به دنیا آمد، پدرش الله وئردی بیک از ترکان حصار بود. پدر جه جو وقتی وی به دنیا آمد نام پدرش ججو را که بر گرفته از نام های بزرگان و خلاصه شده جوجی است بر وی می گذارد. 
جَجوخان، اهل روستای حصار لطف آباد، درگز و ترک بوده است، و خانه پدری ججوخان بغیر از اینکه در روستای حصار لطف آباد بوده، الله وئردی خان، پدر جه جو، در درگز نیز، منزل داشته است، که در خیابان قدیم نادری درگز کوچه نرگس، مقابل مسجد گلریزی های درگز بوده است.( از یاد داشتها و گفته های براتقلی براتی و مصاحبه وی با توحدی در جلد سوم حرکت تاریخی کردبه خراسان) 
دراواخر دوران قاجاریان روس ها تجاوز و مداخله درامور داخلی ایران را افزایش دادند. جوجوخان در برابر روس های متجاوز قد علم کرد و سال ها با روس های متجاوز جنگید و روس ها را از درگز بیرون راند. ججو خان در تاریخ و در میان مردم ایران و روسیه با نام نادر شاه دوم و روح نادر شاه افشار شناخته می‌شود.[ از کتاب خاوران ] و روس ها نیروی برزگی برای کشتن " جوجو خان " بسیج کرده بودند و از خائنان محلی نیز استفاده می نمودند. و سرانجام در یک تعقیب و گریز، اسب جوجوخان در بام صفی آباد در اؤلنگ “علفزار” به باتلاقی افتاد و سربازان روس رسیدند و آن قهرمان را به گلوله بستند و بدست متجاوزان روس به شهادت رسید. توحدی در کتاب حرکت تاریخی کرد می نویسد : عاقبت ججوخان ، با خیانت برخی کردها که به یاری روسها آمده بودند کشته شد از روی گلوله تفنگ معلوم شد که از تفنگ یکی از کرمانج ها بود است[ صفحه 421 جلد سوم حرکت تاریخی کرد به خراسان نوشته توحدی]. پس از " جوجو خان " پسرش به مبارزه با روس ها برخاست و پسرش نیز به دست تجاوزکاران به شهادت رسید.


در مورد قیام ججو خان چنین آمده است :
در اواخر قرن نوزدهم که نفوذ استعماری روس و انگلیس در شمال و جنوب ایران به اوج خود رسیده بود در درگز دلاورمردی بنام ججوخان علم طغیان را برعلیه ظلم و ستم برافراشت، مردم به او روح نادر می گفتند. او روستازاده و از ترک های حصار « اتک درگز » بود که به کشورش عشق می ورزید، یک روز غروب در حالیکه افسار اسبش را در دست داشت و به خانه باز می گشت، صدایی نظرش را جلب کرد و سپس با چشمان خود دید دو سرباز روس قصد دارند به یک زن هم روستایی وی تعرض کنند. 
خون حمیت کشی، دفاع از ناموس و عدالتخواهی در رگهایش به جوش آمده و آن دو سرباز را در آنی به درک می فرستد و بیش از پیش مصمم می شود بر علیه حاکمان بی غیرت درگز و قوچان و ایادیشان و روس متجاوز بپا خیزد و تشکیلاتش را با انضبات تر هدایت کند. 
در آن زمان روسیه و انگلیس کاملاً بر تصمیم گیری ها ی ایران اثر گذار بودند. ججوخان پس از مدتی نیروهای ملی را علیه روسها بسیج کرد، پس از بمباران حرم امام رضا(ع)، روسهای تزاری که ججوخان را مخالف اهداف و امیال تجاوز کارانه خویش می دیدند، در صدد دستگیری وی بر آمدند، ججو در اسفند 1290 خورشیدی دستگیر شد ولی پس از مدتی از زندان روس ها گریخت. ججو مبارزه علیه روسها را ادامه داد، به پاسگاه ها و پایگاه های آنها در نواحی مرزی شبیخون می زد و افسران و سربازان (سالدات ها)روس را می کشت و برای تقویت نیروهایش، اسلحه و مهمات آنها را بین سواران خود تقسیم میکرد.
روسها رسما از حکومت وقت ایران (دولت احمد شاه) خواستند که ججوخان را دستگیر و به آنان تحویل دهد. ولی دولت ایران گفته بود چون ججوخان خیلی طرفدار دارد، از دستگیر کردنش عاجز است. پس از آن روسها نیروی خود را بر علیه ججوخان بسیج کردند و افراد زیادی را به تعقیب وی فرستادند. این تعقیب ها موثر واقع نشد و روسها با این نقشه نتوانستند جَجوخان را بدست آورند.
این ماجرا سرآغازی شد برای قیام ججو خان، علیه متجاوزان روس. به گونه یی که او و یارانش تنها در یک نبرد دو هزار سرباز روس را از پای درآوردند. آوازه شجاعت او آنچنان بالاگرفت که تزار برای سر او جایزه گذاشت.

در بهمن ماه ۱۲۹۰ خورشیدی (۱۹۱۱ میلادی) روسها با کمک و یاری کردهای خراسان « ولیخان قهرمانلو، رئیس ایل کرد قهرمانلو و ایادیش »، ججو خان و یارانش را در جنگ و گریزهای پیاپی در کوه های شاه جهان اسفراین غافلگیر کرده و از بین می برند.
در گزارش های مرکز فرماندهی آخال تأکید شده بود که جسد ججو (جوجو)  را به روسیه بفرستند، آن روزها که فاصله شهرها بسیار دور بود، شکم شیر مرد اتک درگز را دریدند، پر از یخ و برف کردند و تن بی جانش را در صندوق پریخ گذاشته به روسیه نزد متخصصان فن فرستادند تا شاید از مکانیسم مغز و دلش پی به نبوغ و برتری های نظامی او ببرند.
گویند وقتی سر ججوخان دلاور را نزد تزار بردند آن را روی دست بلند کرد و گفت : این است « جو جو »، کسی که در شرق ایران عرصه را بر لشگریان روسیه تزاری تنگ کرده بود. ( صفحه 398 خاوران نوشته ابوالفضل قاسمی) 

در همین رابطه چند بیت شعر است که مردم درگز و بخشی ها در مجالس از آن یاد می کنند : 

ججو خان چؤره گینی ناکسسه وردی 
بیلمه دی اولار تکین تولکولر واردی 
وفالی دی اونا، اصلان قربان دوردی

درگز دن توران، فیل دی، ججو خان
دستور حمله ججو خان به سوارانش : 
ججوخان، آتلیه دئدئ سوریلی 
دان قاتمه میش، ممد آواته گریلی 
اول باشدن ، ثلاثه نه ، قوریلی 
اوندن سو نرا ، ظلم ائدنه ، قیرالی 
اونده ائل بیلر، کیم دی ججو خان 
درگز دن تورن، فیل دی ججو خان
وفالی دی، غیرت لی دی ججوخان

برگرفته از وبلاگ شهرهای ابیورد - نسا - درگز
یکی از چهره‌های برجسته تصوف و عرفان در آسیای مرکزی است که طریقت خاصی به نام " یسویه" را تاسیس کرد.مرقد این عارف بزرگ که از او به عنوان "سلطان العارفین" یاد کرده‌اند،در شهر «یسه» در قزاقستان است. تولد احمد یسوی حدوداً به قرن پنجم برمی‌گردد.در دائرة المعارف بزرگ شوروی تاریخ تولد وی در حدود 1105 میلادی یا 484 هجری شمسی ذکر شده است. وی در شهرک «سمیرم» واقع در شرق شهر چیمکنت در جنوب قزاقستان چشم به جان گشود و پس از چندی به شهر "یسه" مهاجرت کرد. یسه که بعدها ترکستان نام گرفت و هم اکنون نیز به این نام شناخته می‌شود یکی از مراکز فعال دینی در عصر یسوی بود. این شهر که به عنوان پایتخت اوغوزخان شناخته شده، یکی از مراکز تصوف اسلامی در ماوراءالنهر به شمار می آمد. امیر تیمور، از مریدان خواجه احمد یسوی بوده و جهت ابراز ارادت خود،مقبره باشکوهی را برای وی ساخته است.این زیارتگاه با الگوی معماری اسلامی ساخته شده و از اماکن زیارتی معتبر و معروف میباشد. مقبره خواجه احمد یسوی سنگ قبری داشت که بسیار کمیاب بود و به دستور تیمور از هندوستان آورده شد. این مقبره در اواخر قرن هشتم هجری تقریباً دویست و سی سال بعد از وفات وی به فرمان تیمور و توسط استادان ایرانی مرمت شد. بنا به روایت ، پس از اینکه به فرمان تیمور تجدید بنای مقبره خواجه احمد یسوی آغاز شد، این کار چندین بار با مشکل مواجه شد و هر بار بنای مقبره پس از ساخت، به ناگهان ویران می‌شد تا اینکه شبی تیمور در خواب دید که اگر می‌خواهد مقبره‌ای مجلل برای خواجه احمد بسازد، ابتدا باید ساختمانی بر روی مقبره ارسلان باب ، استاد خواجه احمد یسوی بنا کند. تیمور این کار را کرد و پس از آن مقبره را بنا نمود . در داخل این زیارتگاه یک دیگ برنزی است که مردم نذورات خود را در آن می انداختند. نام یک استاد ایرانی از شهر تبریز به نام " اوستا عبدالعزیز شرف الدین تبریزی" بر آن حک شده است . ارتفاع این دیگ بزرگ حدود یک متر و نیم و قطر آن 2/45 متر و دو تُن وزن دارد . در فرهنگ ترکها، دیگ مظهر وحدت و مهمان‌ نوازی است. ریخته‌گری، نقوش گل نیلوفری و حروف عربی که بر روی این دیگ وجود دارد، حکایت از مهارت استاد آن می کند. ساختمان بنای زیارتگاه به هشت بخش مستقل تقسیم می‌شود. تالار اساسی و اولیه این زیارتگاه که دیگ بزرگ نیز در مرکز آن گذاشته شده، بسیار با عظمت است و در گوشه راست و چپ آن نیز شبستان هایی وجود دارد. ساختمان گنبد اصلی زیارتگاه دارای 2/18متر قطر است و از سطح مقبره تا نوک گنبد 5/37متر ارتفاع دارد. مردم منطقه سه بار زیارت خواجه احمد یسوی را معادل یک سفر حج می دانند. خواجه احمد یسوی در عهد قراخانیان متولد شده و در آن دوره که آسیای مرکزی مرکزعلوم مختلف بوده رشد کرده و به بلوغ عقلانی رسیده است.در این دوره بزرگانی چون ابوعلی سینا و ابوریحان بیرونی می زیسته اند وتفکرات آنان بر اندیشه های احمد یسوی تاثیر بسزائی داشته است.برخی از عرفا گفته اند:شناخت ترکستان ،بدون شناخت خواجه احمدیسوی میسر نخواهد شد . او خدمت زیادی به زبان ترکی کرده و جزو اولین کسانی بوده که زبان مادری خود یعنی ترکی را به زبان تصوف رسانده است.همچنین گفته شده که وی با اشارت غیبی رسول گرامی اسلام (ص) رشد کرده است. یکی از شرقشناسان می گفت بیش از چهارده نسخه خطی وجود دارد که به بیان نسب‌نامه‌ خواجه احمد یسوی پرداخته ا‌ست.کوچک‌ترین نسخه از نسخ یاد شده،اثری با نام "مرآت القلوب" منسوب به صوفی محمد دانشمند می‌باشد،این کتاب از جمله‌ نخستین آثار علمی است که تعلیمات یسّویه را مورد بررسی و تحقیق قرار داده است. زیارت مقبره خواجه احمد یسوی در واقع زیارتگاه مشتاقانی است که از مناطق مختلف با حاجات و نذر و نیاز راهی ترکستان می ‌شوند. سازمان جهانی یونسکو، سال ۲۰۱۶را به نام " خواجه احمد یسَوی " شاعر تورک نامگذاری کرد.

برگرفته از وبلاگ شهرهای ابیورد - نسا - درگز

مصاحبه حسین مقصودی با دکتر پروانه پور شریعتی - استاد دانشگاه نیویورک درباره آثار تاریخی بندیان شهرستان درگز

لباس زنان درگز قدیم 
از کتاب : ایالات و طوایف درگز

خاوران ( وَ ) (اِخ ) خابران . نام دیگر ابیورد است و لسترنج مختصات جغرافیایی آن را چنین ذکر میکند: «در خاور نسا آن سوی کوه و در حاشیه ٔ بیابان مرو، خاوران واقع است که آنرا «ابیورد» و گاهی باوردهم میگویند. مقدسی گوید من ابیورد را از نسا بهتر وبازارش را پر رونق تر و خاکش را حاصل خیزتر دیدم و مسجد آن شهر در بازار است . حمداﷲ مستوفی گوید: «شهری کوچک است و در او میوه فراوان » و نیز گوید رباط کوفن از توابع ابیورد در دهکده ای بفاصله ٔ شش فرسخی ابیورد واقع است .

این رباط را عبداﷲبن طاهر در قرن سوم ه . ق . بنا کرد و چهار دروازه داشت و در وسط آن مسجد جامعی بود. ولایت « ابیورد » یا « خاوران » را مرکز مهنه یا میهنه بود. یاقوت نقاط مهم دیگری را در این ولایت اسم می برد که از آن جمله است : ازجه ، باذان و خروالجبل و شوکان . مهنه در زمان یاقوت ویران بوده است .

حمداﷲمستوفی در قرن هشتم گوید: «در او باغستان فراوان و آب بسیار روان و حاصلش غله و میوه باشد» و در حق بزرگانی که از دشت خاوران برخاسته اند گفته اند:

بر سپهر صیت گردان شد بخاک خاوران

تا شبانگاه آمدش چار آفتاب خاوری

خواجه ای چون بوعلی شادانی آن صاحب قران

مفتیی چون اسعد مهنه ز هر شینی بری

صوفیی صافی چو سلطان طریقت بوسعید

شاعری فاخر چو مشهور خراسان انوری .

از وبلاگ: شهرهای ابیورد - نسا - درگز

سرتاسر  خاک خاوران  سنگی نیست 

کز خون دل و دیده بر آن رنگی نیست


در  هیچ زمین  و  هیچ فرسنگی نیست 

کز دست غمت نشسته دلتنگی نیست .


ابوسعید ابوالخیر

معاون میراث فرهنگی اداره کل میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری خراسان رضوی گفت: پایگاه پژوهشی سایت موزه بندیان شهرستان درگز با هدف پیگیری ثبت جهانی این اثر مستقر و فعال شده است.

این اداره کل روز یکشنبه به نقل از محمد رکنی گزارش داد: این پایگاه پژوهشی با هدف آماده سازی هرچه بیشتر محوطه تاریخی بندیان برای ثبت نهایی و قطعی در فهرست جهانی یونسکو راه اندازی شده است.

محوطه باستانی بندیان در شهرستان درگز، در استان خراسان رضوی ایرانه و شامل بزرگ ترین گچ بری یافت شده از دوران ساسانیه. دلیل نام گذاریش هم بندیه که تو این ناحیه قرار گرفته. اهمیت گچ بری های بندیان نه به خاطر طولانی بودن، بلکه به خاطر محتواشه. این گچ بری ها بیش از ۱۰۰ متر مربع وسعت داره و بخش مهمی از تاریخ دوره بهرام گور را به تصویر کشیده. گچ بری های داخل تالار آتشکده، پادشاهی بهرام گور و غلبه وی بر پادشاه هپتالی ها، قوم مهاجم شمال خراسان، را به تصویر کشیده اند. گچ بری های بجا مانده از دوره ساسانی، عموماً جنبه تزیینی یا تک چهره دارند. در حالی که آثار نقش شده بر دیوار آتشکده بندیان، ورق هایی از تاریخ این دوره به شمار می روند. مجموعه آثار بندیان درگز، علاوه بر آتشکده، کارگاه صنعتی، سازه ای وسیع با کاربری احتمالی مذهبی و حکومتی و برج خاموشی به عنوان راهنمای مسافرین را نیز شامل می شود.


یک آتشکده زیبای ساسانی به همراه برج خاموشی در منطقه بندیان در گز مشاهده شده و در سالهای اخیر حفاری در آنجا صورت گرفته. برج خاموشی محل تدفین زرتشتیان، به شکل استوانه با ارتفاع سه متر و قطرحدودی ۲۰ مترمی باشد. در آتشکده گچکاریهای نفیس زیبایی از دوره ساسانیان بر جا مانده که موضوعات آن عبارتند از پیروزی بهرام پنجم بر پادشاه هپتالیان، مراسم مذهبی در حضور آناهیتا ، معرفی افراد به شاه ، صحنه ضیافت تاج بخشی به شاه. درون آتشکده آتشدانی زیبا یافت شده و پنج کتیبه به خط پهلوی در محراب آن قرار داشته است. حفاریهای این منطقه در سال ۱۳۷۳ آغاز شد. گچ بریها مربوط به سال ۴۲۵میلادی زمان سلطنت بهرام پنجم است که در تاریخ طبری نیز از آن یاد شده.

یک زوج گردشگر از کشور فرانسه که سفر خود را به شهرها و کشورهای مختلف با دوچرخه آغاز کرده اند در سفر به استان خراسان رضوی از جاذبه های گردشگری و آثار تاریخی شهرستان درگز بازدید کردند.
به گزارش روابط عمومی اداره کل میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری خراسان رضوی، این زوج گردشگر فرانسوی، پس از عبور از شهرهای مختلف ایران وارد شهر مرزی درگز شدند تا از نقطه صفر مرزی وارد کشور ترکمنستان و از آنجا به مقصد نهایی یعنی کشور چین سفر کنند.
 این دو گردشگر که در واقع مسیر جاده ابریشم را رکاب می زنند پس از توقف یک روزه در شهر درگز از آثار تاریخی و جاذبه های گردشگری شهرستان بازدید و از نزدیک با مواریث مادی و معنوی این شهرستان، آثار و بناهای تاریخی و نیز جاذبه های گردشگری درگز آشنا شدند.
این زوج گردشگر فرانسوی در بازدید استان خراسان رضوی را یک استان بی نظیر از لحاظ آثار تاریخی و جذبه های گردشگری نام بردند و در بازدید از محوطه تاریخی بندیان درگز، این محوطه تاریخی را فوق العاده جذاب و جزء متون و منابع تحقیقی ارزشمند دوره ساسانیان دانستند.
این گردشگران سپس در گفت و گو با خبرنگار صدا و سیما  در شهرستان درگز از ایران به عنوان کشوری متمدن نام بردند که دارای مردمی بسیار نجیب و خونگرم هستند.
این دو توریست فرانسوی که از مهمان نوازی مردم ایران به شدت رضایت داشته و همواره بر این مهمان نوازی تاکید داشتند، پس از بازدید از سایت موزه بندیان درگز  از نمایشگاه عکس جاذبه های تاریخی و تفریحی، حیات وحش، سالن سنگ نوردی و سالن کشتی درگز بازدید کردند.

نان خانگی درگزینان خانگی درگزی

مقاله ای از بیژن روحانی

rohani@radiozamaneh.com

اشکانیان که زمانی یکی از قدرت‌های بزرگ سیاسی و اقتصادی زمان خود بودند و رقیبی جدی برابر امپراتوری رم به حساب می‌آمدند، از میانرودان تا مناطق شرقی ایران را در اختیار داشتند و بین دو قدرت بزرگ، سلسله «هان» در چین و امپراتوری رم، قرار گرفته بودند.

 

 

اما بسیاری از مراکز اصلی قدرت و پایتخت‌های اشکانی امروز در خارج از مرزهای کنونی ایران واقع شده است. نسا و تیسفون از مهمترین مراکز اشکانی بوده‌اند که اینک یکی در ترکمنستان و دیگری در عراق قرار دارد.

محوطه باستانی نسا در جمهوری ترکمنستان امروزی، یکی از مهمترین شهرهای اشکانی است و بسیاری بر این عقیده هستند که این شهر در حقیقت یکی از نخستین پایتخت‌های آنها پیش از انتقال به تیسفون بوده است.

محوطه باستانی نسا از سال ۲۰۰۷ میلادی به عنوان یکی از آثار مهم تمدن بشری در فهرست میراث جهانی سازمان یونسکو ثبت شده است.

 


تصویر هوایی نسا

 

موقعیت جغرافیایی شهر نسا آن را بر سر چهار راه مهم بازرگانی قرار داده بود. امپراتوری اشکانی از این شهر به عنوان مانعی در برابر پیشروی رمی‌ها استفاده

می‌کرد اما در همان حال شهر نقطه تبادل و ارتباط بسیار مهمی بین شرق و غرب و شمال و جنوب بوده است. نسا یکی از مکان‌هایی است که تلاقی و در هم‌آمیختگی هنر و فرهنگ سنتی منطقه با هنر و فرهنگی یونانی و رمی در آن به خوبی دیده می‌شود.

 


بخشی از یک پیکره که احتمالا مهرداد یکم بوده است

 

امپراتوری اشکانی در فاصله سده سوم پیش از میلاد تا سده سوم میلادی از قدرتمند‌ترین امپراتوری‌های زمان خود و رقیبی مهم برابر امپراتوری رم بوده است. یافته‌های باستان‌شناسی در نسا به خوبی قدرت سیاسی و اقتصادی این شهر را به عنوان یکی از مهمترین آثار به جای مانده از اشکانیان نشان می‌دهد. محوطه باستانی نسا هم اکنون شامل دو بخش جدا از یکدیگر است: شهر نسای جدید و قدیم. تحقیقات نشان داده است که شهر جدید نسا، یکی از مهمترین شهرهای منطقه در زمان خویش بوده که شکوفایی آن حداقل به دوران اشکانی رسیده و تا سده‌های میانی نیز حیات آن ادامه داشته است.

 


نقشه توپوگرافی شهر قدیم نسا

 

اما شهرقدیم نسا در داخل حصارها و برج و بارویش مجموعه‌ای از ساختمان‌هایی با کاربری عمومی و تشریفاتی را داشته و یک مرکز مهم آیینی و حکومتی برای پادشاهان اشکانی بوده است. در حقیقت شهر جدید محل زندگی اکثر مردم نسا و شهر قدیم محل ارگ سلطنتی و ساختمان‌های دیوانی و آیینی بوده است.

شهر قدیم یا ارگ پادشاهی با چهارده هکتار وسعت روی تپه‌ای طبیعی قرار دارد و با چهل برج احاطه شده است. ساختمان‌های متعدد با کاربری‌های متفاوتی در این قسمت از شهر باستانی وجود دارد.

یکی از این ساختمان‌ها که دارای حیاط بزرگی است، اتاق‌های متعددی دارد که هرکدام از آنها کاربرد ویژه خود را داشته است: خزانه سلطنتی، سردابه شراب و ساختمانی جانبی.

 


بازسازی فرضی شهر قدیم نسا

 

در این بخش آثار هنری بسیار ارزشمندی به دست آمدند که اکنون از شهرت جهانی برخوردارند. مجسمه مرمری رودوگون (Rodogoune ) شاهزاده اشکانی، مجسمه مرمری الهه شهر نسا، ریتون‌هایی از عاج فیل با کنده‌کاری‌های هنری، بخش‌هایی از یک تخت پادشاهی و تکه سفال‌های فراوانی همراه با نوشته.

این سفال‌های نوشته دار که به عنوان سند و مدرک به کار می‌رفته‌، اطلاعات مهمی را در مورد امور اقتصادی و مالی این شهر در اختیار باستان شناسان قرار داده است. همچنین نام باستانی و اصلی این شهر از طریق همین نوشته‌ها مشخص شده است. نام شهری که امروزه نسا خوانده می‌شود در حقیقت «میتراداد کرت» یا «مهرداد کرد» بوده که اشاره‌ای است به بنیان گذاری این شهر توسط مهرداد یکم اشکانی.

 


ریتونی از جنس عاج، به دست آمده از نسا

 

ریتون‌ها یا ظروف ویژه انتقال شراب که از نسا به دست آمده‌اند در نوع خود بسیار کمیاب و استثنایی هستند. این مجموعه از ریتون‌ها از داخل یکی از اتاق‌های این ساختمان و در حالی که در کنار هم قرار گرفته بودند پیدا شدند.

استفاده از عاج، نوع ساخت و حکاکی های فوق‌العاده ظریف روی آن‌ها، ریتون های شهر نسا را به یکی از مهمترین نمونه‌های این نوع ظروف آیینی از دوران اشکانی تبدیل کرده است. روی این ریتون‌ها دو گونه نقش برجسته و حکاکی وجود دارد. بخشی از آنها با اشکال گیاهی تزیین شده‌اند.

اما در بخش انتهایی آنها اغلب یک جاندار افسانه‌ای قرار دارد که ترکیبی است از عناصر هنری ایرانی و یونانی. در حاشیه برخی از این ریتون‌ها نیز تصاویر دوازده ایزد المپ، از اساطیر یونانی وجود دارد و روی یکی دیگر از آنها نام الهه «هستیا»، ایزبانوی یونانی اجاق خانه و کانون خانواده به چشم می‌خورد.

ترکیب این عناصر آیینی یونانی با عناصر هنری و آیینی ایرانی و آسیای میانه بسیار جالب توجه و قابل مطالعه است.

 


مجسمه مرمری آفرودیت، به دست آمده از نسا، موزه ملی ترکمنستان

 

ساختمان دیگری در بخش قدیم یا ارگ پادشاهی شهر نسا هست که احتمال داده می‌شود کاخ سلطنتی پادشاهان اشکانی بوده باشد. ساختمان دارای دو حیاط تزیین شده و تعداد زادی اتاق و تالار است.

از ساختمان‌های قابل توجه دیگر در شهر قدیم، ساختمانی است با حیاط دایره‌ای شکل به قطر ۱۷ متر که دور تا دور آن رواقی ستون‌دار قرار دارد و اطراف آن با تندیس‌های سفالی تزیین شده بوده است. ساختمان مشخصا کاربرد آیینی داشته است اما هنوز مشخص نیست که معبد یا آرامگاه سلطنتی بوده باشد.

در اندرونی ترین بخش این مجموعه، تالار بزرگ ستون داری قرار دارد که هنوز کاربرد دقیق آن مشخص نشده اما حدس زده می‌شود کاربردی تشریفاتی داشته است.

شهر جدید نسا که با شهر قدیم حدود یک و نیم کیلومتر فاصله دارد و با دیوارهای بلندی احاطه شده است که ارتفاع بعضی بخش‌های به جای مانده از آن به حدود 9 متر می‌رسد. در این قسمت آثار سکونت انسان از دوره‌های مختلف به دست آمده که کهن‌ترین آنها به دوره میانه سنگی می‌رسد.

اما در حقیقت در دوره اشکانی شهر به دو قسمت مجزای ارگ و شهرستان تقسیم شده است. زندگی در این بخش از شهر تا مدت‌ها پس از افول سلسله اشکانی نیز ادامه داشته است. نسا در سده هفتم میلادی تحت سیطره خلافت اسلامی درآمد و تا زمان حمله مغول نیز همچنان شهری پر رونق و شکوفا بود.

حفاری‌های باستان‌شناسی در شهر نسا از دهه سی میلادی آغاز شد. از سال‌های ۱۹۹۰ میلادی تاکنون دانشگاه تورین ایتالیا عهده دار کاوش‌ها و مطالعات باستان شناسی و مرمت اشیاء به دست آمده از این محوطه است.





منابع:


ICOMOS, Nisa: Advisory Body Evaluation, Paris:UNESCO World Heritage Centre, 2007.

Invernizzi, Antonio, “Nisa, an Arsacid city and ceremonial center in Parthia”, Encyclopaedia Iranica Online, April 15, 2010, available at www.iranicaonline.org.

INVERNIZZI A., "Representations of Gods in Parthian Nisa." Parthica 7 (2005), pp. 71-80.

Government of Turkmenistan, The Parthian fortress of Nisa; Nomination of the Parthian sites of Nisa for inclusion on the UNESCO World Heritage List, December 2005.

From this Site: http://www.ghalamyaz.ir

زینب شهده از مفاخر و مشاهیر ابیورد است که تا کنون جزو مشاهیر درگز معرفی نشده است

فخر النساء زینب شهده ابیوردی (۴۸۲ /۴۸۵- ۵۷۴) قمری 

زینب شهده ، فقیه و محدث و خطاط ملقب به فخرالنساء.فرزند احمد بن مفرج بن عمر اِبری ابیوردی ، بانوئی عالم وهنرمند از ابیورد خراسان ، در فصاحت و شیوائی بیان مقامی بلند داشت. وی از محدثان زیادی مانند ابوالخطاب نصر بن احمد بطروانی و ابوعبدالله حسین ابن احمد طلحه نعالی و طرّاد بن محمد زینبی و فخرالاسلام ابوبکر محمد بن شاسی سماع حدیث کرد و همچنین کسانی مانند ابن جوزی و علی بن هبهٔالله شافعی و عبدالله بن عمر بن ابی‌بکر مقدسی و عبدالرحمان بن عبدالوهاب حنبلی از او روایت و سماع حدیث کرده‌اند. او را جزء استادان خطوط سبعه ، بخصوص ثلث و نسخ نیز آورده‌اند. زینب شهده قطعات و مرقعات نیکو می‌نگاشته است ، شهده را به جهت حسن خط و انشاء شهدهٔ‌الکاتبه نیز گفته‌اند. وی در بغداد چشم از دنیا فرو بسته است.

 بهمن رنجبران


منبع: www.dargaz.info

اماکن و آثار کشف شده در نسا:

قلعه نسا ی قدیم محل سلطنت و عمارت بوده  و قلعه نسای جدید محل سکونت طبقه کارگزاران و رعیت بوده است . در زمان ساخت قلعه نسای قدیم یعنی قلعه سلطنتی مهرداد کرت از یک تپه طبیعی استفاده کرده اند  .

در قرن سوم میلادی با سقوط سلسله اشکانیان همه گنجینه‌ها و خزاین به غارت رفتند، ولی حتی باقیمانده‌های آن خزاین نیز گواه شکوه دربار پادشاهی است.
اماکن و تالارهایی که کشف شده‌اند شامل : عبادتگاه، محل جلوس پادشاهان  بوده است و نیز وسایل کشف‌شده را اقلامی چون سلاحها، پارچه‌ها، باقیمانده‌های تخت شاهی از عاج فیل و ظروف و ریتون‌ها تشکیل می دهند.

 

عبادتگاه

کاخ دارای اتاقهای متعددی بود و در امتداد آن حوضها و پارکها و در فاصله کمی از قصر هم عبادتگاه‌ها قرار داشتند. عبادتگاه برجی دارای طرح مربع شکل به مساحت30 در 20  متر بود و زیر آن مقبره‌ای با یک مجسمه روی نقطه مرتفعی در داخل مقبره قرار داشت.
این معبد در بخش شمالی یک ساختمان بزرگ با دیوارهایی به ارتفاع 60 متر قرار دارد که در ابتدا شامل 12 اتاق بزرگ به شکل مستطیل می‌شد با بلندی‌هایی در امتداد دیوارها و چهارستون در محور اتاق برای نگهداشتن سقف اتاقها.   

بر روی سفالها اثر مهره‌های مختلف بر جای مانده‌اند که ظاهرا نشان از آن دارد که این مکان مخزن گنج مخصوص به اموات بوده است.

معبد مدور نیز به قطر 17 متر، مرکب از 2 طبقه و 3 ورودی بود که در طبقه فوقانی مجسمه‌های سفالی خدایان به ارتفاع 5/2 متر وجود داشت، سقف این معبد نیز چوبی بوده و بر روی چهار ستون آجری و دیوارهای آن بنا شده بود. نور داخل سالن از طریق دریچه‌های تعبیه شده بر دیوارها تامین می‌شد و احتمالا با فرشهای گرانقیمت مفروش بوده است.

 

تالار جشن‌ها

 از حفاری‌های انجام شده می‌توان پی برد که در بخش مرکزی کاخ، تالار جشن‌ها با سه ورودی از طرف حیاط(30 در 20)  قرار دارد، صخامت تقریبی دیوارها 3 متر است که نیمه پایینی آنها با نیم‌ستونهای آجری تزئین گردیده‌اند. بین ستونهای فوقانی طاقچه‌ها و رفهایی قرار داشتند، بر روی آنها مجسمه زنان با لباسهای بلند و کلاههای لاکی رنگ و مردان شنل‌پوش دارای ریش قرار داده شده بودند که ظاهرا مجسمه‌های پادشاهان سلسله اشکانیان بود.

 

گنجینه‌ها

در عصر شکوفایی دولت پارت از سراسر امپراتوری عظیم که از آمودریا و مرغاب تا دجله و فرات را در بر می‌گرفت ثروت بی‌حد و حساب پادشاهان و هدایای قیمتی به سوی نسای قدیم پایتخت امپراتوران پارت سرازیر می شد و در گنجینه‌های ویژه نگهداری اشیاء قیمتی، انباشته می‌شد. گنجینه پادشاهان پارت در نسا شامل ساختمان چهارضلعی بزرگی با اتاق‌های متعدد، ایوانها و محوطه‌های کوچک داخلی بود. بلافاصله پس از پر شدن یکی از اتاق‌های این گنجینه از اشیاء با ارزش و جواهرات، آن را از همه طرف مسدود نموده و به نوعی گاوصندوق بزرگ تبدیل می‌شد.
این گنجینه‌ها تا زمان سقوط نسا قدیم پایتخت امپراتوری پارت در دهه 20 سده سوم پیش از میلاد به دست ساسانیان دست نخورده باقی ماند. با وجود غارت گنجینه‌ها به دست ساسانیان اشیاء و آثار هنری بی نظیری از طلا، نقره، عقیق، کریستال و مرمر کشف گردیده‌اند.

 

مجسمه‌های مرمرین نسا

از حفاریها و کشفیات باستان‌شناسی در نسا قدیم نمونه‌های بی نظیر هنری شامل آثار نقاشی، مجسمه‌سازی، سنگ‌تراشی، ریخته‌گری‌های هنری و تزئینات معماری به دست آمده‌اند در میان آنها  مجسمه مرمرین از ارزش ویژه‌ای برخوردار است این مجسمه، مجسمه نیمه عریان یک زن است که از دو نوع مرمر یعنی از مرمر سفید با لکه‌های قرمز که قسمت عریان نیم‌تنه و سر مجسمه را تراشیده‌اند و پایین تنه آن از مرمر خاکستری رنگ تراشیده شده است. ظرافت این پیکره که توانسته است سیمای روانشناسی بسیار دقیقی را بوجود آورد شگفت‌آور است. 
قسمتی از دستها قطع شده است. این مجسمه احتمالا پیکره رادوگونا دختر مهرداد اول پادشاه پارت است. مجسمه دیگری که در گنجینه نسا قدیم کشف شده است اصطلاحا «الهه نسائی» نامیده می‌شود که آن هم از جهت ارزش هنری به همان میزان قابل توجه است.

بهمن رنجبران


منبع: www.dargaz.info

با سلام و درود خدمت شما بازدیدکننده گرامی در این وبلاگ می توانید مطالب آموزنده و جذاب زیادی را به صورت تصویری و متنی درباره تاریخ و فرهنگ و دیدنی های شهرستان درگز بیابید. این وبلاگ در واقع توسط سایت "نشریه اینترنتی شهرستان درگز" پشتیبانی می شود. می توانید برای مشاهده سایت شخصی نویسنده این وبلاگ (کیانوش انصاری) نیز ... اینجا  ... کلیک کنید

✓ تاریخ شهرستان درگز: در یکی نوشته های این سایت مطلبی از منبع سایت الله مزار آورده بودیم که در مورد زندگی نادر شاه افشار مطالبی را بیان کرده بودند. این مطالب مورد نقد جناب آقای بهمن رنجبران بوده است و درباب بررسی این نوشته مطالبی را برای ما ارسال کرده اند




✓ نقد بهمن رنجبران بر یکی از نوشته های تاریخی سایت


جناب آقای کیانوش انصاری

مطلبی در قسمت تاریخ ، سایت خبری شهرستان درگز با عنوان زندگینامه و بیوگرافی مختصری از نادرشاه افشار درگزی منتشر کرده و ایل افشار را ایلی کرد دانسته و نادرشاه را نیز سرداری کرد معرفی کرده است. 

ایل افشار از ایلهای شناخته شده بوده و افراد و شاخه ها و تیره های این ایل بزرگ در بیشترمنطقه های ایران حتی در خارج از ایران از قدیم الایام سکنی داشته و دارند و تبار و ریشه و نژاد آن که از طایفه های ترک اغوز بوده ، توسط نویسندگان و مورخین بزرگ در کتابهای معتبر و شناخته شده معرفی شده است . و حتی تیره ای که نادر از آن است بنام قرخلو واژه ای ترکی بوده و به معنی چهل تایی « چهل خانوار » می باشد . دور از انصاف است که شخصیتی معروف وبه نام « نادر» که در باره وی و ایل و تبارش حداقل ده ها کتاب نوشته شده و بغیر از نویسندگان هم زمان نادر ، مورخین و تاریخ نویسان توانمندی چون دکتر میمندی نژاد و ایرج افشار و دکتر باستانی پاریزی ، زندگی و شرح حال و تبار ایشان را خیلی واضح معرفی کرده و ترک دانسته اند .

حال در مطلبی که مستدل به دلایل پسند تاریخی نبوده و خیلی سطحی و بدون تحقیق اساسی و ریشه ای ، ایل افشار و نادر را کرد معرفی کرده اند . لازم دانستم تحقیق و پژوهشی با عنوان ایل بزرگ افشار تهیه کرده و با مطرح کردن سوالاتی ، که با پاسخ به آنان و مطالعه پژوهش ، موضوع ترک بودن ایل افشار و همچنین نادر شاه افشار برای محققین و دوستداران و علاقه مندان به تاریخ و شخصیتهای آن و بخصوص افشارهای ترک درگزی ، بیشتر و بهتر گویا و مشخص خواهد شد.


nader shah


ایل بزرگ افشار

مقدمه :
سرزمین های ایرانی و فلات ایران بزرگ دربرگیرنده خاک پهناوری است که از دیرباز زیستگاه ملت بزرگ ایران زمین بوده است. از همین دسته است سرزمین هایی از کشورهای امروزی افغانستان، تاجیکستان یا دیار سغد، ترکمنستان، پاکستان، ازبکستان، ارمنستان، قرقیزستان، گرجستان، قزاقستان و ... 
همچنین گستره فرهنگ و تمدن ناب ایرانی فراتر از این رفته و ما امروز در هندوستان، سین کیانگ یا چین و برخی ازدیگر کشورها نمودها وجلوه های روشنی ازادبیات، آیین ها وجشن های ایرانی می بینیم. دراین میان، سه کشور ایران، افغانستان و 

✓ تاریخ شهرستان درگز: در یکی نوشته های این سایت مطلبی از منبع سایت الله مزار آورده بودیم که در مورد زندگی نادر شاه افشار مطالبی را بیان کرده بودند. این مطالب مورد نقد جناب آقای بهمن رنجبران بوده است و درباب بررسی این نوشته مطالبی را برای ما ارسال کرده اند


nader shah


✓ ادامه نقد بهمن رنجبران بر یکی از نوشته های تاریخی سایت


فهرست ایلات مشهور ترکمان از این قرار است:


ایل شاملو - ایل استاجلو - ایل افشار - ایل ذولقدر - ایل قاجار - ایل ترکمان  - ایل روملو - ایل ایسپیرلو - ایل قراداغلو - ایل بیات - ایل طالش - ایل آلپائوت - ایل قزاق لو - ایل جاگیرلو - ایل بایبورت لو


  

قوم افشار 


 اولین منبعی که ذکری از این قوم آورده «محمود کاشغری» در «دیوان لغات الترک» است که در آنجا «افشار» را در ردیف ششم از شعب بیست و دوگانه اوغوز آورده و بعد دو قرن«افشار» در تاریخ اساطیر و اوغوزنامه ها فرزند «اولدوزخان» سومین فرزند اوغوزخان دانسته شده و به همین دلیل نام افشار در نهمین ردیف از قبایل بیست و چهار گانه اوغوز ذکر شده است. افشارها امروزه نیز جمعیت کثیری را در میان تورکان ایران و کشورهای ، ترکیه  و افغانستان و جمهوری آذربایجان تشکیل می دهند. منتهی با متداول شدن شناسنامه در اوایل قرن بیستم و رواج نام های خانوادگی ریشه ایلی بعضی از افشارها به بوته فراموشی سپرده شد. اجداد اولیه افشارها درغالب «دوققوز اوغوز» و درحدود هزار و پانصد سال قبل در حوالی رود «توغلا» در مغولستان ساکن بودند و مقارن با قرن چهارم ه.ق همانند سایر قبایل «اوغوز» که در بخش شمالی رود سیحون سکونت داشتند، اسلام را پذیرا شدند و از آن به بعد ذیل عنوان ترکمن و به همراه تعداد کثیری از دیگران طوایف «اوغوز» بعد از نبرد «دندانقان» وارد ایران شده و به عنوان نیروی نظامی سلجوقی در جنگ با «رومانوس» امپراطور روم شرقی شرکت داشتند. البته باید گفت که بخشی از تورکان «اوغوز» نیز در شبه جزیره«مانقشلاق» ماندگار شدند. مقارن با اوایل دوره ایلخانان جمع کثیری از افشارها به رهبری «قره‌مان» در آناطولی سلسله ای را تشکیل دادند که در تاریخ به «قره‌مانلی‌لار» معروف است. این سلسله از بادوام‌ترین سلسله های آناتولی بود که از سال 654ه.ق تا 888 ه.ق امتداد داشت و سرانجام به وسیله عثمانی ها منقرض شد. پایتخت این سلسله به نام «لارنده»، (لاراندیای رومی) بود که بعدها به نام مؤسس سلسله یعنی«قره‌مان» تغییر نام یافت که همچنان این نام باقی است. اهمیت این سلسله در رسمی کردن زبان تورکی در قلمرو حکومتی بود که بعدها موجب شد که ادبیات مکتوب و درباری رسماً در آناطولی از فارسی به تورکی مبدل شود. در سال 907 ه.ق که شاه اسماعیل سلسله صفویه را تأسیس کرد، بخشی از افشارها که در زمان پدرش به مذهب شیعه گرویده بودند، تحت عنوان«قزلباش‌ها»نیروی نظامی صفویان را تشکیل دادند. قزلباش ها مرکب از هفت طایفه تورک «افشار»، «قاجار»، «روملو»، «شاملو»، «تکلّلو»، «استاجلو» و «ذوالقدر»بود. بعدها بخشی از«بیات»نیز به این تشکّل نظامی افزوده شد. در زمان حکومت شاه عباس صفوی، وی به منظور کاهش قدرت و نفوذ قزلباش‌ها، نیروی نظامی جدیدی تحت عنوان«شاهی سئون» تشکیل داد که بخش اعظم آن را همان افشارهای قزلباش تشکیل می دادند. افشارها در زمان شاه عباس صفوی به صورت پراکنده در بخش های آذربایجان و نزدیکی مرز ایران و عثمانی و  همین طور حوالی رود اترک یعنی مرز ایران و اوزبکان ساکن شدند. البته این سکونت اجباری به دلیل یک حفاظ امنیتی در مقابل عثمانی ها و اوزبکان بود. با هجوم افغان ها به ایران مقاومت پراکنده ای در گوشه و کنار ایران رخ داد و سرانجام «ندرقلی بیگ» بعد از تاجگذاری«نادرشاه» نامیده شد. از خراسان علم مقاومت را برافراشت «ندرقلی» فرزند«امامقلی» از تیره قیرخلوی[چهل تایی] افشارهای خراسان محسوب میشد تیره قیرخلوی افشار  امروزه طایفه افشار شهرستان«تیکان تپه» یا «تکاب» را تشکیل میدهندسلسله افشاریه به سرکردگی «نادرشاه»  از سال 1148 ه.ق تا سال 1210ه.ق به مرکزیت شهر«مشهد»امتداد داشت و به نام همان طایفه یعنی«افشار» در تاریخ ثبت شد. آخرین پادشاه این سلسله «شاهرخ شاه» بود که به وسیله «آقامحمدخان قاجار» اسیر و به قتل رسید. با مرگ نادرشاه و دوره فترت بین «افشاریه» و «قاجاریه» درشمال غربی ایران تقریباً یک حکومت موقتی  بوسیله دو تن ازسرکردگان افشار تشکیل شد. یکی حکومت فتحعلیخان افشار ارومی درارومیه ودیگری حکومت  «ذوالفقارخان افشار خمسه ای» در زنجان. ذوالفقارخان افشاراز تیره «آییرلو»یا «ایرلو» محسوب میشد و وی جد  اعلای خاندان ذوالفقاری ها می باشد. علیرغم اعلام استقلال «ذوالفقارخان» و چندین جنگ با «کریم خان زند»، در اوایل حکومت قاجاریه، در زنجان اعلام استقلال کرده، اما از سپاه قاجار شکست خورد و به وسیله «آقامحمدخان» بعد از صلح ظاهری نابینا گشت. از دوره نادرشاه افشار تاکنون به جرأت می توان گفت که بخش کثیری از سکنه استان زنجان، از طایفه افشار محسوب می شود و حتی نفوذ افشارها از دوره زندیه تا پایان سلسله پهلوی در «زنجان» و «ولایت خمسه» پابرجا بود و حکومت این ولایت بین سه تیره افشار یعنی«اوصانلوها» و «جهانشاهلوها»  و «آییرلوها یا ذوالفقاری‌ها» تقسیم و دست به دست می شد. همزمان با دوره زندیه و اوایل قاجاریه یک دولت نیز به وسیله « افشارها » در «قره باغ» در جمهوری آذربایجان فعلی تشکیل شده این حکومت که در تاریخ به نام «جوانشیرها» جد اعلای این سلسله نامبردار است، به وسیله پناه علی خان و سپس ابراهیم خلیل خان با براندازی دولت های «ملیک» ارمنی تشکیل یافت و در نهایت بوسیله سپاهیان تزار روس،منقرض شد. این سلسله وابسته  به طایفه «اوتوز ایکی» از «افشار»ها بوده. دولت افشار جوانشیر در «قره باغ» نیز جزء پایدارترین حکومت‌های خانات«قفقاز»بود و نقش زیادی دررشد ادبیات و موسیقی تورکی آذربایجانی داشت.معروف‌ترین شاعر  این سلسله «ملاپناه واقف» بود. تعدادی از طوایفی که در افشار بودن آنها شکی نیست، در ذیل نام برده می شود.  ساکنان منطقه «قشلاقات افشار» در جنوب شهرستان « قیدار» و جنوب شهرستان ایجرود که شامل طوایف جهانشاهلو، پرنلو(بارانلو)، بدیرلو، قراسانلو (کرحسنلو)و شاهسون و همین طور ساکنان «اوریاد» و «ماهنشان» یعنی غنی بیگلو، اوشار، دُویران و... . منطقه قره پشتلو که به همان نام «افشار» مسمّی هستند. لازم به یادآوری است که بخشی از تیره های افشار که در جنوب و مرکز ایران ساکن هستند به دلیل اقلیت بودنشان در مناطق فارس نشین زبان آنها تغییر پیدا کرده است. مانند افشارهای یزد، و افشارهای کرمان ، اما همچنان این طوایف  اخیر به اصالتاً تورک بودن خودشان معترفند. و در این خصوص «دکتر محمدابراهیم باستانی پاریزی » و «ایرج افشار» تحقیقاتی انجام داده اند. در میان کردهای ایران نیز طایفه اقلیتی به نام «هوشر» وجود دارد که امروزه به زبان کردی صحبت می کنند و خود را بازماندگان افشارهای خراسان قلمداد می کنند. و لی  نام این طایفه در متون کهن به صورت های «افشار»، «اوشر» ،«اوشار»، «اوشیر»  ذکر شده است و معنی لغوی آن سوارکار، چابک و تیزپا است. و امروزه نیز به عنوان یکی از نامهای پسرانه تورکی است و جالب تر آن که در حوزه هنر، نیز نقش های تزئینی قالی ها و پوشاک منسوب به این قوم است و پرده ای از موسیقی در تورکی و فارسی منسوب به افشارها است. در میان نژادهای گوسفند ایران«قوچ افشار» نیز از نژادهای شاخص است. 

 منابع برای مطالعه بیشتر:  1- دیوان لغات الترک تألیف محمود کاشغری . 2 -   جامع التواریخ «تاریخ اوغوز» تألیف رشیدالدین فضل الله همدانی . 3 -  شجره تراکمه تألیف ابوالغازی بهادرخان.4 -  احسن التواریخ محمد تقی ساروی . 5 -  تاریخ دارالعرفان خمسه تألیف رستم الحکما . 6- تاریخ ذوالقرنین تألیف فضل الله خاوری شیرازی .     

  

  

افشارها : 


بهمن رنجبران:

درباره ابیورد و دارا (درگز)

شرح ابیورد در لغت نامه دهخدا ابیورد) اَ وَ ) (اِخ (یاقوت گوید: ایرانیان در اخبار خویش آرندکه کیکاوس زمینی را بخراسان به اقطاع باورد بن گودرزکرد و او شهری بدانجا بساخت که بنام بانی آن باورد منسوب شد. و بخراسان میان سرخس و نساء واقع است. و آنرا باورد نیز نامند و از این شهر است : ادیب ابوالمظفر محمدبن احمدبن محمدبن احمد الاموی المعاوی الشاعر و اصل او از قریه ٔکوفن یکی از قراء ابیورد است و او در هر فن از علوم امام و عارف به نحو و لغت و نسب و اخبار است و در بلاغت و انشاء صاحب یدی طولی است و در همه این دانشها او را کتاب است و شعر او سائر و مشهور است و وفات وی به بیستم ربیعالاول سال 507 هَ . ق . بود. و ابوالفتح بستی راست در مدیح او: اذاما سقی اﷲ البلاد و اهلها فخص بسقیاها بلاد ابیورد فقد اخرجت شهماً خطیراً باسعد مبرّاً علی الاقران کالاسد الورد فتی قدسرت فی سر اخلاقه العلی کما قد سرت فی الورد رائحةالورد. و فتح ابیورد بدست عبداﷲبن عامربن گریز به سال سی ویک از هجرت بود و بعضی گفته اند پیش از این سال احنف قیس این شهر را فتح کرده است . و نسبت بدان باوردی و ابیوردی است . وقتی تابع خراسان بوده فعلاً جز بلاد روس است و در قرن ششم مقر اسقف شامی بوده است . بشمال شرقی ایران از بلاد ثغری ایران و روس میان سرخس و گوگ تپه و جنوب شرقی عشق آباد. یکی از سرچشمه های رود اترک نزدیک ابیورد است و ابوعلی فضیل بن عیاض و انوری ابیوردی شاعر و ابوالمظفراحمدبن محمد اموی بدین شهر منسوبند. رجوع به انساب سمعانی و حبط 1 ص 171، 273 و حبط2 ص 137،282،318 و ترجمه تاریخ یمینی ص 130 و 152 و ذیل جامع التواریخ ص 2 و 88 و مرآت البلدان ذیل ابیورد و تاریخ مغول تألیف عباس اقبال ص467 و معجم البلدان شود.

در اثر جغرافیایی حافظ ابرو در قرن پانزدهم ابیورد از شهرها و نواحی شهری خراسان محسوب می‌شود . براساس اطلاعات به دست آمده در این اثر در ناحیه ابیورد دهها قصبه، دهکده و چند شهر قرار داشت. ابیورد اولین بار در سال 1928 توسط هیئت اکتشافی خراسان تحت سرپرستی آ.آ.سمیونف مورد تحقیق قرار گرفت. او نقشه شهر قدیم، قلاع، خرابه‌های حصار شهر و ساختمانهای روی زمین را کشید. هیئت مذکور نوشته‌های روی قبول صندوقلی را رمز‌گشایی کرد. علاوه بر آن اطلاعات باستانشاسی گرد‌آوری شده توسط اعضای هیئت بخشهای مختلف ابیورد را شرح داده است.

بدنبال هیئت خراسان د.د. یوکینیچ مهندس آبیاری نیز از منطقه ابیورد در سال 1929 بازدید نموده و یاد‌داشتهایی را درباره خرابه‌های شهر ابیورد (پشداگ) از خود بر جای گذاشته است. در سال 1947 یکی از دسته‌های یو.ت.آ.ک.ا. که عملیات اکتشافی انجام داده و تاریخ تشکیل بافت شهری از اوایل قرون وسطی تا قرن نوزدهم را تألیف کرده بود از ابیورد بازدید نمود. بر اساس توضیحات م.ی.ماسون ابیورد در اوایل قرون وسطا یک تپه است که در شمال شرق خرابه‌های پشداگ واقع شده است. بیشتر اشیاء کشف شده در روی تپه متعلق به قرون دهم – دوازدهم میلادی است. هر چند که در اینجا هم قطعات ظروف سفالی مخصوص آبیاری متعلق به قرون نوزدهم – بیستم مشاهده می‌شود. با توجه به نقشه سطحی (شماتیک) مشخص می‌شود که حصار شهر تقریباً به شکل مستطیل بوده و 42 هکتار مساحت دارد و دژ آن در وسط و نزدیک به حصار شمال شرقی قرار داشته و مساحت آن 5/10 هکتار است. چون شهر قرون وسطایی ابیورد کاملاً‌ با لایه فرهنگی دوران اخیر (قرون پانزدهم و هجدهم) در هم آمیخته است فقط به اشیاء کشف شده موجود می‌توان اکتفا نمود. از جمله در شهر ظروف سفالی قرون نهم – دوازدهم به تعداد بسیار زیاد مشاهده می‌شود. در میان سکه‌های کشف شده، سکه‌های محلی متعلق به دوران پیش‌تر نیز دیده شده‌اند. در حفاری خرابه‌های ابیورد محله‌های پیشه‌وران واقع در مناطق جنوب شرقی و شمال غربی شهر کشف شده در این محلات آثار ریمها و تراشه‌های آهن مشاهده می‌شود. در بخش مرکزی شهر و در حوالی دژ انواع اشیاء فلزی از جمله زیور آلات زنانه، زنگوله‌ها، گل کمربند‌ها (سگکها) و قطعات یراق اسب و غیره یافت شدند که گویای وجود کارگاههای مسگری و زرگری در آن منطقه است. در اراضی ابیورد چندین منبع آب، جویبار و چاه که گویای چگونگی تامین آب مصرفی شهر می‌باشد کشف گردید. بدون انجام حفاریهای باستانشناسی برخی مسائل مربوط به زندگی شهری ابیورد در قرون وسطا بدون پاسخ باقی می‌ماند. با این حال ظروف و اشیاء سفالی جالب و گوناگون و اشیاء فلزی و کنده‌‌کاریهای سکه‌ها در این شهر سیمای گذشته شهر را به عنوان یکی از مراکز مهم بازرگانی و صنعتی شمال خراسان به حد کفایت باز می‌شناساند. به احتمال قوی موقعیت جغرافیایی شهر که در تقاطع مسیر جاده‌های بازرگانی منتهی به شهرها و ولایات قرون وسطایی دامنه‌های شمالی کوپت داغ و شهرهای ایران آن زمان قرار داشت موجب توسعه آن گردیده است. علاوه بر آن ابیورد از سمت شمالی در مجاورت دشت محل اسکان قبایل کوچ‌نشین قرار داشت و بازاری مهم برای فروش تولیدات پیشه‌وران و خرید مواد خام دامپروری بود. مقدیسی، ابیورد را زیباتر از نساء دیده است در آنجا بازارها بهترند و زمین ابیورد خاصلخیز‌تر و غنی‌تر است. در تحقیقات باستانشناسی به عمل آمده وجود شبکه بزرگ جویبارها و لوله‌های سفالی کشف شده دلیل روشنی است بر رواج کشت آبی در این منطقه. به غیر از منابع تامین آب، در شهر حوضها و چاههای بزرگ نیز وجود دارد. دژ در وسط حصارهای شمال شرقی شهر قرار دارد و طرح مربع شکلی دارد که اضلاع آن 350*300 متر مربع است. دروازه دژ در نمای جنوب غربی قرار دارد. حصار آن به صورت آب شور است که بعضاً عرض آن به 5/0 متر میرسید. دژ با 20 برج استحکام یافته است. درگرداگرد دژ خندقی به عمق 5/1 متر وجود دارد و خندق در چهار نقطه با خاکریز قطع شده است.
 نوشته : پروفسور یگن آتاقایف – پژوهشکده تاریخ آکادمی علوم ترکمنستان . مترجم: عظیم‌قلی بغده 


ابیورد در منابع باستانشناسی:
ولایت ابیورد،‌ آنطور که در منبع مکتوب سده‌های میانه آورده‌اند و یا آپاوارکتیکنای عهد عتیق قسمتهای جنوبی بخش کاهکاه را در ترکمنستان معاصر در بر می‌گیرد، ویژگیهای طبیعی، اقلیمی این بخش موجب مسکونی شدن آن از ازمنه کهن گردیده است. علاوه بر آن جریان توسعه و روند بی‌وقفه بهره‌برداری ابیورد را به یکی از سکونت‌گاههای عمده خراسان در قرون وسطی تبدیل نمود. این وضعیت در آثار باستان‌شناسی و معماری واقع در اراضی مورد بحص به وضوح بسیار به تصویر کشیده می‌شود. هم‌اکنون در پرتو پژوهشهای ویژه‌ای که در اینجا از آغاز قرن بیستم بعمل آمده است، حدود 300 اثر باستانشناسی متعلق به اعصار مختلف از نئولیت تا اواخر قرون وسطی در بخش کاهکاه شناسایی شده‌اند. مقاله حاضر در نظر دارد جریان مسکونی شدن ابیورد را در گذشته مورد بررسی قرار دهد. بهمین دلیل محدوده‌های تاریخی این مقاله شدیداً محدود است و از چهار چوب قرن چهارم پیش از میلاد یعنی زمان سقوط امپراطوی هخامنشی در اثر تهاجم ارتش اسکندر مقدونی فراتر نمی‌رود. بر اساس اطلاعات بدست آمده از تحقیقات باستانشناسی آغاز آبادانی اراضی بخش کاهکاه (مناطق شمالی ولایت ابیورد) به هزاره‌های 6-5 پیش از میلاد بر‌میگردد. هم‌اکنون چهار اثر تاریخی مربوط به این دوره (قدیمی تپه،‌ منجوقلی تپه، چاغیلی تپه و قصبه واقع در نزدیکی ایستگاه راه‌آهن قاوشوت) شناخته شده است که گروه شرقی آثار تاریخی تمدن جیتون را تشکیل می‌دهد (بردیف 1969، لوله کوا 1982 و ماسون 1972). بیشتر آنها در منطقه بین‌النهرین مایناسای و چاآچاسای قرار دارد. وفور منابع آب و اراضی حاصلخیز این منطقه امکان پرداختن به زراعت، دامپروری و شکار را فراهم می‌نمود. این سه عنصر در اقتصاد مردم در عصر نئولیت محور اصلی مجموعه نظام اقتصادی، را تشکیل می‌داد که چندین هزار سال حفظ شده بود. اقتصاد زراعتی پایه‌ریزی شده بر اساس روش آبیاری خلیجی موجب حیات طولانی قصبات قدیمی می‌شده است. در کار زراعت به پرورش گندم نرم توجه خاصی مبذول می‌گردید. بخش عمده گوشت رژیم غذایی از تکثیر احشام و شکار جیران و بز وحشی و غیره تامین می‌شد. تولیدات خانگی به تهیه ظروف منقوش گچ‌بری سفالی و ابزار مختلف کار از سنگ و استخوان محدود بود. وجه تمایز معماری عصر نئولیت یکنواختی آن است که در ساخت خانه‌های یک اتاقه استاندارد با حیاط کوچک نمود یافته است. مصالح اصلی ساختمانی که در ساخت ساختمان بکار رفته، خشت به شکل بلوک و درمراحل بعدی تمدن جیتون آجر مستطیل شکل بوده است. جامعه نئولیت با اقتصاد تولیدی آن رکن اصلی پیشرفت و توسعه بعدی تمامی قبایل یکجانشین زراعت‌گر جنوب ترکمنستان در زمینه‌های معیشت، ایدئولوژی و ساختار اجتماعی درعصر پالئومتال گردید. مرحله بعدی عمران ابیورد به اعصار نئولیت و مفرغ (2-5 هزار سال پیش از میلاد) بر‌می‌گردد. آمار قصبات در مقایسه با دوره پیشین به 6 برابر افزایش می‌یابد. در همین زمان است که قریه‌های بزرگی مانند آلتین تپه در مانا (25 هکتار)، نمازگاه تپه در دوشاق (50 هکتار)،‌ییلقین لی تپه در چا آچا (20 هکتار) و قارا تپه در حوالی ایستگاه آرتیق (20 هکتار) که توسط اسلاف ما توصیف گردیده (ماسون، 1981 و 1960، کوفتین، 1956، خلوپینا، 1978، کیرچو، 1999) بوجود آمد. به موازات گسترش قصبات آمار جمعیت سراسر واحه نیز افزایش یافت. در این زمان تمرکز ارزشهای فرهنگی، مادی و معنوی در دو مرکز بزرگ قدیمی زراعت آسیای مرکزی یعنی آلتین تپه و نمازگاه تپه روی می‌دهد. بهره‌برداری از مس و مفرغ (برنز) اختراع چرخ کوزه‌گری و توسعه بعدی مهارتهای کشاورزی موجب رشد سریع در عرصه‌های پیشه‌وری، تجارت،‌ هنر و شهرسازی گردید. در اواخر هزاره چهارم و اوایل هزاره سوم پیش از میلاد بخشی از ساکنین دامنه‌های شمالی کوپت داغ و ابیورد در سه محور عمده نقل مکان می‌کنند: سارازم در سغد، شهر سوخته (سیستان ایران) و وادی کویته (پاکستان). قطعاً این توسعه طلبی نیرومند جوامع جنوب ترکمنستان در عصر انئولیت موجب بروز روند‌های همگرایی شدید گردیده است. پهنه وسیع شرق کهن که در مدار تماسهای اجتماعی و فرهنگی – اقتصادی قرار گرفته بود شامل منطقه‌ای بود که زیر‌بنای مناسبات جدید اجتماعی در آن شکل می‌گرفت آثار تاریخی متعلق به عصر انئولیت و مفرغ ابیورد که متشابهات زیادی در فرهنگ مادی و معنوی سرزمینها و مناطق همجوار دارد تائید کننده نظر فوق الذکر است. در حدود هزاره 2-3 پیش از میلاد در نتیجه تغییرات پالئوکلیماتیک هیدروگرافیک (هیدوگرافی، علم آموزش منابع سطحی – مترجم) و دموگرافیک (جمعیتی) مرکز تمدن یکجا نشینی کشاورزی جنوب ترکمنستان در مجموع از جمله ابیورد بتدریج به قسمت سفلای مرغاب قدیم (مارگیانا) منتقل می‌شود. دامنه‌های شمالی کوپت‌داغ و قصبات واقع در ان در اواسط هزاره دوم پیش از میلاد آشکارا روند آغاز بوجود آمدن دستگاههای حکومت را به نمایش می‌گذارد ولی در هزاره ششم پیش از میلاد استیلای هخامنشیان توسعه محدود تشکیلات دولت را قطع کرد. ویژگی هزاره اول پیش از میلاد ظهور نخستین امپراطوری نیرومند شرق کهن یعنی امپراطوری هخامنشی است جای پدیده‌های ارتجاعی مربوط به یورشهای کشور‌گشایی داریوش را بتدریج تغییرات مثبت می‌گیرد که در افزایش سریع آمار آثار تاریخی این دوره مشاهده می‌گردد. هم اکنون بیش از 60 قصبه منسوب به دوره مذکور در اراضی شمال ابیورد شناسایی گردیده است. مطالعه توپوگرافی (کیفیت اراضی) این آثار تاریخی تائید کننده آن است که از نظر تیپولوژی آنها به املاک روستایی و قلعه‌های کوچک متمرکز در امتداد منابع آب تقسیم می‌شوند. ولی با توجه به مقدار کافی اراضی کشاورزی مناسب این قصبات بطور مناسب در سراسر ولایت ابیورد پراکنده شده‌اند. اصلی‌ترین جنبه این عصر آن بود که ابیورد تنها از قرون 5-6 پیش از میلاد به عنوان یکی از ساتراپهای (ساتراپ – والی تام الاختیار در حکومتهای فارسی قدیم را گویند – مترجم) امپراطوری هخامنشی وارد عرصه تاریخ جهان شد.
 نوشته : اوده مرادف.ب.ن مترجم: مرضیه اونق 

 ابیورد از شهرهای کهن ایران که در شمال خراسان، بر دامنه شمالی کوههای هزار مسجد نهاده بوده و شیب آن به سوی صحرا کشیده می شده است. بارتولد نوشته که: در نزدیکی ابیورد کهنه، روستایی است که آن نیز در گذشته ابیورد خوانده می شد و اکنون پشتک نامیده می وشد. از ابیورد در منابع مختلف اسلامی، رومی و ارمنی سخن بسیار به میان آمده و در مجموع چنین بر می آید که ابیورد از مناطق استوار مرزی بوده و همچون پاسگاهی در برابر یورشهای مهاجمان دشتهای داخلی آسیا عمل می کرد. یزدگرد دوم ساسانی نیز برای جلوگیری از یورش مهاجمان دژ شهر یزدگرد را در همان نواحی بنا نهاد. پس از او پیروز، در نزدیکی ابیورد دژ شهر پیروز را ساخت. از منابع مختلف برمی آید که ابیورد ناحیه ای وسیع را در بر می گرفته و از دیرباز شناخته بوده است و در دوره ساسانی ابیورد خراج گذار ساسانی بود، و فرمانروایش را بهمنه می گفتند. چون اعراب به ابیورد تاختند، بهمنه حکمران ابیورد در برابر پرداخت چهارصد هزار درهم اعراب را از تسلط بر ابیورد بازداشت به نوشته طبری ابومسلم در ۱۳۹ه.ق پس از شوریدن بر تیمویان به ابیورد رفت و مدتی در این شهر مانند طاهریان و آنگاه صفاریان و سپس سامانیان بر شهر ابیورد و نواحی دست یافتند. پس از فروپاشی حکومت سامانیان، مدتی صحرانشینان آسیای میانه برخراسان سخت تاختند گرفتند تا اینکه در ۴۰۸ ابیوردیان به محمود غزنوی شکایت بردند و از فساد ترکمانان نالیدند و به گفته گرویزی در ۴۱۹ محمود مدتی از ترکمانان به ابیورد تاختند تا این که در۴۳۰ نسا و ابیورد به ترکمانان واگذار شد، مشروط بر اینکه به مسلمانان آزاری رسانده نشود. در ۵۴۸ ه.ق یکی از امیران سلطان سنجر به نام ابوالمؤید بر نسا و ابیورد، طوس و نیشابور فرمان می راند تا اینکه تولی پسر چنگیز مغول بر ابیورد تاخت و آنرا ویران کرد. در روزگار زوال دولت ایلخانی ابیورد زیر فرمان ارغوان خان و جانشینانش بود تا اینکه تیمور در۷۸۳ بر حصار قهقهه دست یافت و ابیورد را که به ویرانه هایی تبدیل شده بود بازسازی کرد به طوری که در ۸۰۷ ابیورد شهری بزرگ بود. ابیورد و نواحی اطراف آن تا روزگار شاه اسماعیل صفوی (۹۰۷-۹۳۰ ه.ق) در تصرف ایران بود اما دیری نگذشت که بر ابیورد تاختند تا سرانجام شاه عباس اول در ۱۰۰۹ ابیورد را از چنگ ازبکان و دیگر مهاجمان به در آورد و شاه عباس حدود ۴۵۰۰ نفر از مردم افشار بدین سامان کوچانید با این حال پس از مدتی ازبکان بر ابیورد تاختند تا این که نادرشاه در ۱۱۵۳ ه.ق بر ابیورد دست یافت و آن را ضمیمه خاک ایران کرد. پس از نادر ابیورد و نواحی اطراف آن از تبعیت ایران بدر آمد و سرانجام در تابعیت امپراتوری روسیه قرار گرفت. هم اکنون ویرانه های ابیورد در ۱۱۷ کیلومتری عشق آباد نهاده است

 اَبیوَرد نام‌های دیگر: اباورد، باورد) از شهرهای کهن ایران در شمال خراسان، بر دامنه شمالی کوه‌های هزار مسجد است. مکان ابیورد را نیز میان نسا و سرخس یا نسا و مرو دانسته‌اند، صاحب کتاب المسالک و الممالک می‌نویسد: «از مرو تا باورد شش مرحله است.»

ژوستن ( سده 2 پ . م ) محل شهردارا را در دامنه کوه زاپاتنن و پلین ،‌ دانشمند رومی ( سده 1 پ . م ) در دامنه کوه آپاوارتن دانسته اند . ژوستن ،‌آپاروارتن ، کوه ابیورد که در گذشته باورت / بااورت و سپس باورد می گفتند ، دانسته است . دایرة المعارف اسلامی ،‌ ابیورد را سرزمین نیاکان اشکانی و محل شهر دارا را در آن جا تعیین کرده است . بنابراین بایستی شهر « دارا » در دامنه کوههای درگز قرار داشته باشد.

 ایزیدو رشارا کسی محل شهر دارا را در شمال پارتیا تعیین میکند و به آن نام آپاوارتنن میدهد. پلین دانشمند رومی محل شهر دارا را در دامنه کوه آپاوارتن تعیین میکند. ژوستن ، آپاوارتن را کوه ابیورد میداند .دائره المعارف اسلامی ، ابیورد را سرزمین نیاکان اشکانی دانسته و جای شهر دارا را در آنجا میداند.

در صفحه 19 کتاب خاوران گوهر ناشناخته ایران چنین آمده است : قدیمترین و نخستین شهر این منطقه نیسایا بوده که بعدا به نسا معروف و بیشتر در تاریخ و جغرافیا توام با شهر مجاور و باستانی خود باورد ( نسا و باورد ) یا ( نسا و ابیورد ) و سپس ( نسا و درون و باورد ) آورده شده است.

بعضی از محققان این چنین اظهار نظر کرده اند که قلعه داراگرد در زمان ساسانیان مرکز روحانیون زرتشتی و دارای ضرابخانه بوده است ،‌ در اواخر قرن اول هجری قمری سکه ضرب شده است . حدود منطقه ابیورد در این زمان از سرخس تا نسا گسترده بوده است . این سرزمین که در انتهای دشت قراقوم بر سر راه قبایل مختلف مهاجم دشتهای داخلی آسیا در ابتدای اولین خطه جلگه های حاصلخیز خراسان قرار گرفته است ،‌ بنابر موقعیت طبیعی و نظامی از دیر باز محل کشمکشها و زد و خوردهای اقوام مختلف بوده است . با سقوط سامانیان دفاع ولایات شمالی ایران در برابر حملات چادر نشین ها به سستی گرائید و هجوم صحرا نشینان آسیای مرکزی به خراسان فزونی گرفت . به روزگار سلطان محمود غزنوی ترکمانان ( غزان ) به منطقه نسا و ابیورد هجوم آوردند و در این شهرها سکنی گزیدند و ترکی شدن این نواحی آغاز گردید . به روزگار چنگیز ، پسرش « تولی » ابیورد را تصرف کرد و به نهب و تاراج اهالی پرداخت و آن شهر زیبا را که در آن عالمی از عمارات موج می زد با خاک یکسان نمود و اکثر مردم را از دم تیغ گذراند . این شهر با این همه عظمت و بزرگی پس از هجوم مغولان و بعد از او تیمور رونق خود را از دست داد و از اواخر قرن هشتم که شهرها و آبادیهای این منطقه مورد تجاوز و اشغال ازبکان قرار گرفت دوران قدرت آن شروع گردید . در اوایل عصر افشاری ساختن مسجد بزرگی در مولود آباد ( زادگاه نادر ) و برخی ساختمانها در شهر نشانی از گسترش و رونق درگز می باشد ،‌ ولی ویرانی هایی که ناشی از تهاجمات اقوام همسایه بود ،‌ همراه با عدم توجه حکومت مرکزی وخصوصاً جدایی قسمت آباد و تاریخی آن ( با 9 هزار خانوار جمعیت و 24 شهرک و روستا ) و واقع شدن آنان در کشور ترکمنستان که شامل ابیورد و نسا و قسمتی از مناطق آنان می باشد.
درباره نسا

*مرکز خراسان باستان یا ایالت پارت در آغاز شهر نیسایه (نسا) بوده‌است که یونانیان آن را نیسا می‌خواندند. نسا ، از جمله شهرهای تاریخی ترکمنستان است که سابقه آن به قبل از اسلام می رسد. در دوران خلافتهای اموی و عباسی و حکومتهای سامانی و غزنوی و سلجوقی ، شهر مهم و باعظمتی بوده اما با حمله مغول و سپس تیمور، رو به ویرانی نهاده و رونق خود را از دست می دهند. و یرانه های شهر باستانی نسا در پانزده کیلومتری شهر عشق آباد قرار دارد.

*ماسون ، کاوشگر شهر باستانی نسا، معتقد است ، این شهر از زمانی که مهرداد اول (171 ق م ) آن را بنا کرد تا انقراض دولت پارت آباد بود. نسا که در دوازده کیلومتری شرق عشق آباد و نزدیک روستای بَجیر قرار دارد، شامل دو بخش نسای قدیم و نسای جدید است . نسای جدید شهری محصور و دارای گورستانهای بسیار است که در اواسط قرن سوم میلادی متروک شد و نسای قدیم مشتمل بر اقامتگاه شاهی ، یک شهر محصور شامل قصرها و نیایشگاهها و آرامگاههای شاهان پارت است (بلنیتسکی ، ص 108؛ فرامکین ، ص 231). در اوستا و پارسی باستان «نی‌سایه» ، در یونانی و رومی «نی‌سه‌نیه»، در پارسی «نسا» به فتح و کسر «ن‌یان» هر دو آمده و آن در اصل به معنی آباد و آباده بوده است، این کلمه از دو جز مشتق است: نی (پیشوند به معنی : فرو پایین+ ) سی (در نهادن، نشستن، آسودن) پس نسا به معنی نشستگاه، فرودگاه ، زیستگاه، آبادی است. بنابر آنچه در متون فارسی آمده است، «شهر نسا واقع میان شهر مرو و بلخ پایتخت تیرداد، دومین پادشاه اشکانی (248 ‌214 ق.م) بوده است که این شهر در ده میلی جنوب عشق‌‌آباد واقع بوده است. در مورد این‌که نسا عنوان و نام اصلی شهر بوده است تردیدی وجود ندارد. در حالی که نام قدیمی قسمت استحفاظی، بر اساس حکاکی‌های روی خرده سفال‌ها «میتری داتکرت» به معنای محدوده جغرافیایی نسا «ساخت مهرداد» بوده است. نِسا از شهرهای باستانی ایران در خراسان بود. این شهر که پایتخت اشکانیان بود امروزه در محدوده کشور ترکمنستان قرار گرفته‌است. در زمان پارتیان (اشکانیان) ، شهر نسا از مهمترین شهرهای ایران به شمار می‌رفت و به نظر برخی مورخان، ارگ نسا، نخستین جایی بوده‌است که اشگ اول، بنیانگذار سلسله اشکانی به عنوان مرکز فرمانروایی خود برگزید. مورخان، نسا را زادگاه «پادشاهان پارت» می‌نامند. موطن پارتیان در حواشی شمال شرقی خراسان (جنوب ترکمنستان) قرار داشت. ویرانه‌های نسا در نزدیکی تپه‌های پیش از تاریخی مانند «آنو» و نزدیک عشق‌آباد، جای گرفته است که خاستگاه اجدادی سلسله اشکانیان بود. این سلسله از نژاد «اشک» می‌باشند و پس از سرداران اسکندر مقدونیایی تا زمان پادشاهی ساسانیان مدت 461 سال در ایران سلطنت کردند. پارتها در حدود سال 247 ق.م با سرنگون ساختن حاکم غاصب سلوکی، «آندراگوراس» کانون امپراتوری خود را در شمال‌شرقی خراسان بنیاد نهادند. آنان می‌بایستی برای کسب استقلال و بعدا برای کسب برتری در امپراتوری جنگزده سلوکی به نبرد ادامه می‌دادند. ابتدای تاریخ آنان نسبتا تاریک است و گرچه در روایت‌های کتبی اقامتگاه‌های فراوانی از آنان ذکر شده ولی گویا تیرداد، برادر و جانشین اشک موسس سلسله، در مستحکم کردن و احداث شهرها فعال بوده است. اسم نسایه نیز به عنوان ناحیه‌ای در متون تاریخی آورده شده که قدیمی‌ترین آنها در اوستا و کتیبه داریوش در بیستون است. براساس کتیبه داریوش منطقه عمومی کپت‌داغ، پارتیا و مرکز قدرت پارتی بوده است که تا پیش از حمله اسکندر یکی از ولایات ایران هخامنشی بوده است. نسا ، از جمله شهرهای تاریخی ترکمنستان است که سابقه آن به قبل از اسلام می رسد. در دوران خلافتهای اموی و عباسی و حکومتهای سامانی و غزنوی و سلجوقی ، شهر مهم و باعظمتی بوده اما با حمله مغول و سپس تیمور، رو به ویرانی نهاده و رونق خود را از دست می دهند. و یرانه های شهر باستانی نسا در پانزده کیلومتری شهر عشق آباد قرار دارد. پارتها )اشکانیان) در حدود سال 247 ق . م. با سرنگونی حاکم غاصب سلوکی ، آندراگوراس ، کانون امپراتوری خود را در شمال شرق خراسان بنیاد نهادند. 


نشیمنگاه اجدادی سلسله اشکانیان ، شهر نسا بوده است که امروزه در نزدیکی پایتخت ترکمنستان(عشق آباد)، ویرانه‌های آن جای گرفته است. نسا شامل دو محوطه باستانی به نامهای نسای جدید و نسای قدیم است. نسای جدید شهر بوده است و نسای قدیم قلعه ای که اقامتگاه شاهانه با کاخ و خزانه ، ادارات و پادگان و شاید یک نیایشگاه بوده است. نکته قابل توجه این است که نسای جدید بسیار قدیمیتر از نسای قدیم و حتی پیش از تاریخ مسکون بوده است ، لیکن در هنگام دایر بودن نسای جدید ، نسای قدیم متروک گردیده بود و این نامها بر آنها نهاده شد. نسای کهنه در حدود 5 کیلومتری جنوب شرقی نسای جدید قرار گرفته است. در ناحیه نسا نیز مانند تیسفون و مدائن یک مجموعه شهری وجود داشته است. این مجموعه شامل پایتخت ، یک قلعه ، شهرکهای کوچکتر، معابد‌، روستاها و املاک زمینداران بوده است.

 ویرانه‌های نسا در نزدیکی تپه‌های پیش از تاریخی مانند «آنو» و نزدیک عشق‌آباد، جای گرفته است که خاستگاه اجدادی سلسله اشکانیان بود. این سلسله از نژاد «اشک» می‌باشند و پس از سرداران اسکندر مقدونیایی تا زمان پادشاهی ساسانیان مدت 461 سال در ایران سلطنت کردند.

قلعه نسا قدیم، در 15 کیلومتری غرب عشق آباد قرار دارد و در هزاره سوم پیش از میلاد ساخته شده است. نسا پایتخت دولت پارت بوده و قصرهای پادشاهی و معابد و گنجینه جواهرات پادشاهان پارت در این قلعه قرار داشته است. در کاوش های باستانشناسی در نسا قدیم، ساختمان معابد مدور و برجی شکل کشف شده است. در 4 کیلومتری شمال نسا قدیم قلعه منصور تپه قرار دارد که احتمالا محلی برای اجرای آئین های مذهبی بوده است. در سال 224 میلادی پس از سقوط سلسله اشکانیان، این قلعه متروک شد ولی در عصر سلسله ساسانیان، فیروز پادشاه ساسانی آنرا احیا» کرد. در سال 651 میلادی نسا به قلمرو خلفای عرب ضمیمه و نسا جدید ساخته شد تا سال 1220 میلادی نسا شهری آباد و بزرگ بود که در این سال در هجوم مغول ویران گشت. پس از هجوم مغول قلعه نسا خیلی زود احیا شد، ولی عرصه نزاع ها و جنگ های مداوم بود و بالاخره در اوایل قرن نوزدهم، قصبه ترکمن های طایفه تکه، به نام باقر در این منطقه به وجود آمد. در نزدیکی نسا چند اثر تاریخی دیگر از قبیل مسجد حلیم بردی ایشان (اوایل قرن بیستم)،قلعه قل مرگن(قرن نوزدهم)قراردارد. 

یاقوت نوشته است: «نِسا شهری است در خراسان، بین آن و سرخس دو روز و بین آن و مرو پنج روز و بین آن و ابیورد یک روز و تا نیشابور شش یا هفت روز راه است‚ و سخت وبا خیز است. دانشمندان بزرگی از این شهر بر خاسته اند، که از جملة آنها ابو عبدالرحمان احمد نسائی صاحب کتاب «سُنن» است. او امام و پیشوای عصر خود در علم حدیث و یکی از پیشوایان بزرگ دینی بود.»[24] در سالهای اخیر در ناحیه نسا در نزدیکی عشق آباد واقع در کشور ترکمنستان که مقر پادشاهان اشکانی بوده ، آرشیو بزرگی محتوی اسناد مالی که بر روی پاره های سفال نوشته شده بدست آمد . این اسناد به خط آرامی و زبان پهلوی اشکانی است که نظیر آن برروی سفال در خرابه های شهر دورا اروپوس یافت شده است . دیگر ، ابنیه و گورستانهایی است که در ناحیه نسا در نزدیکی عشق آباد کشف شده و در آنها نقاشی ها و مجسمه ها و مهرها و سکه ها و لوازم زندگی مردم آن زمان یافت شده است .

ماسون ، کاوشگر شهر باستانی نسا، معتقد است ، این شهر از زمانی که مهرداد اول (171 ق م ) آن را بنا کرد تا انقراض دولت پارت (227) آباد بود. نسا که در دوازده کیلومتری شرق عشق آباد و نزدیک روستای بَجیر قرار دارد، شامل دو بخش نسای قدیم و نسای جدید است . نسای جدید شهری محصور و دارای گورستانهای بسیار است که در اواسط قرن سوم میلادی متروک شد و نسای قدیم مشتمل بر اقامتگاه شاهی ، یک شهر محصور شامل قصرها و نیایشگاهها و آرامگاههای شاهان پارت است (بلنیتسکی ، ص 108؛)

فردوسی چند جا از نسا یاد میکند و به گفته وی در زمان بهرام گور این شهر وجود داشته : 
زگرگان بیامد به شهر نسا 
یکی رهنمون پیش پر کیمیا 
بدینسان بیامد به نزدیک مرو 
نپرد بدانگونه پران تذرو 
بیاسود در مرو بهرام گور 
چوآسوده شد شاه وجنگی ستور 

در جای دیگر که مربوط به زمان پادشاهی نوشینروان است نیز واژه نسا را در شاهنامه می بینیم:
بدر بر یکی مرد بد از نسا
پرستنده و کار دار بسا


بهمن رنجبران
درباره خاوران و اتک:

در برخی متون جغرافیایی تمام منطقه خراسان ، ماوراالنهر و سیستان سرزمین خاوران نامیده شده است . در این سرزمین منطقه خابران در دامنه کوههای هزار مسجد واقع بوده و از شمال به سر زمین قرا قوم ( سیاه ریگ) و از شرق به رود تجن و حدود مرو و از غرب به جلگه ترکمان محدود میشده است . دشت وسیع خابران که بعد ها در زمان هجوم ترکمان به دشت اتک ، ایتاک و یا اتی ( ولایت دامنه ای ) معروف شد . جلگه ی پهناوری است که شهر های چندی را در خود جای داده است و بطور قطع قبل از هجوم آریا یی ها جمعیت های بومی در خود داشته است ، ولی درمورد چگونگی تمدنی که در این ناحیه وجود داشته است منابع موجود اطلاعات مختصری ارائه می دهند ، زیرا تنها با هجوم آریایی ها و سکونت آن ها در اواسط هزاره ی دوم به اسامی (تورنگ تپه ) و ( شاه تپه) و ( یارم تپه) و آنو بر می خوریم که حکایت از اسکان جماعتی از اقوام آریایی در این ناحیه دارد . در دوره ی حکومت ماد ها بر نجد ایران ما با اولین شکل گیری اقوام در این مناطق رو به رو می شویم نخستین قومی که در این منطقه در صحنه ی تاریخ ظاهر شد قوم داهه یا دهه بود که بعد ها اساس دولت پارتیان را تشکیل داده اند جماعت دیگری که در این ناحیه زندگی می کردند طایفه ای از سکا ها به نام سکا های (تیز خود) بودند ودر همین زمان است که اولین شهر این منطقه که حکایت از زندگی اسکان یافته ی شهری می کند به نام ( نیسا ) پدید آمد . در دوران هخامنشی نیز اطلاعات تاریخی اندکی راجع به این سرزمین وجود دارد منابع از وجود اقوام داهه صحبت می کند و گفته می شود که کورش به دست (ماساگت ها) یا احتمالاً (سکا های تیز خود) ازبین میرود . دشت خابران در دوره ی پارتیان اهمیت سیاسی ویژه ای کسب کرد اقوام (داهه) که اساس جمعیت پارت ها را تشکیل می دادند تحرکات سیاسی خود را شروع کردن ودر مقابل مهاجمان یونانی دست به مقاومت هایی زدند ، در همین زمان است که ما به نام شهر هایی چون ( دارا) ، ( باورد) و ( نیسا ) بر می خوریم که این شهر ها با اسکان جمعیت های دامدار ومهاجر پدید آمدند ودر طول حیات ایران باستان خود نمایی کردند . دردوره ی ساسانی اطلاعات چندانی از این سرزمین نداریم نام های ( حمران دژ) ، ( نیسا ) ، ( ابیورد) در نقشه های تاریخی این دوران دیده می شود . تهاجماتی که در دوره ی ساسانی از جانب سکا ها و هیاطله روی داده ازهمین معبر صورت گرفته است . این سرزمین که در این ایام دشت خابران نامیده می شد شامل شهر هایی از جمله ( رونه ) ، ( مهنه ) ، ( نیسا ) ، ( ابیورد) و ( دارا گرز) یا درگز میشده است .که همین شهر ها در اوایل دوران اسلامی نیز وجود داشته اند.

باهجوم ترکان به دشت خابران این منطقه به نام ( دشت اتک ) شناخته شد که بقول بار تولد ( ایتاک ) به معنی ولایت دامنه ی کوهپایه است اتک به سبب مو قعیت خاصی که دارد پیوسته درمعرض تهاجمات اقوام کوچ نشین آسیای میانه بوده است و هر از چند گاه یک بار این تهاجمات زندگی را در این منطقه به خطر می انداخته است دهخدا درباره ی دشت اتک مینویسد اتک ناحیتی است از تر کستان روس در دامنه ی شمالی کوههای سرحدی بین جورس و دوشک که بر خط اهن واقعند و چون از اعمال ابیورد بوده جزء خراسان محسوب میشده است در قرن دهم و یاز دهم هجری جزء خانات خوارزم شد و پس از آن بدست ترکمانان افتاد و قبل از تصرف آن بدست روسیه حد بین خراسان و اتک دقیقا مشخص نبوده از ایامیکه ترکما نان در این منطقه اسکان یافتند این دشت به دشت قرا قوم مشهور شد این صحرا که تا سرخس و مرو امتداد می یابد بخشی از ریگستان قرا قوم می باشد که در قلمرو ترکما نان بوده است.

1 -- تحقیقات جغرافیایی تاریخ شهر های خراسان ص 199 سید حسین رییس السادات.
2 -- ریاضی غلامر ضا تحقیق در واژه خراسان نامه ی استانقدس شماره یک 1339 ص

بهمن رنجبران
بهمن رنجبران:

1 – در مورد نامهای آپاوارتاکن ، باورد ، ابیورد : واژه باورد ، ابیورد ، آپاوارتاکن مربوط به یک جا و یک منطقه بوده که واژه ها با توجه به نوع زبان و تاریخ قبل از اسلام و بعد از اسلام و قومیت در طول زمان به نامهای فوق تغییر یافته است و اگر در اینباره بررسی لازم شود نام واژه ها خیلی بیشتر از مواردی است که در فوق ذکر شده است و علاوه بر آنان میتوان نامهای زیر را نیز اضافه کرد : آپارتن – اپاورد – اباورد – اپیورد – آپاروارتن – آپاوارتا و ... که همگی یک جا و یک مکان را با توجه به مطالب ارایه شده نشان میدهد که معروفیت آن در قدیم باورد و پس از آن ابیورد میباشد .

2- در مورد نامهای نسیایا ، نسایا ، نسا : واژه نسیایا ، نسایا ، نسا نیز نام یک جا و یک مکان میباشد و آنهم با توجه به نوع زبان و قومیت در طول زمان به نامهای مختلف تغییر شکل داده و در نهایت مربوط به یک مکان است. و لازم به ذکر است که نامهایی که مربوط به نام نسا می باشد خیلی بیشتر از واژه هایی است که در بالا آمده است بطورمثال : نیسایه – نساء – نی سی نیه – نیسا و ... که نام نسا از همه معروف تر است

3 – در مورد نامهای داراگرد ، دریجز : واژه و نامهای داراگرد و دریجز نیز با توجه به مطالب تاریخی و تغییر نامی در طول تاریخ یک مکان را نشان میدهد و علاوه بر واژه ها و نامهای فوق دارای نامهایی نیز است که بطور مثال : دارا – داراگرز – دره گز –دره جز - درگز میباشد . که همگی یک جا و یک مکان را نشان میدهد و معروفیت نامی آن در قدیم شهر دارا بوده و اکنون نام شهر درگز می باشد . شایان ذکر است که منطقه خاوران ( خابران) منطقه و دشتی را شامل میشود که شهرهای ابیورد و نسا و دارا در آن واقع شده است و هر شهر ذکر شده (ابیورد، نسا، دارا) جزئی از منطقه خاوران است. اتک و درون نیز در خاوران واقع شده بطوریکه اتک یا ایتاک یا اتی منطقه ای است که در بر گیرنده دامنه میباشد با شرح گفته پروفسور بارتولد که میگوید کلیه آبادیهای واقع در دامنه سلسله جبال خراسان را اتک میخوانند و شهرهای قدیمی و معروف انرا باورد و نسا میداند در نتیجه درگز در داخل منطقه اتک قرار دارد که با مطالعه مطالب ارایه شده پی به موقعیت آن میبریم . بطور کلی چنین نتیجه میشود که نسا و ابیورد شهرهایی است که ازهم جدا بوده وهرکدام دارای روستاها و قریه ها وشهرکهای زیادی بوده و از هم فاصله زیادی داشته است ( بیش از صد کیلومتر ) . شهر دارا در داخل منطقه ابیورد بوده و شهر درون که منطقه درونگر را منسوب به آن میدانند ، را میتوان گفت در داخل منطقه نسا واقع بوده است ونام شهر درگز فعلی ماخوذ از دارا بوده و آخرین نام آن در منطقه قبل از شهر محمد آباد درگز اکنون کهنه قلعه که به قلعه دستگرد هم معروف است میتوان نام برد . شهرستان فعلی درگز در بر گیرنده شهر دارای قدیم ( درگز) از منطقه ابیورد وشهر درون از منطقه نسا و قسمتی از اتک میباشد و در کل میتوان گفت شهرستان فعلی درگز در بر گیرنده قسمتی از منطقه نسا و ابیورد بوده که در داخل آن شهر دارا ( درگز ) و شهر درون واقع شده است . 

شهرهای نسا و ابیورد با قسمتی از منطقه آنان در قرارداد آخال (در زمان قاجار) از خاک خراسان و ایران جدا شده و در داخل خاک کشور ترکمنستان می باشد . 

نام ها و واژه های خاوران – اتک – نسا – باورد(ابیورد) – دارا ( درگز) در طول تاریخ به نامهای زیر آمده اند : 
« خاوران - خابران – خاواران - اتک – ایتاک - اتی - نیسایه – نساء – نسا – نی سه نیه – نیسا - میتری دات کرت - مهرداد کرت –نسایا - نیسایا -نسایه – پارتانیسا - پارتونیسا – درون - باورد - بابااورد – اباورد- اپاورد - ابیورد – اپیورد- پااورت – پاورت - پا اورتن - آپاوارتاکن - آپاوارتن - آپاوارتا - زاپاتنن - آپاروارتن - آپارتن – آپاراتیکن – زاپا اورتن –دارا – داراگرد - داراگرز – دریجز - دره جز - دره گز - درگز» 

مستندات و دلایل و مطالب ارائه شده مربوط به نام و موقعیت مکانی منطقه های خاوران ، اتک و شهرهای ابیورد ، نسا و دارا (درگز) که درباره ی هرکدام چندین مورد در این تحقیق آورده شده است به شرح زیر می باشد:

الف) درباره خاوران و اتک:
در برخی متون جغرافیایی تمام منطقه خراسان ، ماوراالنهر و سیستان سرزمین خاوران نامیده شده است . در این سرزمین منطقه خابران در دامنه کوههای هزار مسجد واقع بوده و از شمال به سر زمین قرا قوم ( سیاه ریگ) و از شرق به رود تجن و حدود مرو و از غرب به جلگه ترکمان محدود میشده است . دشت وسیع خابران که بعد ها در زمان هجوم ترکمان به دشت اتک ، ایتاک و یا اتی ( ولایت دامنه ای ) معروف شد . جلگه ی پهناوری است که شهر های چندی را در خود جای داده است و بطور قطع قبل از هجوم آریا یی ها جمعیت های بومی در خود داشته است ، ولی درمورد چگونگی تمدنی که در این ناحیه وجود داشته است منابع موجود اطلاعات مختصری ارائه می دهند ، زیرا تنها با هجوم آریایی ها و سکونت آن ها در اواسط هزاره ی دوم به اسامی (تورنگ تپه ) و ( شاه تپه) و ( یارم تپه) و آنو بر می خوریم که حکایت از اسکان جماعتی از اقوام آریایی در این ناحیه دارد . در دوره ی حکومت ماد ها بر نجد ایران ما با اولین شکل گیری اقوام در این مناطق رو به رو می شویم نخستین قومی که در این منطقه در صحنه ی تاریخ ظاهر شد قوم داهه یا دهه بود که بعد ها اساس دولت پارتیان را تشکیل داده اند جماعت دیگری که در این ناحیه زندگی می کردند طایفه ای از سکا ها به نام سکا های (تیز خود) بودند ودر همین زمان است که اولین شهر این منطقه که حکایت از زندگی اسکان یافته ی شهری می کند به نام ( نیسا ) پدید آمد . در دوران هخامنشی نیز اطلاعات تاریخی اندکی راجع به این سرزمین وجود دارد منابع از وجود اقوام داهه صحبت می کند و گفته می شود که کورش به دست (ماساگت ها) یا احتمالاً (سکا های تیز خود) ازبین میرود . دشت خابران در دوره ی پارتیان اهمیت سیاسی ویژه ای کسب کرد اقوام (داهه) که اساس جمعیت پارت ها را تشکیل می دادند تحرکات سیاسی خود را شروع کردن ودر مقابل مهاجمان یونانی دست به مقاومت هایی زدند ، در همین زمان است که ما به نام شهر هایی چون ( دارا) ، ( باورد) و ( نیسا ) بر می خوریم که این شهر ها با اسکان جمعیت های دامدار ومهاجر پدید آمدند ودر طول حیات ایران باستان خود نمایی کردند . دردوره ی ساسانی اطلاعات چندانی از این سرزمین نداریم نام های ( حمران دژ) ، ( نیسا ) ، ( ابیورد) در نقشه های تاریخی این دوران دیده می شود . تهاجماتی که در دوره ی ساسانی از جانب سکا ها و هیاطله روی داده ازهمین معبر صورت گرفته است . این سرزمین که در این ایام دشت خابران نامیده می شد شامل شهر هایی از جمله ( رونه ) ، ( مهنه ) ، ( نیسا ) ، ( ابیورد) و ( دارا گرز) یا درگز میشده است .که همین شهر ها در اوایل دوران اسلامی نیز وجود داشته اند.

باهجوم ترکان به دشت خابران این منطقه به نام ( دشت اتک ) شناخته شد که بقول بار تولد ( ایتاک ) به معنی ولایت دامنه ی کوهپایه است اتک به سبب مو قعیت خاصی که دارد پیوسته درمعرض تهاجمات اقوام کوچ نشین آسیای میانه بوده است و هر از چند گاه یک بار این تهاجمات زندگی را در این منطقه به خطر می انداخته است دهخدا درباره ی دشت اتک مینویسد اتک ناحیتی است از تر کستان روس در دامنه ی شمالی کوههای سرحدی بین جورس و دوشک که بر خط اهن واقعند و چون از اعمال ابیورد بوده جزء خراسان محسوب میشده است در قرن دهم و یاز دهم هجری جزء خانات خوارزم شد و پس از آن بدست ترکمانان افتاد و قبل از تصرف آن بدست روسیه حد بین خراسان و اتک دقیقا مشخص نبوده از ایامیکه ترکما نان در این منطقه اسکان یافتند این دشت به دشت قرا قوم مشهور شد این صحرا که تا سرخس و مرو امتداد می یابد بخشی از ریگستان قرا قوم می باشد که در قلمرو ترکما نان بوده است.

1 -- تحقیقات جغرافیایی تاریخ شهر های خراسان ص 199 سید حسین رییس السادات.
2 -- ریاضی غلامر ضا تحقیق در واژه خراسان نامه ی استانقدس شماره یک 1339 ص


ب) درباره نسا
*مرکز خراسان باستان یا ایالت پارت در آغاز شهر نیسایه (نسا) بوده‌است که یونانیان آن را نیسا می‌خواندند. نسا ، از جمله شهرهای تاریخی ترکمنستان است که سابقه آن به قبل از اسلام می رسد. در دوران خلافتهای اموی و عباسی و حکومتهای سامانی و غزنوی و سلجوقی ، شهر مهم و باعظمتی بوده اما با حمله مغول و سپس تیمور، رو به ویرانی نهاده و رونق خود را از دست می دهند. و یرانه های شهر باستانی نسا در پانزده کیلومتری شهر عشق آباد قرار دارد.

*ماسون ، کاوشگر شهر باستانی نسا، معتقد است ، این شهر از زمانی که مهرداد اول (171 ق م ) آن را بنا کرد تا انقراض دولت پارت آباد بود. نسا که در دوازده کیلومتری شرق عشق آباد و نزدیک روستای بَجیر قرار دارد، شامل دو بخش نسای قدیم و نسای جدید است . نسای جدید شهری محصور و دارای گورستانهای بسیار است که در اواسط قرن سوم میلادی متروک شد و نسای قدیم مشتمل بر اقامتگاه شاهی ، یک شهر محصور شامل قصرها و نیایشگاهها و آرامگاههای شاهان پارت است (بلنیتسکی ، ص 108؛ فرامکین ، ص 231). در اوستا و پارسی باستان «نی‌سایه» ، در یونانی و رومی «نی‌سه‌نیه»، در پارسی «نسا» به فتح و کسر «ن‌یان» هر دو آمده و آن در اصل به معنی آباد و آباده بوده است، این کلمه از دو جز مشتق است: نی (پیشوند به معنی : فرو پایین+ ) سی (در نهادن، نشستن، آسودن) پس نسا به معنی نشستگاه، فرودگاه ، زیستگاه، آبادی است. بنابر آنچه در متون فارسی آمده است، «شهر نسا واقع میان شهر مرو و بلخ پایتخت تیرداد، دومین پادشاه اشکانی (248 ‌214 ق.م) بوده است که این شهر در ده میلی جنوب عشق‌‌آباد واقع بوده است. در مورد این‌که نسا عنوان و نام اصلی شهر بوده است تردیدی وجود ندارد. در حالی که نام قدیمی قسمت استحفاظی، بر اساس حکاکی‌های روی خرده سفال‌ها «میتری داتکرت» به معنای محدوده جغرافیایی نسا «ساخت مهرداد» بوده است. نِسا از شهرهای باستانی ایران در خراسان بود. این شهر که پایتخت اشکانیان بود امروزه در محدوده کشور ترکمنستان قرار گرفته‌است. در زمان پارتیان (اشکانیان) ، شهر نسا از مهمترین شهرهای ایران به شمار می‌رفت و به نظر برخی مورخان، ارگ نسا، نخستین جایی بوده‌است که اشگ اول، بنیانگذار سلسله اشکانی به عنوان مرکز فرمانروایی خود برگزید. مورخان، نسا را زادگاه «پادشاهان پارت» می‌نامند. موطن پارتیان در حواشی شمال شرقی خراسان (جنوب ترکمنستان) قرار داشت. ویرانه‌های نسا در نزدیکی تپه‌های پیش از تاریخی مانند «آنو» و نزدیک عشق‌آباد، جای گرفته است که خاستگاه اجدادی سلسله اشکانیان بود. این سلسله از نژاد «اشک» می‌باشند و پس از سرداران اسکندر مقدونیایی تا زمان پادشاهی ساسانیان مدت 461 سال در ایران سلطنت کردند. پارتها در حدود سال 247 ق.م با سرنگون ساختن حاکم غاصب سلوکی، «آندراگوراس» کانون امپراتوری خود را در شمال‌شرقی خراسان بنیاد نهادند. آنان می‌بایستی برای کسب استقلال و بعدا برای کسب برتری در امپراتوری جنگزده سلوکی به نبرد ادامه می‌دادند. ابتدای تاریخ آنان نسبتا تاریک است و گرچه در روایت‌های کتبی اقامتگاه‌های فراوانی از آنان ذکر شده ولی گویا تیرداد، برادر و جانشین اشک موسس سلسله، در مستحکم کردن و احداث شهرها فعال بوده است. اسم نسایه نیز به عنوان ناحیه‌ای در متون تاریخی آورده شده که قدیمی‌ترین آنها در اوستا و کتیبه داریوش در بیستون است. براساس کتیبه داریوش منطقه عمومی کپت‌داغ، پارتیا و مرکز قدرت پارتی بوده است که تا پیش از حمله اسکندر یکی از ولایات ایران هخامنشی بوده است. نسا ، از جمله شهرهای تاریخی ترکمنستان است که سابقه آن به قبل از اسلام می رسد. در دوران خلافتهای اموی و عباسی و حکومتهای سامانی و غزنوی و سلجوقی ، شهر مهم و باعظمتی بوده اما با حمله مغول و سپس تیمور، رو به ویرانی نهاده و رونق خود را از دست می دهند. و یرانه های شهر باستانی نسا در پانزده کیلومتری شهر عشق آباد قرار دارد. پارتها )اشکانیان) در حدود سال 247 ق . م. با سرنگونی حاکم غاصب سلوکی ، آندراگوراس ، کانون امپراتوری خود را در شمال شرق خراسان بنیاد نهادند. 


نشیمنگاه اجدادی سلسله اشکانیان ، شهر نسا بوده است که امروزه در نزدیکی پایتخت ترکمنستان(عشق آباد)، ویرانه‌های آن جای گرفته است. نسا شامل دو محوطه باستانی به نامهای نسای جدید و نسای قدیم است. نسای جدید شهر بوده است و نسای قدیم قلعه ای که اقامتگاه شاهانه با کاخ و خزانه ، ادارات و پادگان و شاید یک نیایشگاه بوده است. نکته قابل توجه این است که نسای جدید بسیار قدیمیتر از نسای قدیم و حتی پیش از تاریخ مسکون بوده است ، لیکن در هنگام دایر بودن نسای جدید ، نسای قدیم متروک گردیده بود و این نامها بر آنها نهاده شد. نسای کهنه در حدود 5 کیلومتری جنوب شرقی نسای جدید قرار گرفته است. در ناحیه نسا نیز مانند تیسفون و مدائن یک مجموعه شهری وجود داشته است. این مجموعه شامل پایتخت ، یک قلعه ، شهرکهای کوچکتر، معابد‌، روستاها و املاک زمینداران بوده است.

 ویرانه‌های نسا در نزدیکی تپه‌های پیش از تاریخی مانند «آنو» و نزدیک عشق‌آباد، جای گرفته است که خاستگاه اجدادی سلسله اشکانیان بود. این سلسله از نژاد «اشک» می‌باشند و پس از سرداران اسکندر مقدونیایی تا زمان پادشاهی ساسانیان مدت 461 سال در ایران سلطنت کردند.

قلعه نسا قدیم، در 15 کیلومتری غرب عشق آباد قرار دارد و در هزاره سوم پیش از میلاد ساخته شده است. نسا پایتخت دولت پارت بوده و قصرهای پادشاهی و معابد و گنجینه جواهرات پادشاهان پارت در این قلعه قرار داشته است. در کاوش های باستانشناسی در نسا قدیم، ساختمان معابد مدور و برجی شکل کشف شده است. در 4 کیلومتری شمال نسا قدیم قلعه منصور تپه قرار دارد که احتمالا محلی برای اجرای آئین های مذهبی بوده است. در سال 224 میلادی پس از سقوط سلسله اشکانیان، این قلعه متروک شد ولی در عصر سلسله ساسانیان، فیروز پادشاه ساسانی آنرا احیا» کرد. در سال 651 میلادی نسا به قلمرو خلفای عرب ضمیمه و نسا جدید ساخته شد تا سال 1220 میلادی نسا شهری آباد و بزرگ بود که در این سال در هجوم مغول ویران گشت. پس از هجوم مغول قلعه نسا خیلی زود احیا شد، ولی عرصه نزاع ها و جنگ های مداوم بود و بالاخره در اوایل قرن نوزدهم، قصبه ترکمن های طایفه تکه، به نام باقر در این منطقه به وجود آمد. در نزدیکی نسا چند اثر تاریخی دیگر از قبیل مسجد حلیم بردی ایشان (اوایل قرن بیستم)،قلعه قل مرگن(قرن نوزدهم)قراردارد. 

یاقوت نوشته است: «نِسا شهری است در خراسان، بین آن و سرخس دو روز و بین آن و مرو پنج روز و بین آن و ابیورد یک روز و تا نیشابور شش یا هفت روز راه است‚ و سخت وبا خیز است. دانشمندان بزرگی از این شهر بر خاسته اند، که از جملة آنها ابو عبدالرحمان احمد نسائی صاحب کتاب «سُنن» است. او امام و پیشوای عصر خود در علم حدیث و یکی از پیشوایان بزرگ دینی بود.»[24] در سالهای اخیر در ناحیه نسا در نزدیکی عشق آباد واقع در کشور ترکمنستان که مقر پادشاهان اشکانی بوده ، آرشیو بزرگی محتوی اسناد مالی که بر روی پاره های سفال نوشته شده بدست آمد . این اسناد به خط آرامی و زبان پهلوی اشکانی است که نظیر آن برروی سفال در خرابه های شهر دورا اروپوس یافت شده است . دیگر ، ابنیه و گورستانهایی است که در ناحیه نسا در نزدیکی عشق آباد کشف شده و در آنها نقاشی ها و مجسمه ها و مهرها و سکه ها و لوازم زندگی مردم آن زمان یافت شده است .

ماسون ، کاوشگر شهر باستانی نسا، معتقد است ، این شهر از زمانی که مهرداد اول (171 ق م ) آن را بنا کرد تا انقراض دولت پارت (227) آباد بود. نسا که در دوازده کیلومتری شرق عشق آباد و نزدیک روستای بَجیر قرار دارد، شامل دو بخش نسای قدیم و نسای جدید است . نسای جدید شهری محصور و دارای گورستانهای بسیار است که در اواسط قرن سوم میلادی متروک شد و نسای قدیم مشتمل بر اقامتگاه شاهی ، یک شهر محصور شامل قصرها و نیایشگاهها و آرامگاههای شاهان پارت است (بلنیتسکی ، ص 108؛)

فردوسی چند جا از نسا یاد میکند و به گفته وی در زمان بهرام گور این شهر وجود داشته : 
زگرگان بیامد به شهر نسا 
یکی رهنمون پیش پر کیمیا 
بدینسان بیامد به نزدیک مرو 
نپرد بدانگونه پران تذرو 
بیاسود در مرو بهرام گور 
چوآسوده شد شاه وجنگی ستور 

در جای دیگر که مربوط به زمان پادشاهی نوشینروان است نیز واژه نسا را در شاهنامه می بینیم:
بدر بر یکی مرد بد از نسا
پرستنده و کار دار بسا


ج: درباره ابیورد و دارا (درگز)

شرح ابیورد در لغت نامه دهخدا ابیورد) اَ وَ ) (اِخ (یاقوت گوید: ایرانیان در اخبار خویش آرندکه کیکاوس زمینی را بخراسان به اقطاع باورد بن گودرزکرد و او شهری بدانجا بساخت که بنام بانی آن باورد منسوب شد. و بخراسان میان سرخس و نساء واقع است. و آنرا باورد نیز نامند و از این شهر است : ادیب ابوالمظفر محمدبن احمدبن محمدبن احمد الاموی المعاوی الشاعر و اصل او از قریه ٔکوفن یکی از قراء ابیورد است و او در هر فن از علوم امام و عارف به نحو و لغت و نسب و اخبار است و در بلاغت و انشاء صاحب یدی طولی است و در همه این دانشها او را کتاب است و شعر او سائر و مشهور است و وفات وی به بیستم ربیعالاول سال 507 هَ . ق . بود. و ابوالفتح بستی راست در مدیح او: اذاما سقی اﷲ البلاد و اهلها فخص بسقیاها بلاد ابیورد فقد اخرجت شهماً خطیراً باسعد مبرّاً علی الاقران کالاسد الورد فتی قدسرت فی سر اخلاقه العلی کما قد سرت فی الورد رائحةالورد. و فتح ابیورد بدست عبداﷲبن عامربن گریز به سال سی ویک از هجرت بود و بعضی گفته اند پیش از این سال احنف قیس این شهر را فتح کرده است . و نسبت بدان باوردی و ابیوردی است . وقتی تابع خراسان بوده فعلاً جز بلاد روس است و در قرن ششم مقر اسقف شامی بوده است . بشمال شرقی ایران از بلاد ثغری ایران و روس میان سرخس و گوگ تپه و جنوب شرقی عشق آباد. یکی از سرچشمه های رود اترک نزدیک ابیورد است و ابوعلی فضیل بن عیاض و انوری ابیوردی شاعر و ابوالمظفراحمدبن محمد اموی بدین شهر منسوبند. رجوع به انساب سمعانی و حبط 1 ص 171، 273 و حبط2 ص 137،282،318 و ترجمه تاریخ یمینی ص 130 و 152 و ذیل جامع التواریخ ص 2 و 88 و مرآت البلدان ذیل ابیورد و تاریخ مغول تألیف عباس اقبال ص467 و معجم البلدان شود.

در اثر جغرافیایی حافظ ابرو در قرن پانزدهم ابیورد از شهرها و نواحی شهری خراسان محسوب می‌شود . براساس اطلاعات به دست آمده در این اثر در ناحیه ابیورد دهها قصبه، دهکده و چند شهر قرار داشت. ابیورد اولین بار در سال 1928 توسط هیئت اکتشافی خراسان تحت سرپرستی آ.آ.سمیونف مورد تحقیق قرار گرفت. او نقشه شهر قدیم، قلاع، خرابه‌های حصار شهر و ساختمانهای روی زمین را کشید. هیئت مذکور نوشته‌های روی قبول صندوقلی را رمز‌گشایی کرد. علاوه بر آن اطلاعات باستانشاسی گرد‌آوری شده توسط اعضای هیئت بخشهای مختلف ابیورد را شرح داده است.

بدنبال هیئت خراسان د.د. یوکینیچ مهندس آبیاری نیز از منطقه ابیورد در سال 1929 بازدید نموده و یاد‌داشتهایی را درباره خرابه‌های شهر ابیورد (پشداگ) از خود بر جای گذاشته است. در سال 1947 یکی از دسته‌های یو.ت.آ.ک.ا. که عملیات اکتشافی انجام داده و تاریخ تشکیل بافت شهری از اوایل قرون وسطی تا قرن نوزدهم را تألیف کرده بود از ابیورد بازدید نمود. بر اساس توضیحات م.ی.ماسون ابیورد در اوایل قرون وسطا یک تپه است که در شمال شرق خرابه‌های پشداگ واقع شده است. بیشتر اشیاء کشف شده در روی تپه متعلق به قرون دهم – دوازدهم میلادی است. هر چند که در اینجا هم قطعات ظروف سفالی مخصوص آبیاری متعلق به قرون نوزدهم – بیستم مشاهده می‌شود. با توجه به نقشه سطحی (شماتیک) مشخص می‌شود که حصار شهر تقریباً به شکل مستطیل بوده و 42 هکتار مساحت دارد و دژ آن در وسط و نزدیک به حصار شمال شرقی قرار داشته و مساحت آن 5/10 هکتار است. چون شهر قرون وسطایی ابیورد کاملاً‌ با لایه فرهنگی دوران اخیر (قرون پانزدهم و هجدهم) در هم آمیخته است فقط به اشیاء کشف شده موجود می‌توان اکتفا نمود. از جمله در شهر ظروف سفالی قرون نهم – دوازدهم به تعداد بسیار زیاد مشاهده می‌شود. در میان سکه‌های کشف شده، سکه‌های محلی متعلق به دوران پیش‌تر نیز دیده شده‌اند. در حفاری خرابه‌های ابیورد محله‌های پیشه‌وران واقع در مناطق جنوب شرقی و شمال غربی شهر کشف شده در این محلات آثار ریمها و تراشه‌های آهن مشاهده می‌شود. در بخش مرکزی شهر و در حوالی دژ انواع اشیاء فلزی از جمله زیور آلات زنانه، زنگوله‌ها، گل کمربند‌ها (سگکها) و قطعات یراق اسب و غیره یافت شدند که گویای وجود کارگاههای مسگری و زرگری در آن منطقه است. در اراضی ابیورد چندین منبع آب، جویبار و چاه که گویای چگونگی تامین آب مصرفی شهر می‌باشد کشف گردید. بدون انجام حفاریهای باستانشناسی برخی مسائل مربوط به زندگی شهری ابیورد در قرون وسطا بدون پاسخ باقی می‌ماند. با این حال ظروف و اشیاء سفالی جالب و گوناگون و اشیاء فلزی و کنده‌‌کاریهای سکه‌ها در این شهر سیمای گذشته شهر را به عنوان یکی از مراکز مهم بازرگانی و صنعتی شمال خراسان به حد کفایت باز می‌شناساند. به احتمال قوی موقعیت جغرافیایی شهر که در تقاطع مسیر جاده‌های بازرگانی منتهی به شهرها و ولایات قرون وسطایی دامنه‌های شمالی کوپت داغ و شهرهای ایران آن زمان قرار داشت موجب توسعه آن گردیده است. علاوه بر آن ابیورد از سمت شمالی در مجاورت دشت محل اسکان قبایل کوچ‌نشین قرار داشت و بازاری مهم برای فروش تولیدات پیشه‌وران و خرید مواد خام دامپروری بود. مقدیسی، ابیورد را زیباتر از نساء دیده است در آنجا بازارها بهترند و زمین ابیورد خاصلخیز‌تر و غنی‌تر است. در تحقیقات باستانشناسی به عمل آمده وجود شبکه بزرگ جویبارها و لوله‌های سفالی کشف شده دلیل روشنی است بر رواج کشت آبی در این منطقه. به غیر از منابع تامین آب، در شهر حوضها و چاههای بزرگ نیز وجود دارد. دژ در وسط حصارهای شمال شرقی شهر قرار دارد و طرح مربع شکلی دارد که اضلاع آن 350*300 متر مربع است. دروازه دژ در نمای جنوب غربی قرار دارد. حصار آن به صورت آب شور است که بعضاً عرض آن به 5/0 متر میرسید. دژ با 20 برج استحکام یافته است. درگرداگرد دژ خندقی به عمق 5/1 متر وجود دارد و خندق در چهار نقطه با خاکریز قطع شده است.
 نوشته : پروفسور یگن آتاقایف – پژوهشکده تاریخ آکادمی علوم ترکمنستان . مترجم: عظیم‌قلی بغده 


ابیورد در منابع باستانشناسی:
ولایت ابیورد،‌ آنطور که در منبع مکتوب سده‌های میانه آورده‌اند و یا آپاوارکتیکنای عهد عتیق قسمتهای جنوبی بخش کاهکاه را در ترکمنستان معاصر در بر می‌گیرد، ویژگیهای طبیعی، اقلیمی این بخش موجب مسکونی شدن آن از ازمنه کهن گردیده است. علاوه بر آن جریان توسعه و روند بی‌وقفه بهره‌برداری ابیورد را به یکی از سکونت‌گاههای عمده خراسان در قرون وسطی تبدیل نمود. این وضعیت در آثار باستان‌شناسی و معماری واقع در اراضی مورد بحص به وضوح بسیار به تصویر کشیده می‌شود. هم‌اکنون در پرتو پژوهشهای ویژه‌ای که در اینجا از آغاز قرن بیستم بعمل آمده است، حدود 300 اثر باستانشناسی متعلق به اعصار مختلف از نئولیت تا اواخر قرون وسطی در بخش کاهکاه شناسایی شده‌اند. مقاله حاضر در نظر دارد جریان مسکونی شدن ابیورد را در گذشته مورد بررسی قرار دهد. بهمین دلیل محدوده‌های تاریخی این مقاله شدیداً محدود است و از چهار چوب قرن چهارم پیش از میلاد یعنی زمان سقوط امپراطوی هخامنشی در اثر تهاجم ارتش اسکندر مقدونی فراتر نمی‌رود. بر اساس اطلاعات بدست آمده از تحقیقات باستانشناسی آغاز آبادانی اراضی بخش کاهکاه (مناطق شمالی ولایت ابیورد) به هزاره‌های 6-5 پیش از میلاد بر‌میگردد. هم‌اکنون چهار اثر تاریخی مربوط به این دوره (قدیمی تپه،‌ منجوقلی تپه، چاغیلی تپه و قصبه واقع در نزدیکی ایستگاه راه‌آهن قاوشوت) شناخته شده است که گروه شرقی آثار تاریخی تمدن جیتون را تشکیل می‌دهد (بردیف 1969، لوله کوا 1982 و ماسون 1972). بیشتر آنها در منطقه بین‌النهرین مایناسای و چاآچاسای قرار دارد. وفور منابع آب و اراضی حاصلخیز این منطقه امکان پرداختن به زراعت، دامپروری و شکار را فراهم می‌نمود. این سه عنصر در اقتصاد مردم در عصر نئولیت محور اصلی مجموعه نظام اقتصادی، را تشکیل می‌داد که چندین هزار سال حفظ شده بود. اقتصاد زراعتی پایه‌ریزی شده بر اساس روش آبیاری خلیجی موجب حیات طولانی قصبات قدیمی می‌شده است. در کار زراعت به پرورش گندم نرم توجه خاصی مبذول می‌گردید. بخش عمده گوشت رژیم غذایی از تکثیر احشام و شکار جیران و بز وحشی و غیره تامین می‌شد. تولیدات خانگی به تهیه ظروف منقوش گچ‌بری سفالی و ابزار مختلف کار از سنگ و استخوان محدود بود. وجه تمایز معماری عصر نئولیت یکنواختی آن است که در ساخت خانه‌های یک اتاقه استاندارد با حیاط کوچک نمود یافته است. مصالح اصلی ساختمانی که در ساخت ساختمان بکار رفته، خشت به شکل بلوک و درمراحل بعدی تمدن جیتون آجر مستطیل شکل بوده است. جامعه نئولیت با اقتصاد تولیدی آن رکن اصلی پیشرفت و توسعه بعدی تمامی قبایل یکجانشین زراعت‌گر جنوب ترکمنستان در زمینه‌های معیشت، ایدئولوژی و ساختار اجتماعی درعصر پالئومتال گردید. مرحله بعدی عمران ابیورد به اعصار نئولیت و مفرغ (2-5 هزار سال پیش از میلاد) بر‌می‌گردد. آمار قصبات در مقایسه با دوره پیشین به 6 برابر افزایش می‌یابد. در همین زمان است که قریه‌های بزرگی مانند آلتین تپه در مانا (25 هکتار)، نمازگاه تپه در دوشاق (50 هکتار)،‌ییلقین لی تپه در چا آچا (20 هکتار) و قارا تپه در حوالی ایستگاه آرتیق (20 هکتار) که توسط اسلاف ما توصیف گردیده (ماسون، 1981 و 1960، کوفتین، 1956، خلوپینا، 1978، کیرچو، 1999) بوجود آمد. به موازات گسترش قصبات آمار جمعیت سراسر واحه نیز افزایش یافت. در این زمان تمرکز ارزشهای فرهنگی، مادی و معنوی در دو مرکز بزرگ قدیمی زراعت آسیای مرکزی یعنی آلتین تپه و نمازگاه تپه روی می‌دهد. بهره‌برداری از مس و مفرغ (برنز) اختراع چرخ کوزه‌گری و توسعه بعدی مهارتهای کشاورزی موجب رشد سریع در عرصه‌های پیشه‌وری، تجارت،‌ هنر و شهرسازی گردید. در اواخر هزاره چهارم و اوایل هزاره سوم پیش از میلاد بخشی از ساکنین دامنه‌های شمالی کوپت داغ و ابیورد در سه محور عمده نقل مکان می‌کنند: سارازم در سغد، شهر سوخته (سیستان ایران) و وادی کویته (پاکستان). قطعاً این توسعه طلبی نیرومند جوامع جنوب ترکمنستان در عصر انئولیت موجب بروز روند‌های همگرایی شدید گردیده است. پهنه وسیع شرق کهن که در مدار تماسهای اجتماعی و فرهنگی – اقتصادی قرار گرفته بود شامل منطقه‌ای بود که زیر‌بنای مناسبات جدید اجتماعی در آن شکل می‌گرفت آثار تاریخی متعلق به عصر انئولیت و مفرغ ابیورد که متشابهات زیادی در فرهنگ مادی و معنوی سرزمینها و مناطق همجوار دارد تائید کننده نظر فوق الذکر است. در حدود هزاره 2-3 پیش از میلاد در نتیجه تغییرات پالئوکلیماتیک هیدروگرافیک (هیدوگرافی، علم آموزش منابع سطحی – مترجم) و دموگرافیک (جمعیتی) مرکز تمدن یکجا نشینی کشاورزی جنوب ترکمنستان در مجموع از جمله ابیورد بتدریج به قسمت سفلای مرغاب قدیم (مارگیانا) منتقل می‌شود. دامنه‌های شمالی کوپت‌داغ و قصبات واقع در ان در اواسط هزاره دوم پیش از میلاد آشکارا روند آغاز بوجود آمدن دستگاههای حکومت را به نمایش می‌گذارد ولی در هزاره ششم پیش از میلاد استیلای هخامنشیان توسعه محدود تشکیلات دولت را قطع کرد. ویژگی هزاره اول پیش از میلاد ظهور نخستین امپراطوری نیرومند شرق کهن یعنی امپراطوری هخامنشی است جای پدیده‌های ارتجاعی مربوط به یورشهای کشور‌گشایی داریوش را بتدریج تغییرات مثبت می‌گیرد که در افزایش سریع آمار آثار تاریخی این دوره مشاهده می‌گردد. هم اکنون بیش از 60 قصبه منسوب به دوره مذکور در اراضی شمال ابیورد شناسایی گردیده است. مطالعه توپوگرافی (کیفیت اراضی) این آثار تاریخی تائید کننده آن است که از نظر تیپولوژی آنها به املاک روستایی و قلعه‌های کوچک متمرکز در امتداد منابع آب تقسیم می‌شوند. ولی با توجه به مقدار کافی اراضی کشاورزی مناسب این قصبات بطور مناسب در سراسر ولایت ابیورد پراکنده شده‌اند. اصلی‌ترین جنبه این عصر آن بود که ابیورد تنها از قرون 5-6 پیش از میلاد به عنوان یکی از ساتراپهای (ساتراپ – والی تام الاختیار در حکومتهای فارسی قدیم را گویند – مترجم) امپراطوری هخامنشی وارد عرصه تاریخ جهان شد.
 نوشته : اوده مرادف.ب.ن مترجم: مرضیه اونق 

 ابیورد از شهرهای کهن ایران که در شمال خراسان، بر دامنه شمالی کوههای هزار مسجد نهاده بوده و شیب آن به سوی صحرا کشیده می شده است. بارتولد نوشته که: در نزدیکی ابیورد کهنه، روستایی است که آن نیز در گذشته ابیورد خوانده می شد و اکنون پشتک نامیده می وشد. از ابیورد در منابع مختلف اسلامی، رومی و ارمنی سخن بسیار به میان آمده و در مجموع چنین بر می آید که ابیورد از مناطق استوار مرزی بوده و همچون پاسگاهی در برابر یورشهای مهاجمان دشتهای داخلی آسیا عمل می کرد. یزدگرد دوم ساسانی نیز برای جلوگیری از یورش مهاجمان دژ شهر یزدگرد را در همان نواحی بنا نهاد. پس از او پیروز، در نزدیکی ابیورد دژ شهر پیروز را ساخت. از منابع مختلف برمی آید که ابیورد ناحیه ای وسیع را در بر می گرفته و از دیرباز شناخته بوده است و در دوره ساسانی ابیورد خراج گذار ساسانی بود، و فرمانروایش را بهمنه می گفتند. چون اعراب به ابیورد تاختند، بهمنه حکمران ابیورد در برابر پرداخت چهارصد هزار درهم اعراب را از تسلط بر ابیورد بازداشت به نوشته طبری ابومسلم در ۱۳۹ه.ق پس از شوریدن بر تیمویان به ابیورد رفت و مدتی در این شهر مانند طاهریان و آنگاه صفاریان و سپس سامانیان بر شهر ابیورد و نواحی دست یافتند. پس از فروپاشی حکومت سامانیان، مدتی صحرانشینان آسیای میانه برخراسان سخت تاختند گرفتند تا اینکه در ۴۰۸ ابیوردیان به محمود غزنوی شکایت بردند و از فساد ترکمانان نالیدند و به گفته گرویزی در ۴۱۹ محمود مدتی از ترکمانان به ابیورد تاختند تا این که در۴۳۰ نسا و ابیورد به ترکمانان واگذار شد، مشروط بر اینکه به مسلمانان آزاری رسانده نشود. در ۵۴۸ ه.ق یکی از امیران سلطان سنجر به نام ابوالمؤید بر نسا و ابیورد، طوس و نیشابور فرمان می راند تا اینکه تولی پسر چنگیز مغول بر ابیورد تاخت و آنرا ویران کرد. در روزگار زوال دولت ایلخانی ابیورد زیر فرمان ارغوان خان و جانشینانش بود تا اینکه تیمور در۷۸۳ بر حصار قهقهه دست یافت و ابیورد را که به ویرانه هایی تبدیل شده بود بازسازی کرد به طوری که در ۸۰۷ ابیورد شهری بزرگ بود. ابیورد و نواحی اطراف آن تا روزگار شاه اسماعیل صفوی (۹۰۷-۹۳۰ ه.ق) در تصرف ایران بود اما دیری نگذشت که بر ابیورد تاختند تا سرانجام شاه عباس اول در ۱۰۰۹ ابیورد را از چنگ ازبکان و دیگر مهاجمان به در آورد و شاه عباس حدود ۴۵۰۰ نفر از مردم افشار بدین سامان کوچانید با این حال پس از مدتی ازبکان بر ابیورد تاختند تا این که نادرشاه در ۱۱۵۳ ه.ق بر ابیورد دست یافت و آن را ضمیمه خاک ایران کرد. پس از نادر ابیورد و نواحی اطراف آن از تبعیت ایران بدر آمد و سرانجام در تابعیت امپراتوری روسیه قرار گرفت. هم اکنون ویرانه های ابیورد در ۱۱۷ کیلومتری عشق آباد نهاده است

 اَبیوَرد نام‌های دیگر: اباورد، باورد) از شهرهای کهن ایران در شمال خراسان، بر دامنه شمالی کوه‌های هزار مسجد است. مکان ابیورد را نیز میان نسا و سرخس یا نسا و مرو دانسته‌اند، صاحب کتاب المسالک و الممالک می‌نویسد: «از مرو تا باورد شش مرحله است.»

ژوستن ( سده 2 پ . م ) محل شهردارا را در دامنه کوه زاپاتنن و پلین ،‌ دانشمند رومی ( سده 1 پ . م ) در دامنه کوه آپاوارتن دانسته اند . ژوستن ،‌آپاروارتن ، کوه ابیورد که در گذشته باورت / بااورت و سپس باورد می گفتند ، دانسته است . دایرة المعارف اسلامی ،‌ ابیورد را سرزمین نیاکان اشکانی و محل شهر دارا را در آن جا تعیین کرده است . بنابراین بایستی شهر « دارا » در دامنه کوههای درگز قرار داشته باشد.

 ایزیدو رشارا کسی محل شهر دارا را در شمال پارتیا تعیین میکند و به آن نام آپاوارتنن میدهد. پلین دانشمند رومی محل شهر دارا را در دامنه کوه آپاوارتن تعیین میکند. ژوستن ، آپاوارتن را کوه ابیورد میداند .دائره المعارف اسلامی ، ابیورد را سرزمین نیاکان اشکانی دانسته و جای شهر دارا را در آنجا میداند.

در صفحه 19 کتاب خاوران گوهر ناشناخته ایران چنین آمده است : قدیمترین و نخستین شهر این منطقه نیسایا بوده که بعدا به نسا معروف و بیشتر در تاریخ و جغرافیا توام با شهر مجاور و باستانی خود باورد ( نسا و باورد ) یا ( نسا و ابیورد ) و سپس ( نسا و درون و باورد ) آورده شده است.

بعضی از محققان این چنین اظهار نظر کرده اند که قلعه داراگرد در زمان ساسانیان مرکز روحانیون زرتشتی و دارای ضرابخانه بوده است ،‌ در اواخر قرن اول هجری قمری سکه ضرب شده است . حدود منطقه ابیورد در این زمان از سرخس تا نسا گسترده بوده است . این سرزمین که در انتهای دشت قراقوم بر سر راه قبایل مختلف مهاجم دشتهای داخلی آسیا در ابتدای اولین خطه جلگه های حاصلخیز خراسان قرار گرفته است ،‌ بنابر موقعیت طبیعی و نظامی از دیر باز محل کشمکشها و زد و خوردهای اقوام مختلف بوده است . با سقوط سامانیان دفاع ولایات شمالی ایران در برابر حملات چادر نشین ها به سستی گرائید و هجوم صحرا نشینان آسیای مرکزی به خراسان فزونی گرفت . به روزگار سلطان محمود غزنوی ترکمانان ( غزان ) به منطقه نسا و ابیورد هجوم آوردند و در این شهرها سکنی گزیدند و ترکی شدن این نواحی آغاز گردید . به روزگار چنگیز ، پسرش « تولی » ابیورد را تصرف کرد و به نهب و تاراج اهالی پرداخت و آن شهر زیبا را که در آن عالمی از عمارات موج می زد با خاک یکسان نمود و اکثر مردم را از دم تیغ گذراند . این شهر با این همه عظمت و بزرگی پس از هجوم مغولان و بعد از او تیمور رونق خود را از دست داد و از اواخر قرن هشتم که شهرها و آبادیهای این منطقه مورد تجاوز و اشغال ازبکان قرار گرفت دوران قدرت آن شروع گردید . در اوایل عصر افشاری ساختن مسجد بزرگی در مولود آباد ( زادگاه نادر ) و برخی ساختمانها در شهر نشانی از گسترش و رونق درگز می باشد ،‌ ولی ویرانی هایی که ناشی از تهاجمات اقوام همسایه بود ،‌ همراه با عدم توجه حکومت مرکزی وخصوصاً جدایی قسمت آباد و تاریخی آن ( با 9 هزار خانوار جمعیت و 24 شهرک و روستا ) و واقع شدن آنان در کشور ترکمنستان که شامل ابیورد و نسا و قسمتی از مناطق آنان می باشد.

تاریخ درگز : نقدی از سوی یک محقق و تاریخ نگار درگزی در مورد مقالات مربوط به معرفی تاریخ و نام های درگز در گذشته که در فضای سایبری منتشر شده است.


کیانوش انصاری: بهمن رنجبران کارمند اداره دارایی بوده و همینک بعد از بازنشستگی یک محقق تاریخی است او سالهای بعیدی را در تحقیق و مطالعه در حوزه تاریخ شهرستان درگز و سرزمین مان ایران گذرانده است. چندی پیش از طریق همین سایت با بنده آشنا شده و طی تماس تلفنی که با بنده داشتند افتخار میزبانی ایشان نصیبم شد. در خانه چای و شیرینی خوردیم و گپ و گفتوگویی داشتیم و از استاد بسیار آموختم و مستفید شدم. در مورد تاریخ درگز و تمام جزئیاتش اطلاعات بسیار خوبی داشتند. از تاریخ ججو خان گرفته تا تمام بزرگان و قلعه داراگرد و گوشه های مختلف و پرافتخار تاریخ کهن این منطقه. چیزی که از همه بیشتر توجه من را در صحبت های ایشان جلب کرد نقدی بود که به نحوه نگارش تاریخ این شهرستان در این سایت و سایت های دیگر منتشر شده است. در توضیحی که هم اکنون از شهرستان درگز در سایت هایی چون ویکی پدیا منتشر شده است گویا به عنوان منبع از نگاشته های آقای قاسمی (اولین منتخب مردم درگز بعد از انقلاب) استفاده شده است و از نظر آقای رنجبران ایراداتی به این نگارش ها وارد است. ایشان با مطالعه متن تاریخ شهرستان درگز در این سایت احساس تعهد کرده و نقد خود را به اینجانب رسانده اند که برای اطلاع عموم و دیگر صاحب نظران در زیر همین نوشته خواهم آورد. چنانچه افراد صاحب قلم و نظر درباره ادعاهای استاد نقد و ردی نداشتند انشاالله توضیح درباره نام های شهرستان درگز را در تمام سایت هایی که منتشر شده است اصلاح خواهیم کرد تا دیگر محققان و دانشجویان، جوانان و مردم شریف درگز که می خواهند از طریق اینترنت درباره شهرستان درگز اطلاعاتی کسب کنند با اطلاعاتی صحیح و کاملتری رو به رو شوند. از دوستان عزیز درخواست می کنم چنانچه نقد و یا صحبتی در این باره دارند در زیر همین مطلب قسمت نظرات دیدگاه خودشون رو به ثبت برسونند.



نام هایی که به عنوان اسامی تاریخی درگز در سایت ها است اسامی دقیق درگز نیستند؟



بهمن رنجبران :  در باره درگز مطلبی در سایت مطالعه کردم که در آن نوشته شده بود : شهر و ناحیه درگز از دوران پیش از اسلام تاکنون داراگرد، نسایا ،آپاوارتاکن ، باورد ، ابیورد ، اتک ، نسایا ، نسا ، درون ،خاوران و دریجز نامیده میشده است . با درخواست از برادر بزرگوارم جناب آقای کیانوش انصاری با توجه به اینکه مطلب فوق در سایت شما نوشته شده خیلی مشتاقم بدانم چگونه درگز از دوران پیش از اسلام تاکنون به نامهای ذکر شده نامیده شده است ؟ بطور خلاصه اینکه آقای انصاری فرمودند این موضوع را پیگیری کرده و از نتیجه شما را مطلع میکنم و از اینجانب نیز درخواست کردند در مورد موضوع و نامهای ذکر شده برای درگز نظر خود را اعلام کنم. اینجانب نیز با مراجعه به کتابهای معتبر و سفرنامه ها و یادداشت های محققین و مورخین و... مطالبی جمع آوری نموده که قبل از ارایه و درخواست مطالعه آنان لازم میدانم اشاره یی در مورد نامهای ذکر شده داشته باشم :

1 – در مورد نامهای آپاوارتاکن ، باورد ، ابیورد : واژه باورد ، ابیورد ، آپاوارتاکن مربوط به یک جا و یک منطقه بوده که واژه ها با توجه به نوع زبان و تاریخ قبل از اسلام و بعد از اسلام و قومیت در طول زمان به نامهای فوق تغییر یافته است و اگر در اینباره بررسی لازم شود نام واژه ها خیلی بیشتر از مواردی است که در فوق ذکر شده است و علاوه بر آنان میتوان نامهای زیر را نیز اضافه کرد : آپارتن – اپاورد – اباورد – اپیورد – آپاروارتن – آپاوارتا و ... که همگی یک جا و یک مکان را با توجه به مطالب ارایه شده نشان میدهد که معروفیت آن در قدیم باورد و پس از آن ابیورد میباشد .

2- در مورد نامهای نسیایا ، نسایا ، نسا : واژه نسیایا ، نسایا ، نسا نیز نام یک جا و یک مکان میباشد و آنهم با توجه به نوع زبان و قومیت در طول زمان به نامهای مختلف تغییر شکل داده و در نهایت مربوط به یک مکان است. و لازم به ذکر است که نامهایی که مربوط به نام نسا می باشد خیلی بیشتر از واژه هایی است که در بالا آمده است بطورمثال : نیسایه – نساء – نی سی نیه – نیسا و ... که نام نسا از همه معروف تر است

3 – در مورد نامهای داراگرد ، دریجز : واژه و نامهای داراگرد و دریجز نیز با توجه به مطالب تاریخی و تغییر نامی در طول تاریخ یک مکان را نشان میدهد و علاوه بر واژه ها و نامهای فوق دارای نامهایی نیز است که بطور مثال : دارا – داراگرز – دره گز –دره جز - درگز میباشد . که همگی یک جا و یک مکان را نشان میدهد و معروفیت نامی آن در قدیم شهر دارا بوده و اکنون نام شهر درگز می باشد . شایان ذکر است که منطقه خاوران ( خابران) منطقه و دشتی را شامل میشود که شهرهای ابیورد و نسا و دارا در آن واقع شده است و هر شهر ذکر شده (ابیورد، نسا، دارا) جزئی از منطقه خاوران است. اتک و درون نیز در خاوران واقع شده بطوریکه اتک یا ایتاک یا اتی منطقه ای است که در بر گیرنده دامنه میباشد با شرح گفته پروفسور بارتولد که میگوید کلیه آبادیهای واقع در دامنه سلسله جبال خراسان را اتک میخوانند و شهرهای قدیمی و معروف انرا باورد و نسا میداند در نتیجه درگز در داخل منطقه اتک قرار دارد که با مطالعه مطالب ارایه شده پی به موقعیت آن میبریم . بطور کلی چنین نتیجه میشود که نسا و ابیورد شهرهایی است که ازهم جدا بوده وهرکدام دارای روستاها و قریه ها وشهرکهای زیادی بوده و از هم فاصله زیادی داشته است ( بیش از صد کیلومتر ) . شهر دارا در داخل منطقه ابیورد بوده و شهر درون که منطقه درونگر را منسوب به آن میدانند ، را میتوان گفت در داخل منطقه نسا واقع بوده است ونام شهر درگز فعلی ماخوذ از دارا بوده و آخرین نام آن در منطقه قبل از شهر محمد آباد درگز اکنون کهنه قلعه که به قلعه دستگرد هم معروف است میتوان نام برد . شهرستان فعلی درگز در بر گیرنده شهر دارای قدیم ( درگز) از منطقه ابیورد وشهر درون از منطقه نسا و قسمتی از اتک میباشد و در کل میتوان گفت شهرستان فعلی درگز در بر گیرنده قسمتی از منطقه نسا و ابیورد بوده که در داخل آن شهر دارا ( درگز ) و شهر درون واقع شده است . 

شهرهای نسا و ابیورد با قسمتی از منطقه آنان در قرارداد آخال (در زمان قاجار) از خاک خراسان و ایران جدا شده و در داخل خاک کشور ترکمنستان می باشد . 

نام ها و واژه های خاوران – اتک – نسا – باورد(ابیورد) – دارا ( درگز) در طول تاریخ به نامهای زیر آمده اند : 
« خاوران - خابران – خاواران - اتک – ایتاک - اتی - نیسایه – نساء – نسا – نی سه نیه – نیسا - میتری دات کرت - مهرداد کرت –نسایا - نیسایا -نسایه – پارتانیسا - پارتونیسا – درون - باورد - بابااورد – اباورد- اپاورد - ابیورد – اپیورد- پااورت – پاورت - پا اورتن - آپاوارتاکن - آپاوارتن - آپاوارتا - زاپاتنن - آپاروارتن - آپارتن – آپاراتیکن – زاپا اورتن –دارا – داراگرد - داراگرز – دریجز - دره جز - دره گز - درگز» 

مستندات و دلایل و مطالب ارائه شده مربوط به نام و موقعیت مکانی منطقه های خاوران ، اتک و شهرهای ابیورد ، نسا و دارا (درگز) که درباره ی هرکدام چندین مورد در این تحقیق آورده شده است به شرح زیر می باشد:

الف) درباره خاوران و اتک:
در برخی متون جغرافیایی تمام منطقه خراسان ، ماوراالنهر و سیستان سرزمین خاوران نامیده شده است . در این سرزمین منطقه خابران در دامنه کوههای هزار مسجد واقع بوده و از شمال به سر زمین قرا قوم ( سیاه ریگ) و از شرق به رود تجن و حدود مرو و از غرب به جلگه ترکمان محدود میشده است . دشت وسیع خابران که بعد ها در زمان هجوم ترکمان به دشت اتک ، ایتاک و یا اتی ( ولایت دامنه ای ) معروف شد . جلگه ی پهناوری است که شهر های چندی را در خود جای داده است و بطور قطع قبل از هجوم آریا یی ها جمعیت های بومی در خود داشته است ، ولی درمورد چگونگی تمدنی که در این ناحیه وجود داشته است منابع موجود اطلاعات مختصری ارائه می دهند ، زیرا تنها با هجوم آریایی ها و سکونت آن ها در اواسط هزاره ی دوم به اسامی (تورنگ تپه ) و ( شاه تپه) و ( یارم تپه) و آنو بر می خوریم که حکایت از اسکان جماعتی از اقوام آریایی در این ناحیه دارد . در دوره ی حکومت ماد ها بر نجد ایران ما با اولین شکل گیری اقوام در این مناطق رو به رو می شویم نخستین قومی که در این منطقه در صحنه ی تاریخ ظاهر شد قوم داهه یا دهه بود که بعد ها اساس دولت پارتیان را تشکیل داده اند جماعت دیگری که در این ناحیه زندگی می کردند طایفه ای از سکا ها به نام سکا های (تیز خود) بودند ودر همین زمان است که اولین شهر این منطقه که حکایت از زندگی اسکان یافته ی شهری می کند به نام ( نیسا ) پدید آمد . در دوران هخامنشی نیز اطلاعات تاریخی اندکی راجع به این سرزمین وجود دارد منابع از وجود اقوام داهه صحبت می کند و گفته می شود که کورش به دست (ماساگت ها) یا احتمالاً (سکا های تیز خود) ازبین میرود . دشت خابران در دوره ی پارتیان اهمیت سیاسی ویژه ای کسب کرد اقوام (داهه) که اساس جمعیت پارت ها را تشکیل می دادند تحرکات سیاسی خود را شروع کردن ودر مقابل مهاجمان یونانی دست به مقاومت هایی زدند ، در همین زمان است که ما به نام شهر هایی چون ( دارا) ، ( باورد) و ( نیسا ) بر می خوریم که این شهر ها با اسکان جمعیت های دامدار ومهاجر پدید آمدند ودر طول حیات ایران باستان خود نمایی کردند . دردوره ی ساسانی اطلاعات چندانی از این سرزمین نداریم نام های ( حمران دژ) ، ( نیسا ) ، ( ابیورد) در نقشه های تاریخی این دوران دیده می شود . تهاجماتی که در دوره ی ساسانی از جانب سکا ها و هیاطله روی داده ازهمین معبر صورت گرفته است . این سرزمین که در این ایام دشت خابران نامیده می شد شامل شهر هایی از جمله ( رونه ) ، ( مهنه ) ، ( نیسا ) ، ( ابیورد) و ( دارا گرز) یا درگز میشده است .که همین شهر ها در اوایل دوران اسلامی نیز وجود داشته اند.

باهجوم ترکان به دشت خابران این منطقه به نام ( دشت اتک ) شناخته شد که بقول بار تولد ( ایتاک ) به معنی ولایت دامنه ی کوهپایه است اتک به سبب مو قعیت خاصی که دارد پیوسته درمعرض تهاجمات اقوام کوچ نشین آسیای میانه بوده است و هر از چند گاه یک بار این تهاجمات زندگی را در این منطقه به خطر می انداخته است دهخدا درباره ی دشت اتک مینویسد اتک ناحیتی است از تر کستان روس در دامنه ی شمالی کوههای سرحدی بین جورس و دوشک که بر خط اهن واقعند و چون از اعمال ابیورد بوده جزء خراسان محسوب میشده است در قرن دهم و یاز دهم هجری جزء خانات خوارزم شد و پس از آن بدست ترکمانان افتاد و قبل از تصرف آن بدست روسیه حد بین خراسان و اتک دقیقا مشخص نبوده از ایامیکه ترکما نان در این منطقه اسکان یافتند این دشت به دشت قرا قوم مشهور شد این صحرا که تا سرخس و مرو امتداد می یابد بخشی از ریگستان قرا قوم می باشد که در قلمرو ترکما نان بوده است.

1 -- تحقیقات جغرافیایی تاریخ شهر های خراسان ص 199 سید حسین رییس السادات.
2 -- ریاضی غلامر ضا تحقیق در واژه خراسان نامه ی استانقدس شماره یک 1339 ص


ب) درباره نسا
*مرکز خراسان باستان یا ایالت پارت در آغاز شهر نیسایه (نسا) بوده‌است که یونانیان آن را نیسا می‌خواندند. نسا ، از جمله شهرهای تاریخی ترکمنستان است که سابقه آن به قبل از اسلام می رسد. در دوران خلافتهای اموی و عباسی و حکومتهای سامانی و غزنوی و سلجوقی ، شهر مهم و باعظمتی بوده اما با حمله مغول و سپس تیمور، رو به ویرانی نهاده و رونق خود را از دست می دهند. و یرانه های شهر باستانی نسا در پانزده کیلومتری شهر عشق آباد قرار دارد.

*ماسون ، کاوشگر شهر باستانی نسا، معتقد است ، این شهر از زمانی که مهرداد اول (171 ق م ) آن را بنا کرد تا انقراض دولت پارت آباد بود. نسا که در دوازده کیلومتری شرق عشق آباد و نزدیک روستای بَجیر قرار دارد، شامل دو بخش نسای قدیم و نسای جدید است . نسای جدید شهری محصور و دارای گورستانهای بسیار است که در اواسط قرن سوم میلادی متروک شد و نسای قدیم مشتمل بر اقامتگاه شاهی ، یک شهر محصور شامل قصرها و نیایشگاهها و آرامگاههای شاهان پارت است (بلنیتسکی ، ص 108؛ فرامکین ، ص 231). در اوستا و پارسی باستان «نی‌سایه» ، در یونانی و رومی «نی‌سه‌نیه»، در پارسی «نسا» به فتح و کسر «ن‌یان» هر دو آمده و آن در اصل به معنی آباد و آباده بوده است، این کلمه از دو جز مشتق است: نی (پیشوند به معنی : فرو پایین+ ) سی (در نهادن، نشستن، آسودن) پس نسا به معنی نشستگاه، فرودگاه ، زیستگاه، آبادی است. بنابر آنچه در متون فارسی آمده است، «شهر نسا واقع میان شهر مرو و بلخ پایتخت تیرداد، دومین پادشاه اشکانی (248 ‌214 ق.م) بوده است که این شهر در ده میلی جنوب عشق‌‌آباد واقع بوده است. در مورد این‌که نسا عنوان و نام اصلی شهر بوده است تردیدی وجود ندارد. در حالی که نام قدیمی قسمت استحفاظی، بر اساس حکاکی‌های روی خرده سفال‌ها «میتری داتکرت» به معنای محدوده جغرافیایی نسا «ساخت مهرداد» بوده است. نِسا از شهرهای باستانی ایران در خراسان بود. این شهر که پایتخت اشکانیان بود امروزه در محدوده کشور ترکمنستان قرار گرفته‌است. در زمان پارتیان (اشکانیان) ، شهر نسا از مهمترین شهرهای ایران به شمار می‌رفت و به نظر برخی مورخان، ارگ نسا، نخستین جایی بوده‌است که اشگ اول، بنیانگذار سلسله اشکانی به عنوان مرکز فرمانروایی خود برگزید. مورخان، نسا را زادگاه «پادشاهان پارت» می‌نامند. موطن پارتیان در حواشی شمال شرقی خراسان (جنوب ترکمنستان) قرار داشت. ویرانه‌های نسا در نزدیکی تپه‌های پیش از تاریخی مانند «آنو» و نزدیک عشق‌آباد، جای گرفته است که خاستگاه اجدادی سلسله اشکانیان بود. این سلسله از نژاد «اشک» می‌باشند و پس از سرداران اسکندر مقدونیایی تا زمان پادشاهی ساسانیان مدت 461 سال در ایران سلطنت کردند. پارتها در حدود سال 247 ق.م با سرنگون ساختن حاکم غاصب سلوکی، «آندراگوراس» کانون امپراتوری خود را در شمال‌شرقی خراسان بنیاد نهادند. آنان می‌بایستی برای کسب استقلال و بعدا برای کسب برتری در امپراتوری جنگزده سلوکی به نبرد ادامه می‌دادند. ابتدای تاریخ آنان نسبتا تاریک است و گرچه در روایت‌های کتبی اقامتگاه‌های فراوانی از آنان ذکر شده ولی گویا تیرداد، برادر و جانشین اشک موسس سلسله، در مستحکم کردن و احداث شهرها فعال بوده است. اسم نسایه نیز به عنوان ناحیه‌ای در متون تاریخی آورده شده که قدیمی‌ترین آنها در اوستا و کتیبه داریوش در بیستون است. براساس کتیبه داریوش منطقه عمومی کپت‌داغ، پارتیا و مرکز قدرت پارتی بوده است که تا پیش از حمله اسکندر یکی از ولایات ایران هخامنشی بوده است. نسا ، از جمله شهرهای تاریخی ترکمنستان است که سابقه آن به قبل از اسلام می رسد. در دوران خلافتهای اموی و عباسی و حکومتهای سامانی و غزنوی و سلجوقی ، شهر مهم و باعظمتی بوده اما با حمله مغول و سپس تیمور، رو به ویرانی نهاده و رونق خود را از دست می دهند. و یرانه های شهر باستانی نسا در پانزده کیلومتری شهر عشق آباد قرار دارد. پارتها )اشکانیان) در حدود سال 247 ق . م. با سرنگونی حاکم غاصب سلوکی ، آندراگوراس ، کانون امپراتوری خود را در شمال شرق خراسان بنیاد نهادند. 


نشیمنگاه اجدادی سلسله اشکانیان ، شهر نسا بوده است که امروزه در نزدیکی پایتخت ترکمنستان(عشق آباد)، ویرانه‌های آن جای گرفته است. نسا شامل دو محوطه باستانی به نامهای نسای جدید و نسای قدیم است. نسای جدید شهر بوده است و نسای قدیم قلعه ای که اقامتگاه شاهانه با کاخ و خزانه ، ادارات و پادگان و شاید یک نیایشگاه بوده است. نکته قابل توجه این است که نسای جدید بسیار قدیمیتر از نسای قدیم و حتی پیش از تاریخ مسکون بوده است ، لیکن در هنگام دایر بودن نسای جدید ، نسای قدیم متروک گردیده بود و این نامها بر آنها نهاده شد. نسای کهنه در حدود 5 کیلومتری جنوب شرقی نسای جدید قرار گرفته است. در ناحیه نسا نیز مانند تیسفون و مدائن یک مجموعه شهری وجود داشته است. این مجموعه شامل پایتخت ، یک قلعه ، شهرکهای کوچکتر، معابد‌، روستاها و املاک زمینداران بوده است.

 ویرانه‌های نسا در نزدیکی تپه‌های پیش از تاریخی مانند «آنو» و نزدیک عشق‌آباد، جای گرفته است که خاستگاه اجدادی سلسله اشکانیان بود. این سلسله از نژاد «اشک» می‌باشند و پس از سرداران اسکندر مقدونیایی تا زمان پادشاهی ساسانیان مدت 461 سال در ایران سلطنت کردند.

قلعه نسا قدیم، در 15 کیلومتری غرب عشق آباد قرار دارد و در هزاره سوم پیش از میلاد ساخته شده است. نسا پایتخت دولت پارت بوده و قصرهای پادشاهی و معابد و گنجینه جواهرات پادشاهان پارت در این قلعه قرار داشته است. در کاوش های باستانشناسی در نسا قدیم، ساختمان معابد مدور و برجی شکل کشف شده است. در 4 کیلومتری شمال نسا قدیم قلعه منصور تپه قرار دارد که احتمالا محلی برای اجرای آئین های مذهبی بوده است. در سال 224 میلادی پس از سقوط سلسله اشکانیان، این قلعه متروک شد ولی در عصر سلسله ساسانیان، فیروز پادشاه ساسانی آنرا احیا» کرد. در سال 651 میلادی نسا به قلمرو خلفای عرب ضمیمه و نسا جدید ساخته شد تا سال 1220 میلادی نسا شهری آباد و بزرگ بود که در این سال در هجوم مغول ویران گشت. پس از هجوم مغول قلعه نسا خیلی زود احیا شد، ولی عرصه نزاع ها و جنگ های مداوم بود و بالاخره در اوایل قرن نوزدهم، قصبه ترکمن های طایفه تکه، به نام باقر در این منطقه به وجود آمد. در نزدیکی نسا چند اثر تاریخی دیگر از قبیل مسجد حلیم بردی ایشان (اوایل قرن بیستم)،قلعه قل مرگن(قرن نوزدهم)قراردارد. 

یاقوت نوشته است: «نِسا شهری است در خراسان، بین آن و سرخس دو روز و بین آن و مرو پنج روز و بین آن و ابیورد یک روز و تا نیشابور شش یا هفت روز راه است‚ و سخت وبا خیز است. دانشمندان بزرگی از این شهر بر خاسته اند، که از جملة آنها ابو عبدالرحمان احمد نسائی صاحب کتاب «سُنن» است. او امام و پیشوای عصر خود در علم حدیث و یکی از پیشوایان بزرگ دینی بود.»[24] در سالهای اخیر در ناحیه نسا در نزدیکی عشق آباد واقع در کشور ترکمنستان که مقر پادشاهان اشکانی بوده ، آرشیو بزرگی محتوی اسناد مالی که بر روی پاره های سفال نوشته شده بدست آمد . این اسناد به خط آرامی و زبان پهلوی اشکانی است که نظیر آن برروی سفال در خرابه های شهر دورا اروپوس یافت شده است . دیگر ، ابنیه و گورستانهایی است که در ناحیه نسا در نزدیکی عشق آباد کشف شده و در آنها نقاشی ها و مجسمه ها و مهرها و سکه ها و لوازم زندگی مردم آن زمان یافت شده است .

ماسون ، کاوشگر شهر باستانی نسا، معتقد است ، این شهر از زمانی که مهرداد اول (171 ق م ) آن را بنا کرد تا انقراض دولت پارت (227) آباد بود. نسا که در دوازده کیلومتری شرق عشق آباد و نزدیک روستای بَجیر قرار دارد، شامل دو بخش نسای قدیم و نسای جدید است . نسای جدید شهری محصور و دارای گورستانهای بسیار است که در اواسط قرن سوم میلادی متروک شد و نسای قدیم مشتمل بر اقامتگاه شاهی ، یک شهر محصور شامل قصرها و نیایشگاهها و آرامگاههای شاهان پارت است (بلنیتسکی ، ص 108؛)

فردوسی چند جا از نسا یاد میکند و به گفته وی در زمان بهرام گور این شهر وجود داشته : 
زگرگان بیامد به شهر نسا 
یکی رهنمون پیش پر کیمیا 
بدینسان بیامد به نزدیک مرو 
نپرد بدانگونه پران تذرو 
بیاسود در مرو بهرام گور 
چوآسوده شد شاه وجنگی ستور 

در جای دیگر که مربوط به زمان پادشاهی نوشینروان است نیز واژه نسا را در شاهنامه می بینیم:
بدر بر یکی مرد بد از نسا
پرستنده و کار دار بسا


ج: درباره ابیورد و دارا (درگز)

شرح ابیورد در لغت نامه دهخدا ابیورد) اَ وَ ) (اِخ (یاقوت گوید: ایرانیان در اخبار خویش آرندکه کیکاوس زمینی را بخراسان به اقطاع باورد بن گودرزکرد و او شهری بدانجا بساخت که بنام بانی آن باورد منسوب شد. و بخراسان میان سرخس و نساء واقع است. و آنرا باورد نیز نامند و از این شهر است : ادیب ابوالمظفر محمدبن احمدبن محمدبن احمد الاموی المعاوی الشاعر و اصل او از قریه ٔکوفن یکی از قراء ابیورد است و او در هر فن از علوم امام و عارف به نحو و لغت و نسب و اخبار است و در بلاغت و انشاء صاحب یدی طولی است و در همه این دانشها او را کتاب است و شعر او سائر و مشهور است و وفات وی به بیستم ربیعالاول سال 507 هَ . ق . بود. و ابوالفتح بستی راست در مدیح او: اذاما سقی اﷲ البلاد و اهلها فخص بسقیاها بلاد ابیورد فقد اخرجت شهماً خطیراً باسعد مبرّاً علی الاقران کالاسد الورد فتی قدسرت فی سر اخلاقه العلی کما قد سرت فی الورد رائحةالورد. و فتح ابیورد بدست عبداﷲبن عامربن گریز به سال سی ویک از هجرت بود و بعضی گفته اند پیش از این سال احنف قیس این شهر را فتح کرده است . و نسبت بدان باوردی و ابیوردی است . وقتی تابع خراسان بوده فعلاً جز بلاد روس است و در قرن ششم مقر اسقف شامی بوده است . بشمال شرقی ایران از بلاد ثغری ایران و روس میان سرخس و گوگ تپه و جنوب شرقی عشق آباد. یکی از سرچشمه های رود اترک نزدیک ابیورد است و ابوعلی فضیل بن عیاض و انوری ابیوردی شاعر و ابوالمظفراحمدبن محمد اموی بدین شهر منسوبند. رجوع به انساب سمعانی و حبط 1 ص 171، 273 و حبط2 ص 137،282،318 و ترجمه تاریخ یمینی ص 130 و 152 و ذیل جامع التواریخ ص 2 و 88 و مرآت البلدان ذیل ابیورد و تاریخ مغول تألیف عباس اقبال ص467 و معجم البلدان شود.

در اثر جغرافیایی حافظ ابرو در قرن پانزدهم ابیورد از شهرها و نواحی شهری خراسان محسوب می‌شود . براساس اطلاعات به دست آمده در این اثر در ناحیه ابیورد دهها قصبه، دهکده و چند شهر قرار داشت. ابیورد اولین بار در سال 1928 توسط هیئت اکتشافی خراسان تحت سرپرستی آ.آ.سمیونف مورد تحقیق قرار گرفت. او نقشه شهر قدیم، قلاع، خرابه‌های حصار شهر و ساختمانهای روی زمین را کشید. هیئت مذکور نوشته‌های روی قبول صندوقلی را رمز‌گشایی کرد. علاوه بر آن اطلاعات باستانشاسی گرد‌آوری شده توسط اعضای هیئت بخشهای مختلف ابیورد را شرح داده است.

بدنبال هیئت خراسان د.د. یوکینیچ مهندس آبیاری نیز از منطقه ابیورد در سال 1929 بازدید نموده و یاد‌داشتهایی را درباره خرابه‌های شهر ابیورد (پشداگ) از خود بر جای گذاشته است. در سال 1947 یکی از دسته‌های یو.ت.آ.ک.ا. که عملیات اکتشافی انجام داده و تاریخ تشکیل بافت شهری از اوایل قرون وسطی تا قرن نوزدهم را تألیف کرده بود از ابیورد بازدید نمود. بر اساس توضیحات م.ی.ماسون ابیورد در اوایل قرون وسطا یک تپه است که در شمال شرق خرابه‌های پشداگ واقع شده است. بیشتر اشیاء کشف شده در روی تپه متعلق به قرون دهم – دوازدهم میلادی است. هر چند که در اینجا هم قطعات ظروف سفالی مخصوص آبیاری متعلق به قرون نوزدهم – بیستم مشاهده می‌شود. با توجه به نقشه سطحی (شماتیک) مشخص می‌شود که حصار شهر تقریباً به شکل مستطیل بوده و 42 هکتار مساحت دارد و دژ آن در وسط و نزدیک به حصار شمال شرقی قرار داشته و مساحت آن 5/10 هکتار است. چون شهر قرون وسطایی ابیورد کاملاً‌ با لایه فرهنگی دوران اخیر (قرون پانزدهم و هجدهم) در هم آمیخته است فقط به اشیاء کشف شده موجود می‌توان اکتفا نمود. از جمله در شهر ظروف سفالی قرون نهم – دوازدهم به تعداد بسیار زیاد مشاهده می‌شود. در میان سکه‌های کشف شده، سکه‌های محلی متعلق به دوران پیش‌تر نیز دیده شده‌اند. در حفاری خرابه‌های ابیورد محله‌های پیشه‌وران واقع در مناطق جنوب شرقی و شمال غربی شهر کشف شده در این محلات آثار ریمها و تراشه‌های آهن مشاهده می‌شود. در بخش مرکزی شهر و در حوالی دژ انواع اشیاء فلزی از جمله زیور آلات زنانه، زنگوله‌ها، گل کمربند‌ها (سگکها) و قطعات یراق اسب و غیره یافت شدند که گویای وجود کارگاههای مسگری و زرگری در آن منطقه است. در اراضی ابیورد چندین منبع آب، جویبار و چاه که گویای چگونگی تامین آب مصرفی شهر می‌باشد کشف گردید. بدون انجام حفاریهای باستانشناسی برخی مسائل مربوط به زندگی شهری ابیورد در قرون وسطا بدون پاسخ باقی می‌ماند. با این حال ظروف و اشیاء سفالی جالب و گوناگون و اشیاء فلزی و کنده‌‌کاریهای سکه‌ها در این شهر سیمای گذشته شهر را به عنوان یکی از مراکز مهم بازرگانی و صنعتی شمال خراسان به حد کفایت باز می‌شناساند. به احتمال قوی موقعیت جغرافیایی شهر که در تقاطع مسیر جاده‌های بازرگانی منتهی به شهرها و ولایات قرون وسطایی دامنه‌های شمالی کوپت داغ و شهرهای ایران آن زمان قرار داشت موجب توسعه آن گردیده است. علاوه بر آن ابیورد از سمت شمالی در مجاورت دشت محل اسکان قبایل کوچ‌نشین قرار داشت و بازاری مهم برای فروش تولیدات پیشه‌وران و خرید مواد خام دامپروری بود. مقدیسی، ابیورد را زیباتر از نساء دیده است در آنجا بازارها بهترند و زمین ابیورد خاصلخیز‌تر و غنی‌تر است. در تحقیقات باستانشناسی به عمل آمده وجود شبکه بزرگ جویبارها و لوله‌های سفالی کشف شده دلیل روشنی است بر رواج کشت آبی در این منطقه. به غیر از منابع تامین آب، در شهر حوضها و چاههای بزرگ نیز وجود دارد. دژ در وسط حصارهای شمال شرقی شهر قرار دارد و طرح مربع شکلی دارد که اضلاع آن 350*300 متر مربع است. دروازه دژ در نمای جنوب غربی قرار دارد. حصار آن به صورت آب شور است که بعضاً عرض آن به 5/0 متر میرسید. دژ با 20 برج استحکام یافته است. درگرداگرد دژ خندقی به عمق 5/1 متر وجود دارد و خندق در چهار نقطه با خاکریز قطع شده است.
 نوشته : پروفسور یگن آتاقایف – پژوهشکده تاریخ آکادمی علوم ترکمنستان . مترجم: عظیم‌قلی بغده 


ابیورد در منابع باستانشناسی:
ولایت ابیورد،‌ آنطور که در منبع مکتوب سده‌های میانه آورده‌اند و یا آپاوارکتیکنای عهد عتیق قسمتهای جنوبی بخش کاهکاه را در ترکمنستان معاصر در بر می‌گیرد، ویژگیهای طبیعی، اقلیمی این بخش موجب مسکونی شدن آن از ازمنه کهن گردیده است. علاوه بر آن جریان توسعه و روند بی‌وقفه بهره‌برداری ابیورد را به یکی از سکونت‌گاههای عمده خراسان در قرون وسطی تبدیل نمود. این وضعیت در آثار باستان‌شناسی و معماری واقع در اراضی مورد بحص به وضوح بسیار به تصویر کشیده می‌شود. هم‌اکنون در پرتو پژوهشهای ویژه‌ای که در اینجا از آغاز قرن بیستم بعمل آمده است، حدود 300 اثر باستانشناسی متعلق به اعصار مختلف از نئولیت تا اواخر قرون وسطی در بخش کاهکاه شناسایی شده‌اند. مقاله حاضر در نظر دارد جریان مسکونی شدن ابیورد را در گذشته مورد بررسی قرار دهد. بهمین دلیل محدوده‌های تاریخی این مقاله شدیداً محدود است و از چهار چوب قرن چهارم پیش از میلاد یعنی زمان سقوط امپراطوی هخامنشی در اثر تهاجم ارتش اسکندر مقدونی فراتر نمی‌رود. بر اساس اطلاعات بدست آمده از تحقیقات باستانشناسی آغاز آبادانی اراضی بخش کاهکاه (مناطق شمالی ولایت ابیورد) به هزاره‌های 6-5 پیش از میلاد بر‌میگردد. هم‌اکنون چهار اثر تاریخی مربوط به این دوره (قدیمی تپه،‌ منجوقلی تپه، چاغیلی تپه و قصبه واقع در نزدیکی ایستگاه راه‌آهن قاوشوت) شناخته شده است که گروه شرقی آثار تاریخی تمدن جیتون را تشکیل می‌دهد (بردیف 1969، لوله کوا 1982 و ماسون 1972). بیشتر آنها در منطقه بین‌النهرین مایناسای و چاآچاسای قرار دارد. وفور منابع آب و اراضی حاصلخیز این منطقه امکان پرداختن به زراعت، دامپروری و شکار را فراهم می‌نمود. این سه عنصر در اقتصاد مردم در عصر نئولیت محور اصلی مجموعه نظام اقتصادی، را تشکیل می‌داد که چندین هزار سال حفظ شده بود. اقتصاد زراعتی پایه‌ریزی شده بر اساس روش آبیاری خلیجی موجب حیات طولانی قصبات قدیمی می‌شده است. در کار زراعت به پرورش گندم نرم توجه خاصی مبذول می‌گردید. بخش عمده گوشت رژیم غذایی از تکثیر احشام و شکار جیران و بز وحشی و غیره تامین می‌شد. تولیدات خانگی به تهیه ظروف منقوش گچ‌بری سفالی و ابزار مختلف کار از سنگ و استخوان محدود بود. وجه تمایز معماری عصر نئولیت یکنواختی آن است که در ساخت خانه‌های یک اتاقه استاندارد با حیاط کوچک نمود یافته است. مصالح اصلی ساختمانی که در ساخت ساختمان بکار رفته، خشت به شکل بلوک و درمراحل بعدی تمدن جیتون آجر مستطیل شکل بوده است. جامعه نئولیت با اقتصاد تولیدی آن رکن اصلی پیشرفت و توسعه بعدی تمامی قبایل یکجانشین زراعت‌گر جنوب ترکمنستان در زمینه‌های معیشت، ایدئولوژی و ساختار اجتماعی درعصر پالئومتال گردید. مرحله بعدی عمران ابیورد به اعصار نئولیت و مفرغ (2-5 هزار سال پیش از میلاد) بر‌می‌گردد. آمار قصبات در مقایسه با دوره پیشین به 6 برابر افزایش می‌یابد. در همین زمان است که قریه‌های بزرگی مانند آلتین تپه در مانا (25 هکتار)، نمازگاه تپه در دوشاق (50 هکتار)،‌ییلقین لی تپه در چا آچا (20 هکتار) و قارا تپه در حوالی ایستگاه آرتیق (20 هکتار) که توسط اسلاف ما توصیف گردیده (ماسون، 1981 و 1960، کوفتین، 1956، خلوپینا، 1978، کیرچو، 1999) بوجود آمد. به موازات گسترش قصبات آمار جمعیت سراسر واحه نیز افزایش یافت. در این زمان تمرکز ارزشهای فرهنگی، مادی و معنوی در دو مرکز بزرگ قدیمی زراعت آسیای مرکزی یعنی آلتین تپه و نمازگاه تپه روی می‌دهد. بهره‌برداری از مس و مفرغ (برنز) اختراع چرخ کوزه‌گری و توسعه بعدی مهارتهای کشاورزی موجب رشد سریع در عرصه‌های پیشه‌وری، تجارت،‌ هنر و شهرسازی گردید. در اواخر هزاره چهارم و اوایل هزاره سوم پیش از میلاد بخشی از ساکنین دامنه‌های شمالی کوپت داغ و ابیورد در سه محور عمده نقل مکان می‌کنند: سارازم در سغد، شهر سوخته (سیستان ایران) و وادی کویته (پاکستان). قطعاً این توسعه طلبی نیرومند جوامع جنوب ترکمنستان در عصر انئولیت موجب بروز روند‌های همگرایی شدید گردیده است. پهنه وسیع شرق کهن که در مدار تماسهای اجتماعی و فرهنگی – اقتصادی قرار گرفته بود شامل منطقه‌ای بود که زیر‌بنای مناسبات جدید اجتماعی در آن شکل می‌گرفت آثار تاریخی متعلق به عصر انئولیت و مفرغ ابیورد که متشابهات زیادی در فرهنگ مادی و معنوی سرزمینها و مناطق همجوار دارد تائید کننده نظر فوق الذکر است. در حدود هزاره 2-3 پیش از میلاد در نتیجه تغییرات پالئوکلیماتیک هیدروگرافیک (هیدوگرافی، علم آموزش منابع سطحی – مترجم) و دموگرافیک (جمعیتی) مرکز تمدن یکجا نشینی کشاورزی جنوب ترکمنستان در مجموع از جمله ابیورد بتدریج به قسمت سفلای مرغاب قدیم (مارگیانا) منتقل می‌شود. دامنه‌های شمالی کوپت‌داغ و قصبات واقع در ان در اواسط هزاره دوم پیش از میلاد آشکارا روند آغاز بوجود آمدن دستگاههای حکومت را به نمایش می‌گذارد ولی در هزاره ششم پیش از میلاد استیلای هخامنشیان توسعه محدود تشکیلات دولت را قطع کرد. ویژگی هزاره اول پیش از میلاد ظهور نخستین امپراطوری نیرومند شرق کهن یعنی امپراطوری هخامنشی است جای پدیده‌های ارتجاعی مربوط به یورشهای کشور‌گشایی داریوش را بتدریج تغییرات مثبت می‌گیرد که در افزایش سریع آمار آثار تاریخی این دوره مشاهده می‌گردد. هم اکنون بیش از 60 قصبه منسوب به دوره مذکور در اراضی شمال ابیورد شناسایی گردیده است. مطالعه توپوگرافی (کیفیت اراضی) این آثار تاریخی تائید کننده آن است که از نظر تیپولوژی آنها به املاک روستایی و قلعه‌های کوچک متمرکز در امتداد منابع آب تقسیم می‌شوند. ولی با توجه به مقدار کافی اراضی کشاورزی مناسب این قصبات بطور مناسب در سراسر ولایت ابیورد پراکنده شده‌اند. اصلی‌ترین جنبه این عصر آن بود که ابیورد تنها از قرون 5-6 پیش از میلاد به عنوان یکی از ساتراپهای (ساتراپ – والی تام الاختیار در حکومتهای فارسی قدیم را گویند – مترجم) امپراطوری هخامنشی وارد عرصه تاریخ جهان شد.
 نوشته : اوده مرادف.ب.ن مترجم: مرضیه اونق 

 ابیورد از شهرهای کهن ایران که در شمال خراسان، بر دامنه شمالی کوههای هزار مسجد نهاده بوده و شیب آن به سوی صحرا کشیده می شده است. بارتولد نوشته که: در نزدیکی ابیورد کهنه، روستایی است که آن نیز در گذشته ابیورد خوانده می شد و اکنون پشتک نامیده می وشد. از ابیورد در منابع مختلف اسلامی، رومی و ارمنی سخن بسیار به میان آمده و در مجموع چنین بر می آید که ابیورد از مناطق استوار مرزی بوده و همچون پاسگاهی در برابر یورشهای مهاجمان دشتهای داخلی آسیا عمل می کرد. یزدگرد دوم ساسانی نیز برای جلوگیری از یورش مهاجمان دژ شهر یزدگرد را در همان نواحی بنا نهاد. پس از او پیروز، در نزدیکی ابیورد دژ شهر پیروز را ساخت. از منابع مختلف برمی آید که ابیورد ناحیه ای وسیع را در بر می گرفته و از دیرباز شناخته بوده است و در دوره ساسانی ابیورد خراج گذار ساسانی بود، و فرمانروایش را بهمنه می گفتند. چون اعراب به ابیورد تاختند، بهمنه حکمران ابیورد در برابر پرداخت چهارصد هزار درهم اعراب را از تسلط بر ابیورد بازداشت به نوشته طبری ابومسلم در ۱۳۹ه.ق پس از شوریدن بر تیمویان به ابیورد رفت و مدتی در این شهر مانند طاهریان و آنگاه صفاریان و سپس سامانیان بر شهر ابیورد و نواحی دست یافتند. پس از فروپاشی حکومت سامانیان، مدتی صحرانشینان آسیای میانه برخراسان سخت تاختند گرفتند تا اینکه در ۴۰۸ ابیوردیان به محمود غزنوی شکایت بردند و از فساد ترکمانان نالیدند و به گفته گرویزی در ۴۱۹ محمود مدتی از ترکمانان به ابیورد تاختند تا این که در۴۳۰ نسا و ابیورد به ترکمانان واگذار شد، مشروط بر اینکه به مسلمانان آزاری رسانده نشود. در ۵۴۸ ه.ق یکی از امیران سلطان سنجر به نام ابوالمؤید بر نسا و ابیورد، طوس و نیشابور فرمان می راند تا اینکه تولی پسر چنگیز مغول بر ابیورد تاخت و آنرا ویران کرد. در روزگار زوال دولت ایلخانی ابیورد زیر فرمان ارغوان خان و جانشینانش بود تا اینکه تیمور در۷۸۳ بر حصار قهقهه دست یافت و ابیورد را که به ویرانه هایی تبدیل شده بود بازسازی کرد به طوری که در ۸۰۷ ابیورد شهری بزرگ بود. ابیورد و نواحی اطراف آن تا روزگار شاه اسماعیل صفوی (۹۰۷-۹۳۰ ه.ق) در تصرف ایران بود اما دیری نگذشت که بر ابیورد تاختند تا سرانجام شاه عباس اول در ۱۰۰۹ ابیورد را از چنگ ازبکان و دیگر مهاجمان به در آورد و شاه عباس حدود ۴۵۰۰ نفر از مردم افشار بدین سامان کوچانید با این حال پس از مدتی ازبکان بر ابیورد تاختند تا این که نادرشاه در ۱۱۵۳ ه.ق بر ابیورد دست یافت و آن را ضمیمه خاک ایران کرد. پس از نادر ابیورد و نواحی اطراف آن از تبعیت ایران بدر آمد و سرانجام در تابعیت امپراتوری روسیه قرار گرفت. هم اکنون ویرانه های ابیورد در ۱۱۷ کیلومتری عشق آباد نهاده است

 اَبیوَرد نام‌های دیگر: اباورد، باورد) از شهرهای کهن ایران در شمال خراسان، بر دامنه شمالی کوه‌های هزار مسجد است. مکان ابیورد را نیز میان نسا و سرخس یا نسا و مرو دانسته‌اند، صاحب کتاب المسالک و الممالک می‌نویسد: «از مرو تا باورد شش مرحله است.»

ژوستن ( سده 2 پ . م ) محل شهردارا را در دامنه کوه زاپاتنن و پلین ،‌ دانشمند رومی ( سده 1 پ . م ) در دامنه کوه آپاوارتن دانسته اند . ژوستن ،‌آپاروارتن ، کوه ابیورد که در گذشته باورت / بااورت و سپس باورد می گفتند ، دانسته است . دایرة المعارف اسلامی ،‌ ابیورد را سرزمین نیاکان اشکانی و محل شهر دارا را در آن جا تعیین کرده است . بنابراین بایستی شهر « دارا » در دامنه کوههای درگز قرار داشته باشد.

 ایزیدو رشارا کسی محل شهر دارا را در شمال پارتیا تعیین میکند و به آن نام آپاوارتنن میدهد. پلین دانشمند رومی محل شهر دارا را در دامنه کوه آپاوارتن تعیین میکند. ژوستن ، آپاوارتن را کوه ابیورد میداند .دائره المعارف اسلامی ، ابیورد را سرزمین نیاکان اشکانی دانسته و جای شهر دارا را در آنجا میداند.

در صفحه 19 کتاب خاوران گوهر ناشناخته ایران چنین آمده است : قدیمترین و نخستین شهر این منطقه نیسایا بوده که بعدا به نسا معروف و بیشتر در تاریخ و جغرافیا توام با شهر مجاور و باستانی خود باورد ( نسا و باورد ) یا ( نسا و ابیورد ) و سپس ( نسا و درون و باورد ) آورده شده است.

بعضی از محققان این چنین اظهار نظر کرده اند که قلعه داراگرد در زمان ساسانیان مرکز روحانیون زرتشتی و دارای ضرابخانه بوده است ،‌ در اواخر قرن اول هجری قمری سکه ضرب شده است . حدود منطقه ابیورد در این زمان از سرخس تا نسا گسترده بوده است . این سرزمین که در انتهای دشت قراقوم بر سر راه قبایل مختلف مهاجم دشتهای داخلی آسیا در ابتدای اولین خطه جلگه های حاصلخیز خراسان قرار گرفته است ،‌ بنابر موقعیت طبیعی و نظامی از دیر باز محل کشمکشها و زد و خوردهای اقوام مختلف بوده است . با سقوط سامانیان دفاع ولایات شمالی ایران در برابر حملات چادر نشین ها به سستی گرائید و هجوم صحرا نشینان آسیای مرکزی به خراسان فزونی گرفت . به روزگار سلطان محمود غزنوی ترکمانان ( غزان ) به منطقه نسا و ابیورد هجوم آوردند و در این شهرها سکنی گزیدند و ترکی شدن این نواحی آغاز گردید . به روزگار چنگیز ، پسرش « تولی » ابیورد را تصرف کرد و به نهب و تاراج اهالی پرداخت و آن شهر زیبا را که در آن عالمی از عمارات موج می زد با خاک یکسان نمود و اکثر مردم را از دم تیغ گذراند . این شهر با این همه عظمت و بزرگی پس از هجوم مغولان و بعد از او تیمور رونق خود را از دست داد و از اواخر قرن هشتم که شهرها و آبادیهای این منطقه مورد تجاوز و اشغال ازبکان قرار گرفت دوران قدرت آن شروع گردید . در اوایل عصر افشاری ساختن مسجد بزرگی در مولود آباد ( زادگاه نادر ) و برخی ساختمانها در شهر نشانی از گسترش و رونق درگز می باشد ،‌ ولی ویرانی هایی که ناشی از تهاجمات اقوام همسایه بود ،‌ همراه با عدم توجه حکومت مرکزی وخصوصاً جدایی قسمت آباد و تاریخی آن ( با 9 هزار خانوار جمعیت و 24 شهرک و روستا ) و واقع شدن آنان در کشور ترکمنستان که شامل ابیورد و نسا و قسمتی از مناطق آنان می باشد.

چاپشلو: بهبودخان‌ چاپشلو، عموزاده باباخان‌، نیز از بزرگان‌ سپاه‌ و دولت‌ نادر بود. او در 1156 حاکم‌ اَتک‌ بود و در همان‌ سالها شورش‌ ازبکان‌ خوارزم‌ و همچنین‌ شورش‌ محمدحسن‌خان‌ قاجار، پدر آقامحمدخان‌ قاجار، را درهم‌ شکست‌. بهبودخان‌ در 1159 سردار کل‌ ترکستان‌ و استرآباد و دشت‌ قبچاق‌ شد و برای‌ توسعه قلمرو نادرشاه‌، تا مرزهای‌ چین‌ پیش‌ رفت‌ و به‌ ترکستان‌ لشکر کشید.


چاپِشْلو ، طایفه‌ای‌ ترک‌ در ایران‌. در منابع‌ تاریخی‌، نام‌ این‌ طایفه‌ با ضبطهای‌ مختلف‌ آمده‌ است‌ (رجوع کنید به اسکندرمنشی‌، ج‌ 1، ص‌ 42، ج‌ 2، ص‌ 1088؛ مروی‌، ج‌ 1، ص‌ 35، 161، ج‌ 2، ص‌ 824؛ استرآبادی‌، ص‌ 188). اسکندرمنشی‌ (ج‌ 1، ص‌ 138ـ139) این‌ طایفه‌ را از تیره‌های‌ بزرگ‌ ایل‌ استاجلو *دانسته‌ است‌. چاپشلوها در استقرار حکومت‌ شاه‌اسماعیل‌ اول‌ (حک: ح 906ـ930) سهم‌ جدّی‌ داشتند. ظاهراً در این‌ زمان‌، چاپشلوها در آذربایجان‌ بودند و بعدها در خراسان‌ ساکن‌ شدند (رجوع کنید به ادامه مقاله‌)؛ ازاین‌رو، نوشته بدون‌ ماخذ ییت‌ (ص‌ 152) و چرچیل‌ (ص‌ 185)، که‌ حضور این‌ طایفه‌ را از سالهای‌ نخست‌ سده دوازدهم‌ در خراسان‌ دانستند که‌ از قرشی‌ به‌ ابیورد و درگز مهاجرت‌ کردند و در آنجا ساکن‌ شدند، خطا به‌ نظر می‌رسد. صیدعلی‌خان‌ درگزی‌، از شاعران‌ طایفه چاپشلو، در یکی‌ از اشعار خود به‌ تاریخچه چهارصد ساله این‌ طایفه‌ اشاره‌ کرده‌ است‌ (قاسمی‌، ص‌ 357).

سران‌ و خانهای‌ چاپشلو بیش‌ از یک‌ سده‌، در زمره بزرگان‌ دولت‌ صفوی‌ (حک: ح 906ـ 1135) بودند. اوغلان‌ امت‌ چاپشلو، در آغاز کار اسماعیل‌ جوان‌ در 905، در ساروقیه‌ دو ماه‌ میزبان‌ او بود. در 911، شاه‌اسماعیل‌ وی‌ را نزد علاءالدوله‌ ذوالقدر، حاکم‌ ناحیه شرقی‌ آناطولی‌ و بخش‌ علیای‌ رود فرات‌، فرستاد تا او را به‌ اطاعت‌ شاه‌اسماعیل‌ فراخوانَد. علاءالدوله‌ توجهی‌ نکرد و اوغلان‌ امت‌ را حبس‌ کرد. او دو سال‌ در زندان‌ علاءالدوله‌ بود و سرانجام‌ گریخت‌ و نزد شاه‌اسماعیل‌ بازگشت‌. شاه‌ نیز، برای‌ قدردانی‌ از اوغلان‌ امت‌، روستای‌ یزدکان‌، از توابع‌ خوی‌، را به‌ رسم‌ سیورغال‌ به‌ او واگذار کرد ( جهانگشای‌ خاقان‌ ، ص‌ 247ـ 248؛ نویدی‌، ص‌ 45؛ غفاری‌ قزوینی‌، ص‌270؛ سومر، ص‌ 26).

چاپشلوها در جنگ‌ چالدران‌ *شرکت‌ داشتند و تعدادی‌ از آنان‌ نیز کشته‌ شدند ( جهانگشای‌ خاقان‌، ص‌ 494؛ اسکندرمنشی‌، ج‌ 1، ص‌ 42ـ43). آنان‌ در کشمکش‌ قدرت‌ میان‌ صاحب ‌منصبان‌ دوره شاه‌طهماسب‌ اول‌ نیز حضور داشتند (رجوع کنید به نویدی‌، ص‌ 63؛ روملو، ج‌ 2، ص‌ 1156).

در دوره سلطنت‌ شاه‌طهماسب‌، برخی‌ از سرداران‌ چاپشلو صاحب‌منصب‌ بودند. حسین‌بیگ‌ چاپشلو تا هنگام‌ مرگش‌ در 968، قورچی‌ تیروکمان‌ شاه‌طهماسب‌ بود (نویدی‌، ص‌ 117). یوسف‌بیگ‌ چاپشلو در 981 از سوی‌ شاه‌طهماسب‌ به‌ داروغگی‌ تبریز منصوب‌ شد. او می‌بایست‌ به‌ شورشی‌ که‌ از 979 در این‌ شهر ادامه‌ داشت‌، پایان‌ می‌داد (اسکندرمنشی‌، ج‌ 1، ص‌ 118؛ منشی‌ قمی‌، ج‌ 1، ص‌ 584؛ قس‌ روملو، ج‌ 3، ص‌ 1484ـ 1485: یوسف‌بیگ‌ استاجلو). همچنین‌، شاهقلی‌ سلطان‌ چاپشلو در آخرین‌ سالهای‌ سلطنت‌ شاه‌ طهماسب‌، حاکم‌ هرات‌ بود (بدلیسی‌، ص‌ 532) و الغوث‌ سلطان‌ چاپشلو نیز در 984، حکومت‌ کلوت‌ و شوشتر را برعهده‌ داشت‌ (اسکندرمنشی‌، ج‌ 1، ص‌ 139).

در دوره سلطنت‌ محمد خدابنده‌ (حک : 985ـ996)، سلمان‌خان‌ استاجلو حاکم‌ شروان‌ شد و تعدادی‌ از خانزادگان‌ چاپشلو را با خود به‌ آنجا برد (همان‌، ج‌ 1، ص‌260ـ261). چاپشلوها در کشمکش‌ قدرت‌ میان‌ طوایف‌ قزلباش‌ * ، بر سر سلطنت‌ عباس‌میرزا، جانب‌ او را داشتند. مرشد قلی‌خان‌ استاجلو (رجوع کنید به سومر، ص‌ 179، 197، که‌ وی‌ را از طایفه چاپشلو دانسته‌ است‌)، که‌ نقشی‌ اساسی‌ در به‌ سلطنت‌ رسیدن‌ شاه‌عباس‌ اول‌ (حک : 996ـ 1038) داشت‌ و وکیل‌السلطنه او بود، در آغاز حکومت‌ شاه‌عباس‌، به‌ دستور او کشته‌ شد (منشی‌ قمی‌، ج‌ 2، ص‌ 859، 883). پس‌ از قتل‌ وی‌، عده‌ای‌ از خانهای‌ چاپشلو، که‌ خویشاوندان‌ یا برکشیدگانش‌ بودند، به‌ گیلان‌ گریختند و به‌ خان‌ احمدخان‌ گیلانی‌ پناه‌ بردند. وی‌ به‌ اصرار و تهدید شاه‌عباس‌ آنها را تسلیم‌ کرد (اسکندرمنشی‌، ج‌ 1، ص‌ 399، 418؛ حسینی‌ استرآبادی‌، ص‌ 149؛ هدایت‌، ج‌ 8، ص 257). به‌ دستور شاه‌، تعدادی‌ از سران‌ چاپشلو به‌ قتل‌ رسیدند (رجوع کنید به اسکندرمنشی‌، ج‌ 1، ص‌ 281، 410، 437، 439ـ440؛ افوشته‌یی‌، ص‌ 393ـ 395).

از منابع‌ تاریخی‌، اطلاع‌ چندانی‌ در باره چاپشلوها پس‌ از کشتار سران‌ ایشان‌ در نخستین‌ سالهای‌ حکومت‌ شاه‌عباس‌ اول‌ و تصرف‌ بخش‌ وسیعی‌ از خراسان‌ به‌ دست‌ عبدالمؤمن‌خان‌ ازبک‌ و کشته‌ شدن‌ ابومسلم‌خان‌ چاپشلو در جنگ‌ با آنان‌ (اسکندرمنشی‌، ج‌ 1، ص‌ 445ـ446) به‌دست‌ نمی‌آید. به‌ نظر می‌رسد حضور سران‌ چاپشلو پس‌ از این‌ رویدادها محدود و کم‌رنگ‌ بوده‌ است‌ و حتی‌ چاپشلوهای‌ شروان‌ تحت‌ فرمان‌ قزاق‌خان‌ چرکس‌، از سرداران‌ شاه‌ عباس‌، بوده‌اند (همان‌، ج‌ 2، ص‌ 1088؛ سومر، ص‌190؛ منجم‌ یزدی‌، ص‌ 438، که‌ از اغلان‌ علی‌بیگ‌ چاوشلو، از ملازمان‌ حاکم‌ استرآباد، یاد کرده‌ است‌). رستم‌الحکما (ص‌ 105) نیز از خنجربیگ‌ چپشلو، از پهلوانان‌ دوره سلطان‌ حسین‌ (حک: 11ـ 1135)، نام‌ برده‌ است‌.

طایفه چاپشلو از آغاز سلطنت‌ نادرشاه‌ افشار (حک: 1148ـ1160) به‌ یکی‌ از نیروهای‌ اجتماعی‌ مؤثر خراسان‌ تبدیل‌ شدند و حکومت‌ ناحیه درگز را حدود دویست‌ سال‌ تا انقراض‌ سلسله قاجاریه‌ (حک: 1210ـ1344)، در اختیار گرفتند (رجوع کنید به ادامه مقاله‌). از شکل‌ اجتماعی‌ زندگی‌ چاپشلوها به‌ هنگام‌ ورود به‌ درگز اطلاعی‌ در دست‌ نیست‌، اما احداث‌ قصبه جدید محمدآباد، مرکز شهرستان‌ درگز، به‌ دست‌ آقامحمدخان‌ چاپشلو،حاکی‌ از زندگی‌ یکجانشینی‌ چاپشلوهاست‌ (قاسمی‌، ص‌ 359). سران‌ چاپشلو در آغاز کار نادر به‌ او پیوستند. باباخان‌ چاپشلو، از سرداران‌ معروف‌ نادر، در جنگ‌ با افغانها و عثمانیها شرکت‌ داشت‌. او در 1144 و 1145 حاکم‌ لرستان‌ و در 1147 حاکم‌ هرات‌ بود و سرانجام‌ در 1149، در جنگ‌ با ازبکان‌ در ناحیه شلوک‌، از توابع‌ قرشی‌، کشته‌ شد (مروی‌، ج‌ 1، ص‌ 254ـ256، ج‌ 2، ص‌ 597ـ599؛ استرآبادی‌، ص‌ 188ـ189).

بهبودخان‌ چاپشلو، عموزاده باباخان‌، نیز از بزرگان‌ سپاه‌ و دولت‌ نادر بود. او در 1156 حاکم‌ اَتک‌ بود و در همان‌ سالها شورش‌ ازبکان‌ خوارزم‌ و همچنین‌ شورش‌ محمدحسن‌خان‌ قاجار، پدر آقامحمدخان‌ قاجار، را درهم‌ شکست‌. بهبودخان‌ در 1159 سردار کل‌ ترکستان‌ و استرآباد و دشت‌ قبچاق‌ شد و برای‌ توسعه قلمرو نادرشاه‌، تا مرزهای‌ چین‌ پیش‌ رفت‌ و به‌ ترکستان‌ لشکر کشید. وی‌ پس‌ از شنیدن‌ خبر قتل‌ نادرشاه‌ به‌ خراسان‌ بازگشت‌ (مروی‌، ج‌ 2، ص‌ 865، ج‌ 3، 960ـ964، 1095، 1101ـ1136؛ استرآبادی‌، ص‌400، 414). او یکی‌ از عوامل‌ استقرار سلطنت‌ شاهرخ‌ افشار (حک :1161ـ1210) بود و پس‌ از او به‌ سیدمحمد متولی‌ ــ که‌ خانهای‌ خراسان‌ او را با عنوان‌ شاه‌ سلیمان‌ دوم‌ صفوی‌ به‌ سلطنت‌ ایران‌ برگزیده‌ بودند ــ پیوست‌ و از سوی‌ او به‌ سپهسالاری‌ خراسان‌ رسید (مرعشی‌، ص‌ 86 ـ89، 108ـ112، 120؛ گلستانه‌، ص‌ 41ـ47). او هرات‌ را از تصرف‌ تیمورخان‌ ابدالی‌ (منصوب‌ از طرف‌ احمدخان‌ ابدالی‌) خارج‌ کرد و خود به‌ حکومت‌ نشست‌. بهبودخان‌ پس‌ از اطلاع‌ از برکناری‌ سیدمحمد متولی‌ به‌ دست‌ یوسف‌علی‌ خان‌ جلایر، حاکم‌ مشهد، احمدخان‌ ابدالی‌ را به‌ هرات‌ دعوت‌ کرد و چون‌ او به‌ نزدیکی‌ شهر رسید، با مقاومت‌ بهبودخان‌ ــ که‌ از دعوت‌ او پشیمان‌ گشته‌ بود ــ مواجه‌ شد. پس‌ از چند ماه‌ جنگ‌ و محاصره‌، بهبودخان‌ شهر را به‌ احمدخان‌ ابدالی‌ تسلیم‌ کرد (گلستانه‌، ص‌ 48ـ49، 55ـ 58، 61ـ64؛ مرعشی‌ صفوی‌، ص‌ 138؛ مرعشی‌، ص‌ 104، 119ـ120). بعدها ترکمنها بهبودخان‌ را کشتند (ییت‌، ص‌ 152؛ چرچیل‌، ص‌ 186).

پس‌ از بهبودخان‌، پسرش‌ آقامحمدخان‌، بانی‌ روستای‌ محمدآباد، حاکم‌ درگز شد. حکومت‌ لطفعلی‌خان‌ (پسر آقامحمدخان‌ چاپشلو) مقارن‌ سلطنت‌ آقامحمدخان‌ (حک: 1200ـ1212) و فتحعلی ‌شاه‌ قاجار (حک: 1212ـ1250) بود (قاسمی‌، ص‌ 359). از میان‌ پسران‌ متعدد لطفعلی‌خان‌، بیگلرخان‌ حاکم‌ درگز شد. او چندی‌ به‌ همراه‌ رضاقلی‌خان‌ کُردِ زعفرانلو، حاکم‌ خبوشان‌، بر حکومت‌ مرکزی‌ شورید، اما سرانجام‌ به‌ اطاعت‌ در آمد (خاوری‌ شیرازی‌، ج‌ 2، ص‌ 693؛ سپهر، ج‌ 1، ص‌ 272ـ273، 282، 296). رضاقلی‌خان‌ بسیار جوان‌ بود که‌ حاکم‌ درگز شد و با اغوای‌ محمد کریم‌ زعفرانلو، در 1245 به‌ جنگ‌ با دولت‌ مرکزی‌ پرداخت‌ (خاوری‌ شیرازی‌، ج‌ 2، ص‌ 757؛ سپهر، ج‌ 1، ص‌ 442؛ هدایت‌، ج‌10، ص‌ 731). در 1249، عباس‌میرزا نایب‌السلطنه‌ به‌ خراسان‌ آمد و خانهای‌ مخالف‌ خراسانی‌، از جمله‌ رضاقلی‌خان‌ چاپشلو را به‌ اطاعت‌ دولت‌ ایران‌ درآورد (خاوری‌ شیرازی‌، ج‌ 2، ص‌ 842؛ سپهر، ج‌ 1، ص‌ 514). پس‌ از رفتن‌ عباس‌میرزا از خراسان‌، بار دیگر رضاقلی‌خان‌ شورید، اما سرانجام‌ تسلیم‌ شد. او سپس‌ به‌ مشهد رفت‌ و حکومت‌ درگز را به‌ برادرش‌، سلیمان‌خان‌ چاپشلو، واگذار کرد (سپهر، ج‌ 1، ص‌ 514؛ قاسمی‌، ص‌ 366). رضاقلی‌خان‌ در شورش‌ محمدحسن‌خان‌ سالار * نیز شرکت‌ داشت‌ و پس‌ از پایان‌ کار محمدحسن‌خان‌ سالار، بیگلربیگی‌ خراسان‌ و سپس‌ حاکم‌ مرو شد و در 1269 ضمن‌ جنگ‌ با ترکمنها به‌قتل‌ رسید (هدایت‌، ج‌10، ص‌ 413ـ415، 420، 484، 542؛ قاسمی‌، ص‌ 367ـ369).

از دوران‌ ناصرالدین‌شاه‌ اقتدار محلی‌ حکام‌ موروثی‌ چاپشلو رو به‌ افول‌ نهاد و نفوذ دولت‌ مرکزی‌ در عزل‌ و نصب‌ آنان‌ افزایش‌ یافت‌ (اعتمادالسلطنه‌، ج‌ 2، ص‌ 1219، 1346، 1751). از 1281 تا حدود 1325، محمدعلی‌ منصورالملک‌، سرتیپ‌ قراخان‌ (معروف‌ به‌ سوله‌خان‌)، صیدعلی‌خان‌ چاپشلو و پسرش‌ مسعودخان‌ حاکم‌ درگز شدند. مسعودخان‌ به‌ مشروطه‌خواهان‌ گرایش‌ داشت‌ و نخستین‌ مدرسه درگز، به‌ شیوه نوین‌، در 1330 به‌ همت‌ او ساخته‌ شد. مسعودخان‌ و پدرش‌ در 1300 ش‌ کشته‌ شدند. سپس‌، رضاخان‌، پسر دیگر صیدعلی‌خان‌، به‌ جای‌ او نشست‌ و نیابت‌ حکومت‌ را به‌ عموزاده خود، زبردست‌خان‌، واگذاشت‌. پس‌ از چندی‌، میان‌ این‌ دو اختلاف‌ پیش‌ آمد، زبردست‌خان‌ رضاخان‌ را کشت‌ و حکومت‌ درگز را اختیار گرفت‌ (قاسمی‌، ص‌ 382ـ383؛ میرنیا، ص‌ 116، 120ـ123). وی‌ ظاهراً به‌ دولت‌ شوروی‌ گرایش‌ داشت‌ و با همکاری‌ مرسل‌ صادق‌اُف‌، بازرگان‌ قفقازی‌ ساکنِ درگز، که‌ همانند او دوستدار بولشویکها بود، همکاری‌ با دولت‌ شوروی‌ را آغاز کرد. کلنل‌ پسیان‌ * ، که‌ در نیمه اول‌ 1300 ش‌ حاکم‌ خراسان‌ بود، آن‌ دو را به‌ مشهد فراخواند. زبردست‌خان‌ از بیم‌ جان‌، با خانواده خود و حدود یکصد تن‌ از جنگجویان‌ چاپشلو، به‌ میان‌ ترکمنها رفت‌ و از آنجا به‌ دولت‌ شوروی‌ پناه‌ برد. مرسل‌ صادق‌اف‌ به‌ مشهد رفت‌ و پس‌ از انتشار خبر فرار زبردست‌خان‌ به‌ شوروی‌، با حضور کلنل‌ پسیان‌ در دادگاه‌ نظامی‌ به‌ مرگ‌ محکوم‌ شد و اعدام‌ گردید. پس‌ از فرار زبردست‌خان‌، کلنل‌ پسیان‌ حکومت‌ درگز را بار دیگر به‌ محمدعلی‌خان‌ منصورالملک‌، حاکم‌ پیشین‌ درگز، واگذار کرد، اما منصورالملک‌ در تابستان‌ 1300 ش‌، به‌ بهانه بیماری‌، برکنار گردید. پس‌ از ختم‌ قیام‌ کلنل‌ پسیان‌، دولت‌ مرکزی‌ تاج‌محمدخان‌، افسر کرد ژاندارم‌، را که‌ از مخالفان‌ مشهور کلنل‌ پسیان‌ بود، به‌ حکومت‌ درگز منصوب‌ کرد اما مردم‌ درگز با این‌ انتخاب‌ مخالفت‌ کردند و دولت‌ ناگزیر بار دیگر منصورالملک‌ را به‌ حکومت‌ درگز گماشت‌ (میرزاصالح‌، ص‌52،55، 57،71، 108، 116، 123؛ اروج‌بیگ‌، ص‌ 246). وی‌ آخرین‌ حاکم‌ موروثی‌ درگز از طایفه چاپشلو بود (قاسمی‌، ص‌380ـ382).

منابع‌: اروج‌بیگ‌بن‌ سلطان‌علی‌بیگ‌، دون‌ ژوان‌ ایرانی، ترجمه مسعود رجب‌نیا، تهران‌ 1338 ش‌؛ محمدمهدی‌بن‌ محمدنصیر استرآبادی‌، جهانگشای‌ نادری‌ ، چاپ‌ عبداللّه‌ انوار، تهران‌ 1341 ش‌؛ اسکندرمنشی‌؛ اعتمادالسلطنه‌؛ محمودبن‌ هدایت‌اللّه‌ افوشته‌یی‌، نقاوهالا´ثار فی‌ ذکر الاخیار: در تاریخ‌ صفویه‌ ، چاپ‌ احسان‌ اشراقی‌، تهران‌ 1373 ش‌؛ شرف‌الدین‌بن‌ شمس‌الدین‌ بدلیسی‌، شرفنامه‌، [قاهره‌ ? 1931]؛ جهانگشای‌ خاقان‌: تاریخ‌ شاه‌اسماعیل، چاپ‌ اللّه‌ دتّا مضطر، اسلام‌آباد: مرکز تحقیقات‌ فارسی‌ ایران‌ و پاکستان‌، 1364 ش‌؛ جورج‌ پرسی‌ چرچیل‌، فرهنگ‌ رجال‌ قاجار، ترجمه‌ و تألیف‌ غلامحسین‌ میرزاصالح‌، تهران‌ 1369 ش‌؛ حسن‌بن‌ مرتضی‌ حسینی‌ استرآبادی‌، تاریخ‌ سلطانی‌: از شیخ‌صفی‌ تا شاه‌صفی‌، چاپ‌ احسان‌ اشراقی‌، تهران‌ 1364 ش‌؛ فضل‌اللّه‌بن‌ عبدالنبی‌ خاوری‌ شیرازی‌، تاریخ‌ ذوالقرنین، چاپ‌ ناصر افشارفر، تهران‌ 1380 ش‌؛ محمدهاشم‌ رستم‌الحکما، رستم‌التواریخ، چاپ‌ محمد مشیری‌، تهران‌ 1357 ش‌؛ حسن‌ روملو، احسن‌ التواریخ‌، چاپ‌ عبدالحسین‌ نوائی‌، تهران‌ 1384 ش‌؛ محمدتقی‌بن‌ محمد علی‌ سپهر، ناسخ‌ التواریخ‌: تاریخ‌ قاجاریه‌، چاپ‌ جمشید کیانفر، تهران‌ 1377 ش‌؛ فاروق‌ سومر، نقش‌ ترکان‌ آناطولی‌ در تشکیل‌ و توسعه دولت‌ صفوی‌، ترجمه احسان‌ اشراقی‌ و محمد تقی‌ امامی‌، تهران‌ 1371 ش‌؛ احمدبن‌ محمد غفاری‌ قزوینی‌، تاریخ‌ جهان‌آرا، تهران‌ 1343 ش‌؛ ابوالفضل‌ قاسمی‌، خاوران‌: گوهر ناشناخته ایران‌، مشتمل‌ بر تاریخ‌ و جغرافیای‌ درگز و کلات‌، [تهران‌، بی‌تا.]؛ ابوالحسن‌بن‌ محمدامین‌ گلستانه‌، مجمل‌التواریخ‌، چاپ‌ مدرس‌ رضوی‌، تهران‌ 1356 ش‌؛ محمدهاشم‌بن‌ محمد مرعشی‌، زبور آل‌داود: شرح‌ ارتباط‌ سادات‌ مرعشی‌ با سلاطین‌ صفویه، چاپ‌ عبدالحسین‌ نوائی‌، تهران‌ 1379 ش‌؛ محمدخلیل‌بن‌ داوود مرعشی‌ صفوی‌، مجمع‌ التواریخ، چاپ‌ عباس‌ اقبال‌ آشتیانی‌، تهران‌ 1362 ش‌؛ محمد کاظم‌ مروی‌، عالم‌آرای‌ نادری‌،چاپ‌ محمدامین‌ ریاحی‌، تهران‌ 1364 ش‌؛ جلال‌الدین‌ محمد منجم‌ یزدی‌، تاریخ‌ عباسی‌، یا، روزنامه ملاجلال، چاپ‌ سیف‌اللّه‌ وحیدنیا، تهران‌ 1366 ش‌؛ احمدبن‌ حسین‌ منشی‌ قمی‌، خلاصه التواریخ، چاپ‌ احسان‌ اشراقی‌، تهران‌ 1359ـ1363 ش‌؛ غلامحسین‌ میرزاصالح‌، جنبش‌ کلنل‌ محمد تقی‌خان‌ پسیان‌ بنابر گزارشهای‌ کنسولگری‌ انگلیس‌ در مشهد ، تهران‌ 1366 ش‌؛ علی‌ میرنیا، سردارانی‌ از ایلات‌ و طوایف‌ درگز در خدمت‌ میهن، مشهد 1361 ش‌؛ زین‌العابدین‌ علی ‌بن عبدالمؤمن‌ نویدی‌، تکمله الاخبار: تاریخ‌ صفویه‌ از آغاز تا 978 هجری‌ قمری، چاپ‌ عبدالحسین‌ نوائی‌، تهران‌ 1369 ش‌؛ رضاقلی‌بن‌ محمد هادی‌ هدایت‌، ملحقات‌ تاریخ‌ روضه الصفای‌ ناصری‌، در میرخواند، ج‌ 8 ـ10؛ چارلز ادوارد ییت‌، سفرنامه خراسان‌ و سیستان‌، ترجمه قدرت‌اللّه‌ روشنی‌ زعفرانلو و مهرداد رهبری‌، تهران‌ 1365 ش‌.

/ علی‌ پورصفر قصابی‌نژاد /

قلعه تاریخی نساء:  اطلاعاتی تاریخی در مورد قلعه مشهور نساء که معمولا برای کسانی که در مورد شهرستان درگز و اطراف آن تحقیق می کنند این نام بارها به گوش خورده است. در آینده بیشتر و مفصلتر به نساء و پیوستگی تاریخی اش با درگز خواهیم نوشت

 

 
قلعه نسا در حدود ۱۵ کیلومتری جنوب غربی شهر عشق‏ آباد پایتخت کشور ترکمنستان قرار دارد و هم‏ اکنون این ناحیه به منطقه حفاظت شده‌ای تبدیل شده است و دولت این کشور به عنوان اثر مهم باستانی که در سال ۲۰۰۷ به ثبت جهانی رسیده است، از آن محافظت می‏کند.
هم اکنون از نسا تنها بقایای ارگ کهن اشکانی باقی مانده که در نوع خود از آثار باستانی منحصر به فرد جهانی به شمار می‌رود و مورد بازدید عمومی قرار دارد.
نسا در پارسی باستان به معنی آباد و آبادی بوده و هم اکنون روستاهایی با نام نسا در استان‌های البرز، فارس، کرمان و خراسان وجود دارد و نام نسا در زمان فرمانروایی مهرداد اول اشکانی (۱۷۱ تا ۱۳۸ پیش از میلاد) به مهردادکرت تغییر یافت اما امروزه باستانشناسان و مورخان آن را همچنان با نام نسا می‌شناسند.

برای دیدن تصاویر در اندازه اصلی بر روی آن راست کلیک کنید و در زبانه جدید پرونده را مشاهده کنید

800px-Nisa

مجموعه تاریخی قلعه نسا شامل ۲ محوطه باستانی به نام‌های نسای جدید و نسای قدیم است. نسای قدیم قلعه‏ای است که اقامتگاه شاهانه با کاخ و خزانه‏، ادارات و پادگان و نیایشگاه در آن پس از حدود ۲۳۰۰ سال همچنان باقی مانده است و گردشگران بسیاری از نقاط مختلف دنیا برای دیدن این گنجینه عظیم از آن روزانه بازدید می‌کنند.
در بازدید از این منطقه، اولین نکته‌ای که جلب نظر می‌کند این است که در کاوش‌های باستانی ارگ نسا، دخمه‌ها و پرستشگاه‌هایی مربوط به آیین مهر پرستی (از آیین‌های مربوط به آریایی‌ها) دیده می‌شود که پیش از همه گیر شدن کیش زرتشت در ایران رواج داشته ‌است.
همچنین برخی از آثار باستانی کشف شده در این ارگ، نشانه‌هایی از هنر باستانی یونانیانی را دارد که در دوران سلطه جانشینان اسکندر مقدونی به ایران باز می‌گردند و در نهایت اشکانیان فرمانروایی آنان را برمیچینند و از آن پس شهر نسا موطن اصلی شاهان اشکانی لقب گرفت.
هسته اصلی شهر به شکل کثیر الاضلاع نامنظم است که هر گوشه از دیوارهای شهر برج‌های چهارگوشی خودنمایی می‌کند. درون شهر، دیوارهای خشتی قلعه به قطر پنج متر و به ارتفاع ۲۰ متر است. همچنین در محله‏های مسکونی، عمارت، ساختمان‌های عمومی و آرامگاه‌هایی قرار دارد و در تپه جنوبی شهر نیز انبار غله عظیم و عمارتی برای محافظت از آن نگاه هر بازدید کننده‌ای را به خود خیره می‌کند.

02_Merdad

بخشی از یک پیکره که احتمالا مهرداد یکم بوده است

براساس نوشته مورخان، شهر نسا وسعت خیلی زیادی داشته است، بطوری که ۲ تن از سلاطین بزرگ پارتی از جمله “مهرداد” بنیانگذاران این سلسله در ۱۳۸ سال قبل از میلاد مسیح تلاش فراوانی برای گسترش سرزمین‌های این سلسله انجام داده و این در حالی است که در متون تاریخی فارسی و عربی پس از اسلام پیوسته از نسا به عنوان یکی از شهرهای مهم خراسان یاد شده ‌است.
براساس این نوشته‌ها، قبور پادشاهان پارتی در نسا عنوان شده و موقعیت مکانی آن مبهم بوده است تا این که کاوش‌های باستان شناسی ثابت کرد که پایتخت پارتیان همان شهری می‌باشد که امروز نسا در حومه عشق آباد ترکمنستان واقع شده است.
براساس نوشته “ابوذر ابراهیمی ترکمان ” در کتاب حکایت سه شهر، “نسای جدید” یک حوزه استقراری بزرگ در حدود ۳۰۰ هکتار بوده که مشتمل بر اراضی و حومه اطراف و یک شهر حایز اهمیت در منطقه است. استناد عناوین نسا قدیم یا نسا جدید مربوط به قرون اخیر است و براساس نوشته‌های تاریخی، زندگی در این شهر حتی تا قرن هفدهم رونق داشته است.

13900804113652_PhotoL

این محقق که سال ها در ترکمنستان مشغول تحقیق بوده، معتقد است که اگرکسی قصد تحقیق در باره فرهنگ و تمدن ترکمنستان در بین سال های ۳۰۰ تا ۲۰۰ قبل از میلاد را داشته باشد باید فرهنگ و تمدن اشکانی را مورد بررسی دقیق قرار دهد.
ابراهیمی می‏گوید، گرچه پارت‌ها ابتدا تحت تاثیر فرهنگ یونانی قرار داشتند و معیارهای هلنی را قبول کرده بودند، اما خیلی زود آگاهی‏های ملی گرایی تقویت شد و فرهنگ، هنر و زبان یونانی به نفع زبان فارسی از صحنه خارج گردید.
همچنین برخی از دیوارهای ضخیم این شهر که مشرف به مناطق دشت و جلگه‏ای حومه شهر عشق‏آباد است، هم‏ اکنون نیز وجود دارد. این درحالی است که اطراف شهر نسا در یک منطقه مسطح بوده ولی تپه‏هایی به شکل دیوار ضخیم سراسر این شهر را محصور کرده با اینکه گفته می‌شود این دیوارها بعدها ایجاد شده است.
دکتر “کارلو لیپولیس “سرپرست یک گروه باستان شناسی ایتالیایی در خاطرات خود می‏گوید که گروه تحت سرپرستی وی با انجام کاوش‌های باستان شناسی در معبدی در منطقه نسا قدیم که ۱۴ سال به طول انجامید، آثار ارزشمندی متعلق به دولت پارت‌ها را کشف کرده است.
سرپرست گروه باستان شناسی ایتالیایی می‏گوید که در این معبد که ۲ هزار سال پیش ساخته شده، مجسمه‌های ارزشمندی از جمله مجسمه‌ای از سر “تیرداد اول” پادشاه پارت به دست آمده است. مقداری ظروف و دیگر اشیای باستانی در این منطقه از جمله نقاشی و تزیینات دیواری در قلعه قدیمی نسا کشف شده که نیاز به تحقیق بیشتری دارد.

13900804113925_PhotoL

این در حالی است که اگر چه فرهنگ یونانی در دوره هلنی نزد مردم خاورمیانه مقبولیت قابل توجهی پیدا کرده بود، اما در دوره اشکانیان شاهد احیای فرهنگ ایرانی در مذهب، هنر و حتی پوشاک هستیم.

ریتونهای معروف نسا، سمبل و نماد منطقه

05_Avorio-Nisa

ریتونی از جنس عاج، به دست آمده از نسا

“مقصد” کارشناس دفتر منطقه حفاظت شده قلعه نسا در مصاحبه با خبرنگار خبرگزاری فارس در خصوص ویژگی‌های منحصر بفرد این منطقه می‌گوید، در طول دهه‌های اخیر که این منطقه توسط باستان شناسان بنام کشورهای مختلف مورد کاوش قرار گرفته است، به اذعان کارشناسان باارزش ترین مجموعه کشف شده مربوط به ریتون‌های متعددی است که از دوره حکمرانی اشکانیان در این منطقه بدست آمده است.

این گنجینه در ساختمانی مربع شکل کشف شد که آرامگاه بزرگان اشکانی بوده و از قرن دوم و سوم پیش از میلاد تا قرن اول پس از میلاد آنرا ساخته‏اند.

این محقق تاریخی در توضیح چگونگی کشف ریتون‌ها چنین اظهار داشت که پس از مرگ پادشاهان و بزرگان اشکانی هر فرد را درون اتاقی دفن می‏کردند و اتاق او را پر از اجناس گرانبها می‏کردند و در اتاق را برای همیشه می‌بستند. نفر بعدی را در اتاقی کنار آن دفن می‏کردند و این شیوه دفن سه قرن به طول انجامید تا اینکه از انتهای قرن اول پس از میلاد دیگر کسی را در این محل دفن نکردند.

وی افزود، ۲۰۰ سال پس از پایان این شیوه دفن پادشاهان، مقبره های اشکانی در قرن سوم پس از میلاد به طور وحشیانه‌ای مورد غارت قرار گرفت و ریتون‌های بسیاری از بین رفت اما تعدادی از آنها که باقی ماند، اکنون گرچه پوسیدگی بسیاری یافته است و حتی با وزش بادی هم از هم می‌پاشد اما قدمت تاریخی آن و تصاویر خدایان و حیوانات افسانه‌ای، جلوه‌ای از عظمت آن دوران تاریخی را به رخ می‌کشد و عظمت گنجینه تاریخی قلعه نسا را نمایش می‌دهد.

این کارشناس فرهنگی تاکید کرد، بنابر اطلاعات تاریخی در دوران پارت‌های اشکانی قلعه نسا توسط آجر و به سبک و شیوه منحصر به فرد معماری ساخته شده است. اما از آنجایی که هیچ کارگاهی برای تولید مصالح در اطراف قلعه نسا کشف نشده است، به نظر می‌رسد مصالح از طریق جاده ابریشم و دیگر نقاط جهان به این منطقه آورده شده است که این خود نشان از مراودات اقتصادی بزرگ در آن دوره نیز بوده است.

13900804114527_PhotoL

مقصد با اشاره به اینکه تاکنون تنها ۳۰ درصد منطقه مورد کاوش باستانشناسان قرار گرفته است، افزود: اولین عملیات کاوشگری باستان شناسی در قلعه نسا را “میخائیل ماسون” مورخ و باستان شناس مشهور روسی و بعد از وی “وادیم ماسون” پسر وی و سپس باستانشناسان خارجی به ویژه ایتالیایی، فرانسوی و آلمانی انجام داده و این طرح‌ها هم اکنون نیز در قالب ماموریت‌های باستانشناسی مشترک در حال ادامه است.

توریست‌های ایرانی، کم تعداد ترین بازدید کنندگان قلعه نسا هستند

این کارشناس و مسئول گنجینه تاریخی قلعه نسا گفت، در حالیکه قلعه نسا از مهمترین و مشهورترین محل‌های جذاب برای توریست‌های داخلی و خارجی و نیز مورد توجه و علاقه محققان و اندیشمندان بسیاری از سراسر دنیا است، اما گردشگران ایرانی علارقم این نکته که منطقه جزئی از ایران باستان نیز محسوب می‌شود، کمتر به بازدید از قلعه نسا علاقه نشان می‌دهند و کمترین تعداد بازدید کننده کشورهای خارجی را دارند.
وی گفت: تاکنون حدود ۳۰ درصد کارهای باستانشناسی قلعه نسا انجام شده است و بایستی منتظر روزهایی برای رمزگشایی دیگر آثار به جامانده از تمدن و فرهنگ سلسله پارت‌های اشکانی باشیم که برای این امر مهم، همت باستانشناسان ایرانی برای کاوش در این منطقه تاریخی بیش از گذشته احساس می‌شود.
در نهایت، همانطور که در گزارش‌های تاریخی آمده است، نسا چند سال پیش از میلاد مسیح بر اثر زمین لرزه سهمگینی ویران شد اما دوباره بازسازی شد و به حیات خود ادامه داد.
پس از آنکه ساسانیان به فرمانروایی اشکانیان پایان دادند، نسا اهمیت خود را از دست داد و رو به زوال نهاد، اما پیروز، پادشاه ساسانی این شهر را دوباره احیا کرد و اکنون به میراثی ماندگار برای مردم جهان تبدیل شده است.

گفتنی است، سازمان یونسکو در سال ‪ ۱۹۹۹‬میلادی آثار تاریخی مرو قدیم در جنوب ترکمنستان را به ثبت جهانی رساند و ما نیز در ۲ قسمت به معرفی کامل آن پرداختیم. همچنین در سال ‪ ۲۰۰۵‬میلادی نیز آثار تاریخی “کهنه‌اورگنج” در شمال ترکمنستان در فهرست میراث فرهنگی سازمان یونسکو ثبت شده است که در گزارشات بعدی به سراغ معرفی این منطقه نیز خواهیم رفت.

آباد اوْلسون خال خال، بیری یاتار بیری قالخار.

Abad olsun xalxal biri yatar biri qalxar.  

آباد باشد خلخال، یکی می خوابد یکی بیدار می شود.   وصف محلی که همیشه تعدادی بیدارند وشلوغ است.

آبروی سوودی، تؤکیلسه ییغیلمز.

Abruy sudi tökilsə yiğilməz.

آبرو مانند آب است که اگر بریزد جمع کردن نتوان.        در حفظ آبرو کوشا باشید.

آبروًیئنی یئتدی، حیاسینی بؤلینه باغله تدی.( آبروسینی یئییب، حیاسینده بؤلینه باغلییوب)

Abrüyeni yetdi həyasini bölinə bağlətdi.

آبرویش را خورده و حیایش را به کمرش بسته. آدم پر روئی است واز رو نمی رود.

آبرویی یی اؤز الئیده ساخله.(آبرییوو اؤز الینده ساخلا)

                Abruyiyi öz əleydə saxlə.

آبرویت را دست خودت نگهدار.حفظ آبرو مهم است.

آبی دوْنیم پاریللر، باغیر ساغیم قوریللر.( آبی دوْنیم پاریلدار، باغیر ساغیم قوْریلدار)

Abi donim parillar bağir sağim qurillar.

ظاهرم بسیار آراسته و زیباست ولی شکممم از گرسنگی قارو قور می کند.پز عالی جیب خالی.

آپار قوْی کوٌزه نئی آغزینده سووی نی ایچ.( آپار قوْی کوٌزه نین آغزیندا سویونی ایچ)

            apar qoy küzaney ağzinda suvini  iç.

بگذار در کوزه وآبش را بخور.      طلبت را نمی دهم سندت ارزشی ندارد.

آت آلمه میش آخورونی دوٌزه ته دی.( آت آلماایش آخورونی دوٌزه تیر)

At alməmiş axurini düzətədi.

اسب نخریده آخورش را درست می کند. تا کاری نکرده ای به فکر کار پسین مباش.

آت اؤزگه نئی گؤت اؤزگه نئی چاپ تا چاپه ی.( آت آیری سینین، گؤت ده آیری سینین چاپ تا چاپک)

at özganey göt özganey çap ta çapəy.

اسب مال مردم است و کون هم مال مردم، پس تا می توانی اسب را بتازان.

به کسانی گفته می شود که بدون رعایت قانون از بیت المال سوء استفاده می کنند.

آت اوْلنده میدان اوْلمز، میدان اوْلنده آت .

at olandə meydan olməz meydan olandə at.

وقتی اسب داری میدان نیست ووقتی میدان هست اسب نداری.  بیان بی وفائی وناساگاری دنیا.  

 دندان داری نان نداری، نان داری دندان نداری.   یعنی: چرخ روزگار به مراد دل نمی گردد.

آت اؤلنده ایتئی توْیی دی.(آت اؤلنده ایتین توْیودی)

At öləndə itey toyidi.

مرگ اسب برای سگ جشن وعروسی است.شکمی از عزا در می آورد.

آت بیلر میدان قدرینی      ائششکه میدان یاراشمز

مرد بیلر مئهمان قدرینی    نا مرده مئهمان یاراشمز

At bilər meydan qədrini          eşşəkə meydan yaraşməz

Mərd bilər mehman qədrini      namərdə mehman yaraşməz

اسب میداند قدر میدان را             میدان زیبنده الاغ نیست

مرد میداند قدر وارزش مهمان را      مهمان زیبنده نا مرد نیست

از این مثل در باره مهمان نوازی استفاده می شود.

آتدن دوٌشیب ائششه یه مینماق. ( آتدن دوٌشمک ائشکه مینمک )

Atdən düşib eşşəyə minmaq.

از اسب پیاده شدن وبه الاغ سوار شدن.   از مقامی بالا به جایگاهی پائین تر نزول کردن.

آتدن دوٌشیب بن، آددن دوٌشمب بن.

Atdən düşibbən addən düşməb bən.

از اسب پیاده شده ام ولی از نام نه.   علیرغم اینکه در فقر وتنگدستی زندگی می کنم ولی بزرگی تبار و انسانیت خود را از دست نداده ام.

آتدن دوٌ شئب بن، اصل ونسب دن دوٌ ش مب بن .

Atdən düşibbən əslo nəsəbdən düşməbbən.

درست است که از اسب پیاده شده ام ولی از اصل و نسب نیفتاده ام .

اطلس اگر خوار شود پاپیچ چاروادار نمی شود .    اطلس کهنه می شود اما پاتابه نمی شود.

آت قاچدی پالان دوٌشدی.

At qaçdi palan düşdi.

اسب در رفت و پالانش افتاد.     ازکوره در رفت .    به سختی عصبانی و خشمگین شد.

آتکیمکیدی میننکی.

At kimkidi minənki.

اسب مال کیست مال کسی که سوارش است..  

  آت کیمکیدی میننکی، دوْن کیمکیدی گیینکی.

( آت کیمیندی مینه نین، آرخالیق کیمیندی گییه نین)

At kimkidi minənki don kimkidi giyənki.

اسب مال کیست مال کسی که سوارش است و لباس مال کسی که آنرا پوشیده.

آت گؤره نده آخسئیدی، سوو گؤره نده،  سوسسئق اوْله دی.

( آت گؤرنده آخسئییر، سو گؤرنده سوسوق اوْلور)

At görəndə axseydi su görəndə suseq olədi.

وقتی اسب می بیند می لنگدو وقتی آب می بیند تشنه می شود.  هرچه ببیند هوس می کند. بچه صفت است.

آتلنماق.( آتلنمک)

Atlənmaq

راهی شدن. برای انجام کاری حرکت کردن.

آتلی پیاده دن خبری یوْخدی.

Atli peyadədən xəbəri yoxdi.

سواره از حال و وضع پیاده خبر ندارد.

آتلی پیاده دن خبری یوْخدی، توْخ آجدن.(..................توْخ آجدان)

Atli peyadədən xəbəri yoxdi tox acdən.

پیاده از سواره خبر ندارد سیر از گرسنه.

آتلی نی آتدان ائندیرر.

Atlini atdan endirər.

سواره را از اسب پیاده می کند.    بسیار شرور است.

آت مینن آتدن ییخیلر .(آت مینن آتدان ییخیلر)

At minən atdən yixilər.

اسب سوار از اسب می افتد .  احتمال زمین خوردن سوار کار هست .  املاء نا نوشته غلط ندارد.  کوزه در راه آبکشی می شکند.

آت مینه نی نی تانئیدی.( آت مینه نینی تانی ییر)

At minənini taneydi.

اسب سوارِ خود را می شناسد.    زیر دستان به میزان لیاقت و تسلط کار فرمایان خود آگاهند.

آت نن قتیر دعوا ائدللر اورتده ائششه یئی ایاغی سینر.

(آت نن قاتیر ساواشاللار آرادا ائشکین ایاغی سینر)

Atnən qətir dəva edəllər ortədə eşşəyey əyaği sinər.

اسب وقاطر جنگ می کنند در میان پای الاغ می شکند. اسب و استر جنگ می کنند مورچه له می شود.

قدرتمندان با هم مبارزه می کنند در میان ضعفا پایمال می شوند.

آته اوْلمئین آته قدرینی بیلمز.

Atə olmeyən atə qədrini bilməz.

کسی که پدر نشده قدر پدر را نمی داند.    قدر مادر داند آنکس کو خودش مادر شود.

آته اوْلمئین آته قدرینی بیلمز ننه اوْلمئین ننه قدرینی.

Atə olmeyən atə qədrini bilməz nənə olmeyən nənə qədrini.

کسیکه پدر نشده قدر پدر را نمی داند و کسیکه مادر نشده قدر مادر را نمی داند.

قدر مادر داند آنکس کو خودش مادر شود.    قدر بابا آنزمان دانی که خود بابا شوی.

آته تکین.( آتا کیمی)

Atə takin.

مثل پدر.

آته سوٌرفه سینئی اوٌستئنده اوْتئر متدی ).آتا سوٌرفه سینین اوٌستینده اوْتیر مئییب)

Atə sürfə siney üstendə otermətdi.

سر سفره پدرش ننشسته.   آدم بی تربیتی است.   ادب ندارد.

آته سین نن بیر توٌک بدنینده یوْخدی .( آتا سین نن بیر توٌک بدنینده یوْخدور)

Atə  sinnən bir tük bədənində yoxdi.

یک مو از پدرش در بدنش نیست.    پدرش آدم با غیرتی بود ولی فرزند نه.

آته سینی گؤرمئیدی دئیدی من خان من.(آتا سینی گؤرمیر دئییر من خانَم)

Atə sini görmeydi deydi mən xan mən.

پدرش رانمی بیند می گوید من خان هستم.   آدم خود بزرگ بینی است.

آته سینئی باشی نئی قئممتینه دئیدی .( آتا سینین باشینین قیمه تینه دئییر)

Atə siney başiney qemmətinə deyei.

به نرخ سر پدرش می گوید.  بی نهایت گرانفروش است.

آته قرخ یاشینده تعلیم وئرسی قیامت میدانینده چاپر.( آتا قیرخ یاشینده تعلیم وئرسن قیامت مئیدان دا چاپار)

Atə qirx yaşində təlim versəy qeyamət meydanində çapər.

به اسبی که در چهل سالگی تعلیم بدهند به درد میدان قیامت می خورد.

آته گؤرن اوْغول میدان آچر ، نه نه گؤرن قیز سوًرفه .

Atə görən oğol meydan açər nənə görən qiz surfə.

پسری که پدر دیده باشد در میدان جنگ از خود رشادت به خرج می دهد و دختری که مادر دیده باشد کدبانوی خوبی خواهد شد.

آته مینن آته سینه تانی مئیدی.( آتا مینن آتاسینی تانیمز)

Atə minən atə sini taniməeydi.

کسی که سوار اسب شده پدرش را نمی‌شناسد .غرور خاصی دارد.سواره از پیاده خبر ندارد.

آته نه نه تختی یاره ته بیله دیلر بختی یاره ته بیلمئیدیلر.(آتا آنا تختی یاراتا بیلللر، بختی یاراتا بیلمزلر)

Atə nənə təxti yarətəbilədilər bəxti yarətə bilmeydilər.

پدر ومادر تخت می بخشند ولی بخت را نمی توانند.

آته نه نه روشوتسیز دوْست دیلر.( آتا آنا.....................)

Atə nənə ruşvatsiz dostdilar.

پدر ومادر دوستان بی منتی هستند.

آته نه نه کیچی خودایدیلر .( آتا آنا کیچیک خودایدیلر)

Atə nənə kiçey xudaydilər.

پدر ومادر خدایان کوچکند.      بیان مقام وجایگاه پدر ومادر.

آته ننه می آتدیم سنی توتدیم.( آتا آنامی آتدیم سنی توتدوم)

Atə nənəmi atdim səni tutdim.

پدر ومادرم را رها کردم وتورا گرفتم.        به غیر از تو کسی را ندارم.

آته ننه نئی نفسی چاقانئی نفسینه بنددی .( آتا آنین نفسی اوشاقین نفسینه بنددی)

Atə nənəney nəfəsi çaqaney nəfəsinə bənddi.

نفس پدر ومادر به نفس بچه بسته است.

آته نئی چؤره یینی حرام ائتماق.)آتانین چؤره کینی حرام ائتمک)

Atəney çurəyini həram etmaq.

نان پدر را حرام کردن .   به کسی گفته می شود که در انجام کار ها توانائی ندارد.

آته نئی چؤره یینی حلال ائتماق.(آتانین چؤره کینی حلال ائتمک)

Atəney çurəyini həlal etmaq.

نان پدر را حلال کردن.   به کسی گفته می شود که در انجام کار ها توانائی دارد.

آته ی یاخچی، ننه ی یاخچی، بیزدن ال گوتر.(آتان یاخشی، ننه ن یاخشی بیزدن ال گؤتور)

Atəy yaxçi nənəy yaxçi bizdən əl gutər.

پدرت خوب مادرت خوب از سر ما دست بردار.

آتی آت ائندیره ر.

Ati at endirar.

اسب را اسب می تواند به زمین بزند.   برای راضی کردن یک فرد باید افراد هم مسلک او فعالیت کنند.

آتی آتئی یا نینده باغْلسه ی رنگ لری بیر اولمه سه خوی لری بیر اولر.

(آتی آتین یانیندا باغلاسان رنگلری بیر اوْلماسا خوی لاری بیر اوْلار)

Ati atey yanində baqləsəy rəngləri bir olməsə xuyləri bir olər.

اسب را پیش اسب ببندی اگر رنگ‌هایشان یکی نشود، خوی وعاداتشان یکی خواهد شد .

اسب تازی گر ببندی در طویله پیش خر        رنگشان همگون نگردد طبعشان همگون شود

آت یئرینه ائششه ی باغلمه.(آت یئرینه ائشک باغلاما)

At yerinə eşşəy baqləmə.

 بجای اسب الاغ نبند.    هر ستوری را اصطبلی دیگر است.    لیاقت و استعداد افراد تفاوت دارد.

آتیمی هایئرده باغلئیئم ؟ گتیر دیلیمئی اوٌ ستئنده باغله.

(آتیمی هاردا باغلئییم؟ گتیر دیلیمین اوٌستینده باغلا)

Atimi hayerdə bağleyem gətir dilimey üstində bağlə.

اسبم را کجا ببندم؟ بیار روی زبانم ببند.    به کسی که با یک تعارف خود را مهمان می کند می گویند.

آتئی اؤلیمی ایت چین توْیدی.( آتین اؤلیمی ایته توْیدی)

atey ölimi itçin toydi.

مرگ اسب برای سگ جشن وعروسی است..   از بین رفتن و فنا شدن یک شخص مایه استفاده دیگری است.

آتئی تپیشینه آت دؤزر.(آتین تپیشینه آت دؤزر)

atey tapeşina at dözar.

تحمل لگد اسب را فقط اسب دارد.      رخش باید تا تن رستم کشد.

آتینی چاپئرتدی .

atini çapertdi.

اسبش را تازاند.    از موقعتیکه داشت حد اکثر استفاده را کرد.

آتئی یئرینه ائششه ی باغله ماق.( آتین یئرینه ائشک باغلاما)

Atey  yerinə eşşəy bağlamaq.

جای اسب خر بستن .     بیان تفاوت ولیاقت ها واستعداد افراد.

آتئیه ائششه ی دئپ بن یا دؤوه یه کؤششه ی؟( آتووه ائشک دئمیشم یا ده وه وه کؤشک؟)

Ateyə eşşəy depbən ya dövəyə kuşşəy?.

به اسبت الاغ گفته ام یا به شترت کره شتر؟مگر به اسب شاه یابو گفته ام ؟    من که توهینی نکرده ام.

وقتی بیان مطلبی به کسی بر می خورد گفته می شود.

آتئیی چاپئرت .(آتووو چاپیرت)

atiye çapert.

اسبت را بتازان .     حال که میدان دست تو است هر کار که می توانی بکن.

آج آدم داشم یئیدی .( آج آدام داشده یئیر)

Ac adəm daşəm yeydi.

آدم گرسنه سنگ هم می خورد .  برای آدم گرسنه نان خالی پلو است.     گرسنه را نان تهی کوفته است.

آج آدمی قورت یئمز.( آج آدامی قورد یئمز)

Ac adəmi qurt yemaz.

آدم گرسنه را گرگ نمی خورد.    برهنه فارغ است از دزد و طرار .    از آدم بی چیز و ندار ادعای طلب چه می کنی؟

آج آدمه قورّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّی چؤر ه ی حالوادی.( آج آداما قورو چؤره ک حالوادیر)

Ac adəmə qurri çurəy halvadi.

برای آدم گرسنه نان خشک از حلوا هم شیرین تر است.

آج الینه گلنی یئیر ،  توْخ دیلینه گلنی دئیر.

Ac əlinə gəlgni yeyər tox dilinə gələni deyər.

آدم گرسنه هرچه گیرش بیاید می خوردو آدم سیر هرچه بر زبانش بیاید می گوید، از گفتن حق یا ناحق ابا ئی ندارد.

آج ایت توْخ ایتئی گؤتینی یالئیدی.(آج ایت توْخ ایتین گؤتونو یالییر)

Ac it tox itey götini yaleydi.

سگ گرسنه ماتحت سگ سیر را لیس می زند.   احتیاج انسان را به چاپلوسی و تملق وتمام رذایل وا می دارد.

آج توْوئق یوخیده بوغدئی گؤرر.( آج توْیوق یوخیدا بوغدا گؤرر)

Ac toveq yuxidə buğdey gurər.

مرغ گرسنه در خواب گندم می بیند.    شتر در خواب بیند پنبه دانه.     آرزو برجوانان عار نیست.

آج دوْغرر، توْخ یئیر.( آج تیلیت لئیه ر، توْخ یئیه ر)

ac doğrar tox yeyar.

گرسنه تریت می کند وسیر می خورد.    کارکردن خر وخوردن یابو.

آجده ایمان اوْلمز توْخده امان.(..........اوْلماز.........)

Acdə iman olməz toxdə əman.

از آدم گرسنه انتظار تقوی وایمان نداشته باش واز آدم سیر انتظار گذشت و فداکاری.

آج سن آجی یئی            دئرمانده کی تاجی یئی

قره پیشی یی ا تینی یئ    قرّی خاتئنئی گؤتنی یئ.

Acsən aci ye    dermandəki taci ye  qərə pişiyey ətini ye   qərri xateney götini ye

 

اگر گرسنه‌ای، گرسنه را بخور        خرمن آرد در آسیا را بخور .    گوشت گربه سیاه را بخور       کون پیرزتن را بخور

به شوخی به کسی که اظهار گرسنگی می کند می گویند.

آج قاتیق ایسته مز، یوخولی یاسدیق.

ac qatiq istəməz yuxuli yasdiq.

گرسنه خورش نمی خواهدو کسیکه خوابش می آید بالش.  آدم گرسنه سنگ را هم می خورد.

آج قارین دوْیر آج گؤز دوْیمز.

ac qarin doyər ac göz doyməz.

شکم گرسنه سیر می شود ولی چشم گرسنه سیر نمی شود.  گرسنه با نانی سیر است و حریص با جهانی گرسنه.

آج قارینیم ، دینج قولاغیم .

ac qarinim dinc qulaqim.

شکمم خالی وگرسنه ولی فکرم آسوده .        هرکه بامش بیش برفش بیشتر .   آسوده منم که خر ندارم     از کاه و جوش خبر ندارم

آج قارینه اجی اه یران .( آج قارینا آجی آیران)

ac qarinə əcci əyran.

شکم خالی ودوغ تلخ !   وقتی نیاز کسی بر آورده می شود ولی نه به درستی گفته می شود.

آج قورتی اوْخشئیدی.( آج قوردو اوْخشاییر)

ac qurti oxşeydi.

مثل گرگ گرسنه است.   آدم حریصی است.

آج کؤپی اؤزینی اصلانه وورر.(آج کؤپک اؤزونو اصلانه وورر)

ac köpəy özini əslanə vurər.

سگ گرسنه با شیر در می افتد.   گرسنگی انسان را به انجام کارهای خطرناک وا می دارد.

آج گییره دی توْخ اوْسسوره دی .( آج گییریر، توْخ اوْسدورور)

ac gayirədi tox osserədi.

آدم گرسنه آروغ می زند وآدم سیر می گوزد.  بیان تفاوت افراد سیر وگرسنه.

آج نن توْخئی آره سی بیر تیککه چؤره ی دی.(آج نان توْخین آراسی بیر تیکه چؤره کدی)

ac nən toxey arəsi bir tikkə çörəydi.

فاصله بین گرسنه وسیر تکه نانی بیش نیست.

آجئن نن چؤرت ووره دی اوْسسوراقی دیواری ییخه دی.( آجین نن موٌرگئل لئییر اوْسدوراقی دیواری ییخیر)

Acennən çurt vurədi osseraqi divari yixədi.

از گشنگی چرت می زند ولی گوزش دیوار را می خواباند. آدم خود بزرگ بینی است.

آجئی آندی آند اوْلمز.(آجین آندی آند اوْلماز)

acey andi and olməz.

به سوگند گرسنه  اعتماد نکن.    آدم گرسنه ایمان ندارد.

آجئی ایمانی یوْخدی .(آجین ایمانی یوْخدو)

acey imani yoxdi.

آدم گرسنه ایمان ندارد.   گرسنه پایبند اصول اخلاقی و دینی نیست.

آجئی قارنی دوْیر گؤزی دوْیمز.(آجین قارنی دوْیار، گؤزو دوْیماز)

acey qarni doyər gözi doyməz.

حریص شکمش سیر می شود ولی چشمش نه..

آجین نن گؤزلری آلمه شفتلی دره دی.( آجین نن گؤزلری آلما شافتالی دریر )

acin nən gözlari almə şəftəli dərədi.

از فرط گرسنگی روده بزرگش روده کوچکش را می خورد. بی تاب شدن از گرسنگی.

آجی یم خودایی واردی.( آجیندا آلله سی وار)

Aciyəm xudayi vardi.

گرسنه هم خدائی دارد.    خدا روزی رسان است.

آچدی صاندیقی، تؤکدی پامبیقی.

Açdi sandiği tökdi pambiği.

در صندوق را باز کرد و پنبه ها را بیرون ریخت.       تمام اسرار را برملا کرد.

آچیق آغئز آج قا لمز .(آچیق آغیز آج قالماز)

Açiq ağiz ac qalməz.

دهان باز گرسنه نمی ماند. روزی هر کس می رسد.   هر آنکس که دندان دهد نان دهد.

آچیلمئین سورفه  نئی بیر عئیبی واردی.(آچلمئین سورفانین بیر عئیبی واردیر)

Açilmeyən surfə ney bir eybi vardi.

سفره باز نشده یک عیب دارد.  تا کسی وارد میدان نشده و امتحان شایستگی خود را نداده است   آبرو وخوشنامی خود را حفظ کرده است.

آچیلمئین سورفه نئی بیر عئیبی واردی، آچیلن سورفه نئی مینگ عئیبی.

(آچیلان سورفا نین بیر عئیبی وار، آچیلمئین سورفانین مینگ عئیبی)

Açilmeyən surfə ney bir eybi vardi açilən surfə ney ming eybi.

سفره نیفتاده یک عیب دارد، سفره افتاده هزار عیب.

تا وارد عمل نشده ای یک عیب متوجه تو است ولی به محض اینکه وارد عمل شدی هزاران عیب متوجه تو می شود.

آخار چئشمه یه گئتسه قوررور.

Axan çeşməyə getsə qurrur.

اگر سرِ چشمه جوشنده برود خشک می شود.     قدم نا مبارکی دارد.   قدم مبارک محمود چون به دریا رسد دود شود.!

آخار سووه دایانمه، هر دئیه نه اینانمه.

Axar suvə dayanmə hər deyənə inanmə.

به آب روان تکیه و اعتماد مکن وبر هر گفته ای اطمینان نداشته باش.

آختاران تا پار.

Axtaran tapar.

جوینده یابنده است.    هر که جویا شد بیابد عاقبت . (مولوی )

آخ دئمتدی.( اخ دئمئییب)

Ax demətdi.

آخ نگفته . اصلاًنپخته وخام است.

آخوْند باشلممیش ......... خانئم باشله دی.( آخوْند باشلامامیش ......خانئم باشلادی)

Axond başləməmiş .......xanem başlədi.

هنوز آخوند شروع نکرده ...... خانم شروع کرد .   وصف حال کسانی که هنوز آخوند روضه را شروع نکرده گریه را سر می دهند .

هنوز مطلبی کاملاً بیان نشده شخصی شروع به اظهار نظر می کند.

آدم آباد لیق سئور بایقوش خرابلیق.( آدام آبادلیق بیًه نر بایقوش خرابلیق)

Adəm abadliq suvər bayquş xərabliq.

آدم آبادانی را دوست دارد و جغد خرابه را.

آدم آبرویئنئی چؤره یی نی یئیدی.(آدام آبرویونون چؤره کینی یئییر)

Adəm abruyeney çörəyini yeydi.

آدم نان آبرویش را می خورد.

آدم آچیق اوٌ زه گله دی نه آچیق قاپییه .( آدام آچیق اوٌزه گلیر نه آچیق قاپی یا)

Adəm açiq üzə gələdi nə açiq qapiyə.

آدم به روی باز می آید نه درباز .  اگر کسی به خانه کسی می رود بخاطر چهره خندان ومحبت اوست نه بخاطر درب بازش .

آدم آدم اتینی یئیه ر.

Adəm adəm  ətini yeyər.

آدمیزاد گوشت آدمیزاد را خواهد خورد.        قحطی عجیبی خواهد شد.

آدم آدمه بنزه ر.( آدام آداما بنزه ر)

Adəm adəmə banzər.

انسان هائی هستند که شبیه یکدیگرند.

آدم اؤز جانینی چوْخ ایستئیدی.( آدام اؤز جانینی چوْخ ایستیییر)

Adəm öz canini çox isteydi.

انسان جان خودرا خیلی دوست دارد.

آدم اؤز عیبینی گؤرمئیدی.( آدام اؤز عیبینی گؤرمیر)

Adəm öz eybini görmeydi.

آدمی به عیب خود ناآگاه است.

آدم اؤزینی تعریف ائتمز.( آدام اؤزینی تعریف ائله مز)

Adəm özini tarif etmaz.

انسان نباید خودرا تعریف کند.

آدم ایچینده ایته دی.( آدام ایچینده ایتیر)

Adəm icenda itədi.

آدم درونش گم می شود.   محیط بزرگ وپیچ در پیچی است.

آدم ایچی گؤرمتدی.(آدام ایچی گؤرمئییب)

Adəm içi görmətdi.

در اجتماع بزرگ نشده است.    بعلت کمی معاشرت با دیگران بی تجربه است.   از قواعد اجتماعی اطلاعی ندارد.

آدم ایککی دفه اؤلمئیدی.(آدام ایکی دفه اؤلمیر)

Adəm ikki dəfə ölmeydi.

آدم دوبار نمی میرد.   دنیا را زیاد سخت نگیرید.

آدم ایککی دفه دوٌ نیایه گلمئیدی.( آدم ایکی دفه دوٌنیایه گلمیر)

Adəm ikki dəfə dünyayə gəlmeydi .

آدم دو بار به دنیا نمی آید . دنیا را زیاد سخت نگیر. خوش باش وخوش بگذران.   نیابد هیچ‌کس عمر دوباره .

آدم بیر قارئن نن چوْخ کی یوخیدی.

Adəm bir qaren nən çox ke yoxidi.

آدم یک شکم بیشتر که ندارد.   حرص نزنید.   هر کس به اندازه ای که لازم است بخورد، حرص نزنید.

آدم بیلمئیدی کیمئی سازی نن اوْینه سین.(آدم بیلمیر کیمین سازینا اوْیناسین)

Adəm bilmeydi kimey sazinən oynəsin.

آدمی نمی داند به ساز چه کسی برقصد.        هر کسی دستوری می دهد.

آدم بیلمئیدی های سازی نن اوْینه سین.(آدام بیلمیر هانکی سازینا اؤیناسین)

Adəm bilmeydi hay sazeynən oynəsin.

آدم نمی داند به کدام سازش برقصد.           هر لحظه تغییر عقیده می دهد.

آدم پوٌلی تاپه دی، پوٌ ل آدمی تاپمئیدی .(آدام پولی تاپیر، پول آدامی تاپمیر)

Adəm  püli tapədi pül adəmi tapmeydi .

آدم پول را پیدا می کند نه پول آدم را .      زبهر تو دولت ، نه تو بهر دولت   (عنصری)

آدم تکین .(آدام تکین)

Adəm təkin .

مثل آدم،  مؤدب است.

آدم چاقاسینه بیر دفه دئیدیلر.(آدام اوشاغینه بیر دفه دئییللر)

Adəm çaqasinə bir dəfə deydilər.

به بچه آدم یکبار می گویند نه هزار بار.

آدم سؤزین نن تانیله دی. (آدام سؤزین نن تانیلیر)

Adəm sözinnən tanilədi.

آدم از طریق سخنش شناخته می شود.

آدم عقلینی چاقانئی الینه وئرمئیدی.( آدام عقلینی اوشاغین الینه وئرمز)

Adəm əqlini çaqaney əlinə vermeydi.

آدم عقلش را دست بچه نمی دهد.

آدم قولاقدن چاغ اوْلر، حئیوان یئماقدن.(آدام قولاقدن چاغ اوْلار، حئیوان یئماقدان)

Adəm qolaqdən çaq olər heywan yemaqdən.

انسان از طریق گوش فربه می شودو حیوان از طریق خوردن. ( مراد افزایش اطلاعات و شعور است)

آدمی فربه شود از راه گوش          حیوان فربه شود از راه نوش

آدم کیچئیی لیقدن بؤ هوٌی اوْله دی .(آدام بالاجالیقدن بویوٌک اوللار)

Adəm  kiçey liqdən böhüy olədi .

انسان از کوچکی بزرگی و فروتنی را یاد می‌گیرد .   برای رسیدن به مدارج بالا تحمل کوچکی کردن و حتی تحقیر هم لازم است.

آدم گئدر آد قا لر .(آدام گئدر آد قالار)

Adəm gedər ad qalər.

انسان می رود و نامی از او به یادگار می ما ند .                نام نیکو گر بماند زادمی         به کزو ماند سرای زر نگار

آدم گره ی آغزینه گؤره لوًقمه گؤترسین .(آدام گره ک آغزینین تناسوٌبوٌنه لوٌقما گؤتورسون)

Adəm gərəy ağzinə görə loqmə götərsin .

انسان باید به اندازه دهانش لقمه بردارد .   بگیر لقمه که اندازه دهان باشد.    آدم باید به اندازه دوکش پنبه بردارد.

آدم گؤزئنئی ائلئیینه چیخارتملی ده ییلدی.(آدام گؤزینینین قاباقینه چیخارتملی ده ییل)

Adəm göziney eleyinə çixartməli dəyildi.

نمی توان مقابل چشمان افراد آورد.      توی سر و همسر نمی توان درش آورد.

معمولاً در مورد بچه ای که به دنیا می آید و بسیار ریز است کاربرد دارد.

آدم گره ی بیرماغینی هر دوٌ شییه سالمه سین.(آدام گره ک بارماغینی هر دئشیکه سالماسین)

Adəm gərəy birmağini hər düşiyə salməsin.

انسان نباید انگشتش را در هر سوراخی فرو کند. مرد به بهانه های مختلف متوصل نمی شود.

آدملیق آدم نن، خوْش ایس قئرمئزی گوٌلدن.(آداملیق آدام دان خوْش راییحه گؤلدن) 

Adəmliq adəmnən  xoş is qermezi güldən.

انسانیت از انسان و بوی خوش از گل سرخ مورد انتظار است.

آدملیق بازرده ساتیلمز.(آدملیق بازاردا ساتیلمز)

Adəmliq  bazərdə satilməz.

انسانیت کالا نیست که در بازار معامله شود.

آدملیق پول نن  دییلدی که بازار دن آله ی.(آداملیق پول نن دییل کی بازاردان آلاسان)

Adəmliq pulnən dəyeldi ke bazərdən aləy.

انسانیت به پول نیست که از بازار بخری.  انسانیت خصیصه ای ذاتی و خانوادگی وخداداد است.

آدم نن بیر یاخچی لیق قاله دی بیر گنده لیق.(آدام نن بیر یاخشیلیق قالیر بیر پیسلیق)

Adəmnən  bir yaxçiliq qalədi bir gəndəliq.

از انسان یک خوبی می ماند یک بدی.

آدم وار کی آدم لرئی نقشیدی، آدم وارکی حئیوان اون نن یاخچیدی.(.......یاخشیدی)

Adəm varki  adəmlərey nəqşidi. Adəm varki heyvan onnən yaxçidi.

 

انسان هائی هستند که الگوی انسان های دیگرند وکسانی که حیوان بر آن ها برتری دارد.

آدمئ تانئ ین قورت یئسین.(آدامی تانئین قورد یئسین)

Adəme taneyan qurt yesin.

آدم را گرگ آشنا بخورد.    وقتی در اداره ای آشنائی پیدا می شود و ارائه طریق می نماید بیان می شود.

آدمه سؤزی بیر ده فه دئیدیلر.(آداما سؤزو بیر دفه دئییللر)

Adəmə sözi bir dəfə deydilər.

حرف را یکبار به آدم می گویند.    برای انتقال مطلب یکبار گفتن کافی است.   اسب نجیب را یک تازیانه بس است.

آدمئ آد بزه مز آدی آدم بزه ر.(آداما آد زینت وئرمز، آدا آدام زینت وئرر)

Adəme ad bəzəməz adi adəm bəzər.

شهرت خانوادگی باعث شهرت فرد نمی گردد، خود انسان است که باعث می شود نامش جاودانه بماند.

گیرم پدر تو بود فاضل    از فضل پدر تو را حاصل

آدمئ پالتر نن تانی مئیدیلر.(آدامی پالتارنن تانیمازلار)

Adəme paltərnən tani  meydilər.

انسان را به لباس نمی شناسند.     لباس نشان دهنده شخصیت افراد نیست.

آدمئ تانیماق اوْلمز.(آدامی تانیماز اوْلماز)

Adəme tanimaq olməz.

انسان شناختنی نیست.            جهان انسان شد و انسان جهانی     از این پیچیده تر نبود جهانی

آدمیزاد خام سوٌت ایچندی .(......سوٌد...........)

Adəmizad xam süt içəndi .

آدمیزاد شیر خام خورده است .   انسان جایز الخطا است.   آدمیان مورد اعتماد نیستند.

آدمیزاددن هرنه دئییی گلر.(آدامیزاددان هرنه دئسن گلر)

Adəmizaddən harnə deyəy gələr.

از آدمیزاد هر کاری بگوئی برمی آید.      انسان عجیب الخلقه ای است.

آدمیزاد قنت سیز قوشدی .(آدامیزاد قانادسیز قوشدی)

Adəmizad qənətsiz qoşdi .

آدمیزاد مرغ بی بال وپر است.    هر لحظه جائی است.

آدمیزاد گوٌل دن نازّئی، داش دن برکدی .(آدامیزاد گوٌلدن نازیک، داشدان برکدی)

Adəmizad güldən nazzey daşdən bərkdi .

آدمیزاد از گل نازک تر واز سنگ محکمتر است. آدم آه است ودم.

آدمیزادئی باشینه هر نه گلسه چکر.(آدمیزادین باشینا هر گله چکه)

Adəmizadey başinə hərnə gəlsə çəkər.

به سر انسان هرچه بیاید تحمل می کند.    طاقت انسان زیاد است.

آدمیزادئی یئری اخئرده بیر قریش یئردی.

Adəmizadey yeri əxerdə  bir qəriş yerdi.

آدمیزاد آخر جایش یک وجب جا است.    هرچه داشته باشی آخرش مرگ است.

آدمئی آدی چیخینه گؤزی چیخسین.

Adəmey adi cixənə gözi cixsin.

آدم کور بشود بهتر از آنکه بد نام بشود.   مرگ انسان به از بدنامی اوست.

آدمئی اؤز قورری چؤره یی خلقئی پلووین نن یاخچیدی.

(آدامین اؤز قوری چؤره کی آیریلارین پلوْوین نن یاخشیدی)

Adəmey öz qurri çörəyi xəlqey pelovin nən yaxçidi.

نان خشک وخالی آدم بهتر از پلو دیگران است.   بخاطر شکم زیر بار منت دیگران رفتن خطاست.

آدمئی اوٌ زی ات دندی.(آدامین....................)

Adəmey özi ətdəndi.

صورت آدم از گوشت است.      مراد اینکه حجب وحیا در خمیره وجود آدمی است.

آدمئی توٌکی سیخ سیخ اوْله دی.(آدامین توٌکی سیخ سیخ اوْلور)

Adəmey tüki six six olədi.

موی انسان سیخ سیخ می شود( از ترس یا تعجب)

آدمئی دیلی نن اوٌ ره یی گره ی بیر اوْلسون.(آدامین دیلی نن اؤره گی گره ک بیر اوْلسون)

Adəmey dilinən ürəyi gərəy bir olsun.

انسان باید سخن دل وزبانش یکی باشد .   انسان نباید دو رنگ باشد.

آدمئیی روْزی سی الله نئی الینده دی.(آدامین روزی سی آلله نین الئنده دی)

Adəmey rozisi əllaney əlindədi.

روزی ا فراد دست خداست.

آدمئی عقلی ارخه دن گله دی.(آدامین عقلی دالدان گلیر)

Adəmey əqli ərxədən gələdi.

عقل آدم از پس می آید.   انسان دیر فهم است.

آدمئی گؤزین نن توٌک چیخه ره دی.(آدامین گؤزین نن توک چیخریر)

Adəmey gözin nən tük çixərədi.

از چشم آدم مو در می آورد.   بسیار پر رو است.

آدمئی یئره باخانین نن قوْرخ سووئی آخارین نن .(آدامین یئره باخانیندان قوْرخ، سویون آخاریندان)

Adəmey yerə baxanin nən qorx suvin axarin nən.

از آدم سر به زیر واز آب چکنده بترس.    مترس از کسی که های وهو دارد     بترس از کسی که سر به تو دارد

آدمئی نیکبت توتنده دؤوه اوٌستئنده ایت توتر.

Adəme nikbət tutəndə dövə üstendə it tutər.

وقتی بد بختی فرا می رسد شتر سوار را سگ می گزد.

آدمئی نیکبت توتنده دؤوه اوٌستئنده ایلان چاخر.

Adəme nikbət tutəndə dövə üştendə ilan çaxər.

وقتی بدبختی فرا می رسد شتر سوار را مار می گزد.

آدمئی نیکبت توتنده سوو دیشینی سیندیرر.

Adəme nikbət tutəndə su dişini sindirər.

وقتی نکبت وبدبختی فرا می رسد آب دندان آدم را می شکند.

آدی آدلی اوْلسون.

Adi adli olsun.

نامش پر آوازه گردد. معمولاًهنگام نامگذاری کودکان بیان می شود.

آدی اؤزئن نن بؤهوٌیدی.( آدی اؤزین نن بوٌیوٌکدی)

Adi özen nən böhüydi.

نامش بیشتر از خودش کاربرد دارد.   بیش از واقع بودن شهرت کسی .(آدئیه دونئم قره خان به ی)

آدئی ایتسین. (آدین ایتسین)

Adey itsin.

ای کاش نامت گم شود.(نفرین)

آدی ایت لرئی دفترینده یم یوْخدی.(آدی ایت لرین دفترینده ده یوْخدو)

Adi itlərey dəftərindəyəm yoxdi.

نامش در فهرست سگان هم نیست.   آدم بی ارزشی است.

آدی بللی دی.(......... بللیدیر)

Adi bəllidi.

مشهور است ونامش سر زبان ها.

آدئی چیخه نه گؤزئی چیخسین .(آدین چیخنه گؤزین چیخسین)

Adey çixənə gözey çixsin.

بجای این که اسمت دربیاید ومشهور شوی بهتر است چشمت در بیاید .    در گمنامی بودن بهتر است.

آدی گؤتینی ییرته دی.(آدی گؤتونو ییرتیر)

Adi götini yirtədi.

نامش باعث بدبختی اوست.

آدی منئی دادی سنئی .(آدی منیم، دادی سنین)

Adi məney dadi səney.

به نام من ولی به کام تو.     زحمتش را من کشیدم ولذتش را تو بردی.

آدین نه دی ؟ رشید. بیرنیی دئی بیرنی ائشید.

Adin nədi ?rəşid. birni de birni eşid.

نامت چیست ؟ رشید یکی بگویکی بشنو.      به افراد پر حرف ووراج می گویند تا بدانند که به دیگران هم مجال سخن گفتن بدهند.

آدینی دئمه قوْی جیبئمه.

adini dema qoy cibema.

اسمش را نگو بگذار تو جیبم.   افرادی به شوخی از چیزخاصی خوششان نمی آید( ولی در درون علاقه زیادی به آن دارند میگویند..........)

آدی وار اؤزی یوْخ.

Adi var özi yox.

نامش هست وخودش نیست. وجود خارجی ندارد.

آدئیه دؤنئم قره خان به ی (بیک).(آدووه قوربان اوْلوم قره خان به ی)

Adiyə dönem qərəxan bəy.

بقربان نامت قره خان بیک.       کسی که نامش بیشتر از خودش کاربرد دارد.

( قره خان بیک شخصی سیه چرده با وزن بسیار کم ساکن نوخندان بوده  ولی دارای سفره ای بازو چهره ای گشاده ،وبه  ترکمن هائی که بعلت قحطی از آنطرف مرز برای تهیه آذوقه می آمدند کمک فراوان کرده واز آنان پذیرائی می نمودلذا معروفیت زیادی بین  طوائف مختلف آنان داشته ودررابطه با او داستان های زیادی بین مردم گفته می شده مخصوصاً.در باره  عدم تناسب بزرگی نام او و هیکل ریز و چهره سیاهش.)

آرام آتئی یامان تپیشی واردی .(آرام آتین یامان تپی یی اوْلار)

Aram atey yaman təpişi vardi.

اسب آرام لگد های سختی دارد .  به سکوت من توجه نکن روی دیگر و شلوغی هم دارم .

آرپه اکن بوغدئی ییغمز.(آرپا اکن بوغدا ییغماز)

Arpə əkən buğdey yiğməz.

کسیکه جو می کارد گندم درو نمی کند.   پاداش اعمال خیر و جزای اعمال شر خود را هر کسی می بیند.

آرپه چؤره یی تورش اه یران آدین نئمه دی خانلر خان.(آرپا چؤره ک تورش آیران، آدین نه دی خانلرخان)

Arpə çurəyi turş əyran adey nemədi xanlərxan.

عنوانش خان است و خوراکش نان جو ودوغ.     ظاهری آراسته ولی باطنی نا متناسب دارد.

آرپه نی ایته وئره دی سوٌ مه یی آته.(آرپانی ایته وئریر، سوٌموٌکی آتا)

Arpəni itə verədi suməyi atə.

جورا به سگ می دهد و استخوان را به اسب. خلاف عرف واصول کار می کند. کارها را با توجه به شایستگی افراد بین آنها تقسیم نمی کند.

آرپه نئی دنه سی قیزیلدی سامانی گوٌموٌش.

Arpəney dənəsi qizildi samani gümüş.

ارزش دانه جو مانند طلاست وکاهش مثل نقره.   منظور اینکه ارزش کاه برای کشاورز کمتر از جو نیست.

آرتئق خرج اؤوی ییخر.

Arteq xərc övi yixər.

اسراف خانه بر باد ده است.

آرتئق خرج کیشی نئی اؤوینی ییخر.(آرتیق خرج کیشینین اؤوینی ییخار)

Arteq xərc kişiney öveni yixər.

خرج زیادی خانه مرد را خراب می کند.  در خرج اسراف نکنید.

آرتئق طمع اؤو ییخر.(آرتیق تاماه اؤ ییخار)

Arteq təmə öv yixər.

طمع زیاد باعث خانه خرابی و جوانمرگی می شود.

آرتئق طمع باش یارر.(ارتیق تاماه باش یارار)

Artiq təmə baş yarər.

طمع زیاد باعث درگیری ودر نتیجه باعث شکستگی سر می گردد.

آررئخ اتدن شوْربه اوْلمز.(آریق اتدن شوْربا اوْماز)

Arrex ətdən şorbə olməz.

از گوشت لاغر آبگوشت خوبی تهیه نمی شود.  کالای ارزان مرغوبیت نخواهد داشت.

آررئخ ائششه ییی مکم تپیشی واردی.(آریق ائشکین مؤحکم تپی یی وار)

Arrex eşşəyiy məkəm təpişi vardi.

خر لاغر لگد محکمتر می زند.    تحمل ضربه هائی که انسان از افراد پست می بیند سخت است.  

آرزو میز اوًزون عمریمیز قیسقه.(ایستکدیگیمیز چوخ عمروموز قیسا)

Arezumiz uzun omrimiz qesqə.

آرزوهایمان بلند وعمرمان کوتاه است.

آره خلوت توٌ لکوٌ بای.(آرا.................)

Arə xəlvət tülkü bay.

میدان خالی از حریف است وروباه خود را یکه تاز میدان می داند.

آره ده یئماق قئراقده گزماق.(آرادا یئمک، قیراقداگزمک)

Arədə  yemaq qiraqdə gəzmaq.

مفتخور بودن. بدون تحمل رنج وزحمت سود بردن.

آره ده یئیدی قیراقده گزه دی.(آراده یئییر قیراقدا گزیر)

Arədə yeydi qiraqdə gəzədi.

میانه خور است و کناره گرد.  کلاش عجیبی است.   هنگام خوردن در میان است و وقت کار کردن دور از دیگران در گردش وتفریح است.

آره سؤزی اؤو ییخر.(آرا............)

Arə sözi öv yixər.

سخنِ سخن چینان خانمان بر انداز است.

آره قاریشدی مذهب ایتدی.(آرا قاریشیب مذهب ایتیب)

Arə qarişdi məzhəb itdi.

اوضاع آشفته شد ومذهب از میان رفت.   کی به کیه.

آره لری شکر آب اولیتدی.(آرالاری سوْیوق اوْلوب)

Arələri şəkər ab olitdi.

بینشان شکر آب شده است.  از هم دلخور هستند.

آره لرین نن قیل کئچمئیدی.(آرالارین نن قیل کئچمیر)

Arə lərinən qil keçmeydi.

موئی درمیانشان نمی گنجد.    بسیار صمیمی هستند.

آره لیق سؤزی اؤو ییخر.

Arəliq sözi öv yixar.

حرف بین مردم خانه خراب می کند.  به حرف این وآن گوش نکنید و زندگی خود را بکنید.

آره لیق مالی آره ده یئییلر.( آرالیق مالی آراده یئییلار)

Arəliq mali arədə yeyilər.

مال شریکی بی رویه خرج می شود و از بین می رود.

آره ییزه ایتئی پوْخی.(آراووزه ایتین پوْخو)

Arəyizə itey poxi.

فضله سگ به میانتان ، باهم بخورید، مراد:  چرا دعوا می کنید.

آزاری قارئنچه یه یم یئتشمئیدی.(آزاری قاریشقا یا ده یئتیشمیر)

Azari qarençəyəyəm yeteşmeydi.

آزارش به مورچه هم نمی رسد،  آدم بی آزاری است.

آز اوْ لسون ناز اوْ لسون .

Az olsun naz olsun.

اندک باشد و ناز باشد.    کمیت مهم نیست، کیفیت مهم است.

آز ایشدن چوْخ ایش بیتر.

Az işdən çox iş bitər.

از اعمال وکردار کوچک وناشایسته عکس العمل های بزرگی ایجاد می شود.

آز ایشدن چوْخ ایش تورر.( آز اشدن چوْخ ایش دورار)

Az işdən  çox iş turər.

از کارهای کوچک و جزئی کارهای بزرگ بپا خیزد.   حرف کوچکی ممکن است باعث فتنه بزرگی بشود.

آز بیلن آز چکر.

Az bilən az çəkər.

کسیکه کم می داند مشکلات کمتری هم دارد.   آسوده منم که خر ندارم.   هرکه بامش بیش حرفش بیشتر.

آز بیلن چوْخ دانیشر.(آز بیلن چوْخ دانیشار)

Az bilən çox danişər.

نادان بسیار حرف می زند.(دانا کم حرف می شود)

آز چوْخئی یانی نه گئده دی.(آز چوْخین یانی نه گئدر)

Az çoxey yaninə gedədi.

کم به روی زیاد می رود.  جزء تابع کل است.   معمولاًسود به طرف سرمایه های کلان می رود.

آز دانیش چوْخ قولاق وئر.

Az daniş çox qulaq ver.

کم حرف بزن و بسیار گوش فراده.

آز دا نیش ناز دا نیش .

Az daniş naz daniş.

کم گوی وگزیده گوی چون در.

آز گل قیزیم، ناز گل قیزیم.

Az gəl qizim naz gəl qizim.

سنگین برو سنگین بیا.       به خانه اطرافیان کمتر برو تا احترامت محفوظ بماند.

آز وارئیدی آز یئی چوْخ وارئیدی چوْخ.( آز واریندی آز یئی چوْخ واریندی چوْخ)

Az vareydi az ye çox vareydi çox.

کم داری کم بخور  زیاد داری زیاد بخور.  پایت را به اندازه گلیمت دراز کن.

آز واریدی آج آدم، بیری یم دوٌشدی باجه دن.(آز واریدی آج آدام، بیری ده دوٌشدو باجادان)

Az varidi ac adəm biriyəm düşdi bacədən.

مزاحم کم بود که یکی هم اضافه شد .   کم بود جن و پری یکی هم از دیوار پرید وآمد.

آز ه قانمئیه ن چوْخه یئتیشمز.(آزا قانئع اوْلمایان چوْخا یئتیشمز)

Azə qanmeyən çoxə yetişməz.

کسی که به کم قانع نباشد به مال وثروت نمی رسد.

آزیدی آریق- اوروق بیری یم گلدی بوینو ووروق.(آزیدی آروق اوروق بیریده گلدی بوینو ووروق)

Azidi ariq uruq biriyəm gəldi buynu vuruq.

کم بود از این بیچاره ها وبیکاره ها یکی هم از راه رسید.

آز یئی اؤزی چین بیر نوْکر توت.

Az ye özeyçin bir nokər tut.

یک نان کمتر بخور برای خودت نوکر بگیر. انجام کارهایت را از دیگران مخواه.

آز یئی همیشه یئی.

Az ye həmişa ye.

کم بخور همیشه بخور.

آز یئینده کوٌسر چوْخ یئینده قوٌسر.

Az yeyəndə küsər çox yeyəndə qüsər.

وقتی کم می خورد قهر می کند ووقتی زیاد می خورد استفراق می کند.    حال و وضع یکنواختی ندارد.

آستاجه اوٌستا جه.(آستاجا اوٌستاجا)

Astəcə üstəcə.

آهسته ولی ماهرانه.       کاررا آهسته ولی ماهرانه انجام دادن بهتر است.

آستا قاچن نامرد دی.(آستا قاچان نامرددی)

Asta qaçən namərddi.

کسیکه یواش بدود نامرد است.   کودکان در بازی برای تهییج یکدیگر می گویند.   به مزاح در زمان فرار از مقابل دشمن هم گفته می شود.

آستا گئدن یوْرولمز.

Asta gedən yorulməz.

آنکه آهسته رود خسته ودر مانده نمی شود.      رهرو آن نیست گهی تند و گهی خسته رود     رهرو آنست که آهسته وپیوسته رود

آست وْ اوٌستئیی گؤرئپ بن.(........گؤرمیشم)

Asto üsteyi göripbən.

زیرو رویت را دیده ام .   تورا خوب می شناسم خودت را تعریف نکن.

آسمانده آختارردیم یئرده تاپدیم.(آسمانده آختاراردیم یئرده تاپدیم)

Asmandə axtərərdim yerdə tapdim.

در آسمان ها به دنبالت می گشتم در زمین پیدایت کردم.    جستجو کردن مطلوبی که در دسترس است در جائی دورتر.

آسمان نن بؤرک یاغسه بیری بیزئی باشیمیزه دوٌشمز .(آسمان نن بؤرک یاغسا بیری بیزیم باشیمیزه دوٌشمز)

Asman nən börk yağsə biri bizey başimizə düşməz.

اگر از آسمان کلاه ببارد یکی به سر ما نخواهد افتاد .    آدم بد شانسی هستم.  الهی بخت برگردد از این طالع که من دارم.

آسمان دوٌ شیلیتدی.(آسمان دوٌشیلیب)

Asmân düşiletdi.

آسمان سوراخ شده.       وقتی باران زیاد می بارد می گویند.

آسمان نن اوْت یاغه دی.

Asman nən ot yağədi.

از آسمان آتش می بارد.   هوا بسیار گرم است.

آسمانئ یئری بیر بیره باغلئیدی.(آسمانی یئری بیر بیره باغلاییر)

Asmane yeri birbirə bağleydi.

زمین وآسمان را به هم می بندد.   به هر طریق ممکن می خواهد حرفش را به کرسی بنشاند.

آسمانئ، یئری، بیر بیره تیکه دی.(آسمانی یئری بیربیره تیکیر)

Asmane yeri birbirə tikədi.

زمین وآسمان را به هم می دوزد.       خودرا به هر دری می زند که به مقصود برسد.

آسمان یئره گلمئیدی .(آسمان یئره گلمیر)

Asman  yerə gəlmeydi.

آسمان به زمین نمی آید .     اگر این کاررا برای من انجام دهی کار عظیمی نکرده ای.

آسمانئی گؤتئن نن دوٌشیپدی.(آسمانین گؤتین نن دوٌشیب)

 asmaney göten nən düşepdi.

از ماتحت آسمان افتاده است .      خودرا بزرگتراز آنچه هست می پندارد.

آشّاغه ده اوْتورمئیدی یوخاری ده یئرتاپمئیدی .(آشاغی ده اوْتورمور، یوخاریده یئر تاپمیر)

Aşşağadə oturmeydi yuxaridə yer tapmeydi.

پایین مجلس نمی نشیند در صدر هم جا پیدا نمی کند .  صدر مجلس جایش نیست.

آشّاغایه توفلئیئم سققلدی یوخارییه سیبیلدی.(آشاغییه توٌپوٌروٌک آتئم ساققالدی یوخاییه بیغدی)

 Aşşaqayə tufleyem səqqəldi yuxariyə sibildi.

پائین تف کنم ریش است بالا تف کنم سبیل.

در باره وضعیتی گفته می شودکه کسی در قضاوت بین دو تن از نزدیکان خود گیر کرده است.

آشپز کی ایککی اوْ لدی آش یا شوْر اوْ لر یا دوز سیز.(آشپزکی اکی اوْلدو آش یا شوْر اوْلر یا دوزسوز)

Aşpəz ke ikki oldi aş ya şor olər ya duzsiz.

آشپز که دو تا شد آش یا شور می شود یا بی نمک.

آش شوْدی کاسه شوْ.

Aş şodi kasə şo.

آش همان است و کاسه همان. اوضاع تغییری نکرده است.

آش قاپییه یوْلداش.

Aş qapiyə yoldaş.

آش تا دم در همراه است. آش غذای سبکی است زود هضم می شود.

آش قا لدی دلی یه .

Aş qaldi dəliyə.

درجائیکه غذا زیاد است وآدم پر خور و حریصی میدان دارشده است و به سرعت می خورد.    میدان دست آدم کم عقلی افتاده است.

آشنا آشنا چیخدی اوْجاغئی باشینه .(آشنا آشنا چیخدی اوْجاقین باشینا)

Aşna aşna çixdi ocağey başinə.

در کمال نا آشنایی خود را آشنا جا زد و در صدر هم نشست .   کنایه از آدم پررو.

آشی پیشدی.

Aşi pişdi.

گاوش زائید.   مشکلی برایش پیش آمد.

آششیقینی اوْغئرلتدی.(آشیقینی اوْغیرلیییب)(ساققیزینی اوْغرلئییب)

Aşşeqini oğerlətdi.

قابش را دزدیده.   فریبش داده است.

آشئی دوررو لوقو دنه نئی یوْخلوقون نندی.(آشین دورولوقو دنه نین یوخلوقون نندی)

Aşey durruluqu dənəney yoxluqunnəndi.

رقیق بودن آش از کمبود حبوبات است.    خانه نشینی بی بی از بی چادری است.

آش یولداشی چوْخدی باش یولداشی یوْخدی.

Aş yuldaşi çoxdi baş yuldaşi yoxdi.

دوست نانی فراوان است و دوست جانی و صمیمی کم.

آش یئمه میش آغزیمیز یا ندی .

Aş yeməmiş ağzimiz yandi.

آش نخورده ودهن سوخته. کار بدی نکرده ام ولی مجازات شدم.

آغ آت آرپه یئمئیدی؟(آغ آت آرپا یئمیر؟)

Ağ at arpə yemeydi?

مگر اسب سفید جو نمی خورد؟ مگر زن مسن شوهر نمی خواهد

آغا بالا سر یوْخومدی.

Ağa balasər yoxumdi.

آقا بالا سر ندارم. خودم ارباب و آقای خودم هستم..

آغاران باشی، ییغلئین گؤزی قه یم ائده بیلمئی سن.(آغاران باشی، آغلئین گؤزی گیزلته بیلمیسن)

Ağarən başi yiğleyən gözi qəym edə bilmeysən.

موی سفید و چشم گریان را نمی توان پنهان کرد.

آغ اوٌزه قره خال زینت دی، قره اوٌزه آغ خال نیکبت دی.

Ağ üzə qərə xal zinətdi qərə özə ağ xal nikbətdi.

خال سیاه بر صورت سفید زیبنده و زیباست ولی خال سفید بر صورت سیاه بدبختی و نکبت است.

آغ پول قره گوٌن چیندی. (آغ پول قره گوٌنین دردینه ده ییر)

Ağ pul qərə gün çindi.

پول سفید برای روز سیاه است.     پول وثروت را برای روز مبادا، روز گرفتاری و بیماری و احتیاج نگه می دارند.

آغ توٌکدن خجا لت چک .

Ağ tükdən xecalət çək.

از موی سفید خجالت بکش . حرمت پیران را نگهدار.

آغ توٌکئی نن خجا لت چک .

Ağ tükey nən xecalət çək.

از موی سفیدت خجالت بکش .     وقتی آدم مسنی کاری که در شأن او نیست انجام می دهد می گویند.

آغدن قره یه ال وور مئیدی .( آغدان قره یه ال وورمور)

Ağdən qərəyə əl vurmeydi.

دست به سیاه و سفید نمی زند.  آدم تنبلی است.

آغدن قره یه بیر ذات دئمپ بن.

Ağdən qərəyə bir zat deməpbən.

از سفید تا سیاه چیزی نگفته ام.    سخنی نگفته ام که باعث ناراحتی اش بشود.

آغریقی گئتسین چیششی گِئتمسین.(آغریقی گئتسین شیشی گئتمسین)

Ağriqi getsin çişşi getməsin.

دردش برود بادش نرود .    آلت مردی را زنبور گزیده بود او از درد فریاد می کشید و زنش می گفت:...................

آغری مئیه ن باشه دستمال باغله مئیدیلر .( اغری مئین باشا دستمال باغلامازلار)

Ağrimeyən başə dəstmal bağlə meydilər.

سری را که درد نمی کند دستمال نمی بندند .    میفکن بر سر بی درد خود زفت .

در موضوعی که به تو مربوط نیست دخالت نکن و برای خودت درد سر درست نکن.

آغری مئین باشئیی آغریتمه.

Ağritmeyən başiyi ağritmə.

سر بی درد خودت را به درد نیاور.در کاری که به تو مربوط نیست دخالت نکن.

آغئز آچه دی.(آغیز آچیر)

Ağez açədi.

دهن باز می کند.    دهنک می زند (موقع مردن حیوانات بیان می شود.)

آغئز اوْخوماق.

Ağez oxumaq.

دهن خواندن. فکر طرف را خواندن.   به آواز خواندن هم می گویند.

آغئزدن دوٌشدی .(آغیزدان دوٌشدو)

Ağezdən düşdi .

از ذهن افتاد. غذا سرد شد.

آغزئن نن اوْت چیخه دی.( آغزین نان اوْت چیخیر)

Ağzin nən ot çixədi.

از دهنش آتش خارج می شود.یقه همه را می گیرد.

آغزه باخاندی.(آغیزا باخاندی)

Ağzə baxandi.

به دهن دیگران نگاه می کند. چیزی از خود ندارد و آدم دهن بینی است.

آغزئیده اون وا؟(آغزیندا اون وار؟)

Ağzeydə un va?

مگر در دهانت آرد داری؟    چرا سکوت کرده ای؟

آغزی نئی سووی قورریتدی.(آغزینین سویو قورویوب)

Ağziney suvi qurretdi.

آب دهانش خشک شده است. خیلی حرف زده و آب دهانش خشک شده است.

آغئز یاندیرن آش دییلدی.(آغیز یاندیران آش دییل)

Ağez yandirən aş dəyildi.

آش دهن سوزی نیست.   ارزش چندانی ندارد.

آغئز یا ندیرن آشی گؤز تا نیر.(آغیز یاندیران آشی گؤز تانی ییر)

Ağiz yandirən aşi göz tanir.

آشی که دهان را می سوزاند دهان تشخیص می دهد.مسئله خطر ناک را عقل تشخیص می دهد.

آغزی بورنونی نی بیر بیری نه قاریشدیردی.(آغیز بورنونو بیربیرینه قاریشدیریب)

Ağiz burnini bir birinə qarişdiritdi.

خون دماغ ودهنش را به هم مخلوط کرد.آنچنان زد که دک وپوزش داغون شد.

آغزی بئمزه دی .

Ağzi beməzədi.

دها نش بی مزه است .    به زنانی که ویار دارند می گویند، ویا به زنانی که احساس می کنند حامله شده اند.

 

آغزی سوتئی ایسسینی وئره دی .(آغزی سوتین ای یینی وئریر)

Ağzi sutey issini verədi.

دهانش بوی شیر می دهد .     تجربه چندانی ندارد.

آغزی گوٌلماقدن ییغیشمئیدی.(آغزی گوٌلماقدن ییغیشمیر)

Ağzi gülmaqdən yiğişmeydi.

دهانش از خنده جمع نمی شود.   زیاد می خندد.

آغزیمه توْرپاق.   یا   آغزییه توْرپاق.( آغزووا توْرپاق)

Ağziyə torpaq.

خاک به دهنم یا خاک به دهنت.   وقتی از مصیبتی صحبت می کنند و نمی خواهند مخاطب به آن دچار شود می گویند.

آغزیمی ایسلتدیلر.(آغزیمی ایسلیییپلر)

Ağzimi islətdilər.

دهانم را بوئیده اند.   دندان هایم راشمرده ومرا امتحان کرده اند.   فکر مرا خوانده اند.

آغزیمه آش قوْی دالیمه داش قوْی.

Ağzimə aş qoy dalimə daş qoy.

غذای مناسبی به من بده در مقابل در پشتم برایت سنگ حمل می کنم.

آغزینده دیش قالمتدی.(آغزیندا دیش قالمئییب)

Ağzində diş qalmətdi.

در دهانش دندان نمانده.  زوارش در رفته.

آغزینده سؤز قا لمئیدی .(آغزیندا سؤز قالمیر)

Ağzində söz qalmeydi.

حرف تو دهانش نمی ماند. دهن لق است. راز دار نیست.

آ غزی نن چیخن یخه یی توتر .(آغئزون نن چیخان یخه وو توتر)

Ağzey nən çixən yəxəyi tutər.

آنچه که از دهانت خارج می شود یقه خودت را می گیرد .

فتنه سخنان فتنه انگیز نصیب خود گوینده می شود. نفرین کردن به دیگران امر درستی نیست.

اگر برای دیگران خیر بخواهی به تو خیر می رسد واگر شر آرزو کنی شر به تو خواهد رسید.

آغزین نن سوتئی ایسسی گله دی.(آغزین نن سودون اییی گلیر)

Ağzin nən sutey issi gələdi.

دهانش بوی شیر می دهد.   هنوز بچه است.

آغزینه آغئز وئرمه.(آغزینه آغیز وئرمه)

Ağzinə ağiz vermə.

حرف تو دهنش نگذار.  با او مجادله وبحث مکن.

آغزینه سؤز وئرماق.

Ağzinə söz vermaq.

به دهان کسی حرف دادن.      در دهان کسی حرف گذاشتن (تحریک کردن)

آغزینه گله نی دئدی.

Ağzinə gələni dedi.

آنچه به دهانش آمد گفت. سخنان نا شایست بسیار گفت.

آغزینی آچدی گؤزینی یومدی.

Ağzini açid gözini yumdi.

دهانش را باز کرد و چشمش را بست.      پاچه می گیرد.       خشمگین شد وهرچه فحش وناسزا بود گفت.

آغزینی پوْخ نن ایشلتدیلر .(آغزینی پوْخی اینان ایشلئییبلار)

Ağzini pox nən işlətdilər.

دهانش را با گُه ساخته اند .    آدم بد دهنی است.  فحاشی می کند.

آغزینی توته ی گؤتی نن دانیشر.(آغزینی توته سان گؤتی اینان دانیشار)

Ağzini tutəy götey nən danişər.

دهنش را بگیری با ماتحتش صحبت می کند. به آدم های پر حرف و یاوه گو می گویند.

آغزینی گنده سؤز نن یوغوریتدیلر.( آغزینی پیس سؤزینان یوغوروبدیلار)

Ağzini gəndə söznən yuğurətdilər.

دهانش را با حرف های زشت خمیر کرده اند.  به آدم های بد زبان می گویند.

آغزی نئی چوفت وْ بستی یوْخدی.(آغزینین.................)

Ağziney çufto bəsti yoxdi.

دهنش چفت وبست ندارد.  فرد هتاکی است.

آغزی نئی سووی نی یوته بیلمئیدی .(آغزینین سویونی یوته بیلمیر)

Ağziney suvini utəbilmeydi.

آب دهنش را نمی تواند قورت بدهد .  آدم بی دست وپائی است.

آغزی نئی سووی آچیلئتدی.(آغزینین سویو آچیلیب)

Ağziney suvi açilitdi.

آب دهانش سرازیر شده.  تمایل زیادی به این امر دارد..

آغزی نئی سووی یوْ له دوٌشیتدی.(آغزینین سویو یوْله دوٌشیب)

Ağziney suvi yulə düşitdi.

آب لب ولوچه اش راه افتاد. تمایل بیش از حد به چیزی نشان دادن.

آغزی نئی مززه سینی بیلماق.(آغزینین مزه سین بیلمک)

Ağziney məzzəsini bilmaq.

مزه دهن کسی را فهمیدن.     فکر و نظر کسی را حدس زدن.   به بعضی ها که دوست دارند غذاهای لذیذ بخورند نیز به طعنه می گویند.

آغزیم آچیق قالدی.

Ağzim açiq qaldi.

دهنم باز ماند .  بسیار تعجب کردم. دهنم از تعجب باز ماند.

آغزئه یی آچی، اوْخوب بن .(آغزووو آچاسان اوْخومیشم)

Ağziyi açəy oxubbən.

تا دهان باز کنی منظورت را  فهمیده ام.

آغزئه یی خئیر لیقه آچ.(آغزووو خئییر سؤزلره آچ)

Ağziyi xeyrliqə aç.

دهنت را به خیر باز کن.   حرف های خوب بزن واز گفتن سخنان زشت بپرهیز.

آغزئه یی گوٌلماقه ،گؤتئیی اوْسسور ماقه آموخته ائتمه .(آغئزووو گؤلمکه، گؤتووو اوسورمکه داداندیرمه)

Ağziyi gülmaqə göteyi ossermaqə amuxtə etmə.

دهنت را به خنده وکونت را به گوزیدن عادت مده .   سعی کن آدم سنگین وباوقاری باشی.

آغزی یاریق ایتی اوخشئیدی .( آغزی جیریق ایته اوْخشار)

Ağzi yariq iti oxşeydi.

سگ دهن دریده را می ماند . آدم نا سزا گویی است.

آغزییه گؤره لوقمه گؤتر.(لوقمه وو آغزووین اندازه سی گوتور)

Ağziyə görə luqmə götər.

به اندازه دهانت لقمه بردار.  پارا به اندازه گلیمت دراز کن.

آغسئین اوْغلاق تکه اوْلمس.(آغسئین اوْغلاق تکه اوْلماز.)

Ağseyən oğlaq təkə olməs.

بزغاله چلاق بز پیشاهنگ نخواهد شد.    فرزند آدم عقب افتاده رهبر مردم نخواهد شد.

آغ قوْیون ،قره قوْیون ،آللیمی هایئرده قوْیوم .(.........هاردا...........)

Ağ qoyun qərə qoyun allimi hayerdə qoyum.

گوسفند سفید ،گوسفند سیاه ،پیشانی ام را کجا بگذارم .    نمازرا بی توجه وبا عجله خواندن.

آغ کؤینه ی نن گلیبدی ،کفن نن گئدر .

Aq köynəy nən gəlibdi kəfən nən gedər.

با پیراهن سفید آمده وبا کفن خواهدرفت .به دخترانی که به خانه بخت می روند می گویند.

آغ کؤینه یه قره یاماق.(آغ کؤینکه که قره یاماق)

Ağ köynəyə qərə yamaq.

پیراهن سفیدو وصله سیاه.   وصله سیاه زیبنده پیراهن سفید نیست.   تهمت های ناشایست و ناروا در خور انسان های آبرومند نیست.

آغ گؤت قره گؤت سودن کئچنده بیلینر.

Ağ göt qərə göt sudən keçəndə bilinər.

کَفَََل سفید و کَفَل سیاه هنگام عبور از رودخانه مشخص می شود.    وقت امتحان است که خوبی ها وبدی ها خود را می نمایانند.

آغ گؤته قره یاماق .

Ağ götə qərə yamaq.

کون سفید ووصله سیاه. کنایه از وصله ناجور . در کنار هم بودن دو شخص نامتناسب.

آغ گوٌ ن آغارتر ، قره گوٌن قرلتر .(آغ گوٌن آغارتار، قره گوٌن قارالتار)

Ağ gün ağartar qərə gün qərəltər.

روزگار خوب انسان را سر حال می کند و روزگار سیاه انسان را سیاه و بیچاره می کند.

آغ گوٌن قره گوٌ نی یاددن چیخرر.( آغ گوٌن قره گوٌنی یاددان چیخارار)

Ağ gün qərə güni yad dən çixərər.

روز ِسفید روزِ سیاه را از یاد می برد.      بارسیدن گشایش در کارها غمها فراموش می شود.

آغ نن قره نی فرق وئرمئیدی.(آغ اینان قره نی بیر بیردن فرق وئرمیر)

Ağ nən qərəni fərq vermeydi.

سفید و سیاه را از هم تشخیص نمی دهد.در جهل کامل به سر می برد.

آغیر اوْتور باتمان گل.

Ağir otur batman gəl.

اگر باوقار باشی و آبروی خود را حفظ کنی در نظر مردم محترمی.

آغیر داشییی یوٌ نگوٌل ائتمه .(آغیر داشووو یوٌنگوٌل ائله مه)

Ağir daşiyi üngül etmə.

سنگ وزینت را سبک مکن .   پادر میاتی نکن چون طرف ممکن است به حرف تو توجه نکند و سنگ روی یخ شوی.

آغیر قازن گئج قه ینر.( آغیرقازان گئج قاینار)

Ağir qazən gec qəynər.

دیگ بزرگ دیر جوش می آید.            انسان های بزرگ دیر عصبانی می شوند.

آغیر لیقینی یئر چکه دی روزی سینی خودای وئره دی.(آغیر لیقینی یئر چکیر، روْزی سیسین آلله وئریر)

Ağirliqini yer çəkədi rozisini xuday verədi.

سنگینی اش را زمین تحمل می کند و روزی اش را خدا می دهد.   هر آنکس که دندات دهد نان دهد.

آغی قره دن فرق وئره دی .(آغی قارادان فرق وئریر)

Aği qərədən fərq verədi.

سفیدرا از سیاه تشخیص می دهد. چیزی سرش می شود.

آغی قره دن فرق وئرمئیدی .(آغی قارادان فرق وئرمیر)

Aği qərədən fərq vermeydi .

سفید را از سیاه تشخیص نمی دهد. چیزی نمی فهمد.

آغئی آدی واردی، قره نئی دادی .(آغین آدی وار قره نین دادی)

Ağey adi vardi qərəney dadi.

سفید اسم دارد، سیاه مزه .   حالا که رسید به سبزه هرچه بگی می ارزه.

آفتافا گؤتر ماق .(آفتافا گؤترمک)

Aftafa götərmaq.

آفتابه برداشتن.  کنایه از زیر قول زدن.

آفتافا گؤرمئین گؤت قورئل لئیدی .(..................قورقور ائدیر)

Aftafa görmeyən göt qurelleydi .

کونی که آفتابه ندیده قارو قور می کند .   به افراد کودک صفت می گویند که هرچه را می بینند می خواهند.

(کنایه از آدم ندید وبدید، چنین آدمی وقتی به نوائی می رسد خودرا می بازد)

آفتافا له یه ن یئددی دست، شام و ناهار هئچ.

Aftafa ləyən yeddi dəst şamo nahar heç.

آفتابه لگن هفت دست شام ونهار هیچ.   خدم وحشم فراوان است ولی نتیجه ای دیده نمی شود.

آفتافا نئی چؤرنه یئن نن گلن تکین .(آفتافانین لوله سین نن گلن تکین)

Aftafaney çörnəyen nən gələn takin .

مثل آبی که از لوله آفتابه می آید .   مثلا : ........ خون از رگش بیرون می زد .  آب چشمه به اندازه بود که از...............می آمد.

آلت و اوٌست قوْیمه دی.

Alto üst qoymədi.

زیرو رو نگذاشت. ناسزای بسیار زیادی گفت.

آلتی گوٌ نی بیر دروازه دن کچلْلر ، ایککی قیئن خاتینی یوْ .

Alti güni bir dərvazədən keçəllər ikki qəyen xatini yo.

شش هوو از یک دروازه رد می شوند دو جاری نه.   رقابت وچشم وهم چشمی بین جاری ها از هوو ها بیشتر است.

آلتی آیلیق دوْغیلیتدی .(آلتی آیلیق دوْغولوب)

Alti ayliq doğilitdi.

شش ماهه زائیده شده. ششماهه به دنیا آمده است. آدم عجولی است.

آلتی آیلیق سن ؟

Alti ayliqsən ?

مگر شش ماهه به دنیا آمده ای ؟ چرا در کار ها عجله می کنی.

آلده یازیلن پوزئلمز .

Aldə yazilən puzelməz.

چیزی که در تقدیر انسان است عوض نمی شود.

آللی بش گوله نی اوْخشئیدی.(آلا اوکوز کیمی)

Alli bəş guləni oxşeydi.

به گوساله پیشانی سفید می ماند.  همه او را می شناسند.

آللی داشه د ه ی دی.(آللی داشا ده ی دی )

Alli daşə dəydi.

سرش به سنگ خورد .  متنبه شد.

آلما تکین اوْیناتملی .

Alma təkin oynatməli.

مانند سیب بازی دادنی است.  در مورد دختران نو رسیده استفاده می شود.

آلماق نن وئرماق قاردشدیلر.(آلماق نن وئرمک قارداشدیلر)

Almaqnən vermaq qardəşdilər.

دادو ستد برادرند.   یعنی بستان وبده.

آلماق یاخشیدی وئرماق قارئن آغریقی.

Almaq yaxşidi vermaq qaren ağriqi.

گرفتن خوبست وپس دادن شکم درد دارد.     چرا از ادای دین طفره می روی.

آلمه نی آسمانه آتدئی تا یئره گلسین یا نصیب ویا قسمت.(آلمانی گویه آتدین تا یئره گلسین ...............)

Alməni asmanə atdey ta yerə gəlsin ya nəsibo ya qesmət.

از این ستون به آن ستون فرج است.    امید وار باش به مرور ایام کار ها درست می شود.

آلن آلر وارلنر، ساتن ساتر یاللنر.(آلان آلار وارلانار، ساتان ساتار آللانار)

Alən alər varlənər satən satər yallənər.

خریدار می خرد صاحب کالا می شود و فروشنده می فروشد وکالای خود را از دست می دهد.

(بیشتر در مورد کالاهای مرغوب و عتیقه گفته می شود.)

آلنئی گؤزی ساتنئی الینده دی.(آلانین گؤزی ساتانین الینده دی)

Aləney gözi satəney əlindədi.

چشم خریدار به دست فروشنده است. هنگام خرید برای منظور نمودن تخفیف به فروشنده می گویند.

آله ایتدن چوْختر تانیله دی.(آلا ایتدن چوْختر تانیلیر)

Alə itdən çoxtər tanilədi.

از سگ پیشانی سفید بهتر شناخته می شود.از کفر ابلیس مشهور تر است.

آله گؤزیمه عاشیق ده ییلیدی.(آلا گؤزیمه عاشیق دییل)

Alə gözimə aşiq dəyildi.

عاشق چشم وابروی من نبود، چشم طمع به مال من دوخته بود.

آللئیده یازیلنی دییشدیره بیلمئیسن.(آللینده اوْلانی دییشه بیلمیسن)

Alleydə yaziləni dəyişdirə bilmeysən.

آنچه را که در پیشانی تو نوشته شده نمی توانی عوضش کنی.     تقدیر را نمی شود کاری کرد.

آللئیده یازیلن پوزئلمز.(آلیندا یازیلان پوْزولماز)

Alleydə yazilən puzelməz.

آنچه در پیشانیت نوشته شده پاک نمی شود.    آنچه برایت مقدر شده عوض نمی شود.

آند اوْلسئن مکه یه ، داغی گلئم تکه یه .(آند اوْلسون مکه یه داهی گلیم تکه یه)

And olsun məkəyə daği gəlem təkəyə.

قسم به خانه خدا که دیگر هوس بارداری نکنم .   معمولا زنان در زمان تحمل مشکلات بارداری این مثل را به زبان می آورند .

(تکه یه گلماق = بروز میل جنسی در بز)

آنگلئیه ن بیر دفه گوٌلر آنگله مئیه ن ایککی دفه .(آنلایان بیر دفه گوٌلر، آنلامایان ایکی دفه)

Angleyən bir dəfə gülər angləmeyən ikki dəfə.

دانا یک مرتبه می خندد و نادان دوبار.

(دانا زود متوجه می شود می خندد ولی نادان یک بار با دانا می خندد ووقتی متوجه موضوع شد دوباره می خندد.)

آنگلئیه نه ایشاره، آنگلمئیه نه میناره.(آنلایانه ایشاره، آنلامایانا میناره)

Angleyənə işarə angləmeyənə minarə.

برای آدم دانا اشاره ای کافیست وبرای نادان مناره هم کفاف نمی کند.

آنگلئیه نه بیرسؤز بسدی.(آنلایانا بیر سؤز بسدی)

Angleyənə bir söz bəsdi.

عاقلان را اشاره ای کافیست. در خانه کس است یک حرف بس است.

آنگلئیه نه بیر سؤز بیر کیتابدی.(آنلایانا...........)

Angleyənə bir söz bir kitabdi.

برای کسی که می فهمد یک حرف یک کتاب است.   در خانه کس است یک حرف بس است. عاقلان را اشاره ای کافیست.

آنگلئیه نه بیر کلمه سازدی،  آنگلمئیه نه زورنه قابال آزدی.(آنلایانا.........، آنلامایانا.......)

Angleyənə bir kələmə sazdi angləmeyənə zurnə qabal azdi.

برای کسی که می فهمد یک کلمه حرف کافی است. و برای کسی که نمی فهمد دهل و سرنا هم بسنده نمی کند.

آواره گوْردی!

Avarə gordi.

سرگردان ونا امید است. از اینجا مانده واز آنجا رانده است.

آه بساط ده یوخیدی.

Ah bəsatdə yoxidi.

آه در بساط ندارد. در فقر مطلق زندگی می کند.

آه واریدی که ناله سی اوْلسون؟

Ah varidiki naləsi olsun.?

آه دارد که ناله داشته باشد؟ در کمال فقرو تنگدستی زندگی می کند.

آهی یوخدی ناله ی نن سودا ائتسین.(آهی یوْخدورکی ناله اینان سوْدا ائله سین)

Ahi yoxdi naləy nən soda etsin.

آه ندارد با ناله سودا کند.    در فقر و تنگدستی زندگی می کند.

آی چیخر عالم گؤرر.(آی چیخار عالم گؤرر)

Ay çixər aləm görər.

ماه طلوع خواهد کرد و مردم خواهند دید.   راز ها برملا شده و همه متوجه خواهند شد.

آیدن ایلدن بیر بازر ، اوْیه م اوٌ ره ییم آزر .(آیدن ایلدن بیر بازار، اوْده اوٌرکیم آزار)

Aydən ildən bir bazər oyəm ürəyim azər.

چیزی که مدت ها در آرزویش بوده ای را بدست می آوری تازه متوجه می شوی که چیز جالبی نبوده است.

آیدن ایلدن بیر ناماز اوْنییه م شیطان قوْیماز.(..........اوْنیده..........)

Aydən ildən bir namaz oniyəm şeytan qoymaz.

سالی ماهی یک نماز آنرا هم شیطان مانع می شود.   سالی ماهی یک نماز آن هم با افکار شیطانی.

بعد از سالها شخصی می خواهد کار خیری انجام بدهد آن هم مانعی بر سر راهش ایجاد می شود.

آیری خلقئی سیکئی نن کوٌ ره کن اوله بیلمئی سن.(آیری خلقین سیکی نن کوٌره کن اوْله بیلمیسن)

Ayri xəlqey sikey nən kürəkən olə bilmeysən.

با مردی دیگران نمی توانی داماد شوی .به اشتهای دیگران نمی توان نان خورد.   برای انجام کارهای مهم باید از خودت مایه بگذاری.

آیری سینئی آتینه مینن تئز دوٌ شر.(آیری سینسن.....................)

Ayri siney atinə minən tez düşər.

اگر اسب ِدیگری را سوار شوی زود پیاده خواهی شد.   سعی کن متکی به خود باشی .      ره نتوان یافت به پای کسان( نظامی)

آیری سینئی اوْتینه یانماق.(آیری سینین اوْتونه یانماق)

Ayrisiney otinə yanmaq.

به آتش دیگری سوختن. تاوان خطای دیگری دادن.

آیری سینئی اوْجاقینده گؤتینی ایسسئتماق .(آیریسینین اوْجاقیندا گؤتینی ایسئتمک)

Ayrisiney ocaqində götini issetmaq.

در اجاق دیگری ماتحت خود را گرم کردن.   نوکری دیگران را کردن. چاپلوسی کردن.

آیری سینئی الی نن ایلان توتماق .(آیری سینین...........)

Ayri siney aley nən ilan tutmaq .

به دست دیگران مار گرفتن.

آیری سینئی اوْغلی اوْغول اوْلمز.(آیری سینین اوْغلو اوْغول اوْلماز)

Ayri siney oğli oğul olməz.

پسر غیر برایت پسر نخواهد شد.

آیری سینئی ایپئی نن چایه دوٌ شمه.(آیری سینین ایپی نن قویویا دوٌشمه)

Ayri siney ipey nən çayə düşmə.

با طناب دیگری به چاه مرو.      به دیگران اعتماد نکن.

آیری سینئی دیوارین نن باخْسه ی دیوارئی نن باخللر.(آیری سینین دووارین نن باخسان، دووارین نن باخاللار)

Ayrisiney divarinnən baxsəy divarey nən baxəllər.

از دیوار دیگران نگاه نکن تا از دیوارت نگاه نکنند. پرده مردم مدر تا پرده ات ماند بجای.

به حریم خصوصی دیگران وارد مشو تا به حریمت وارد نشوند.

آیری سینئی کیسه سین نن حاتم بخش لیق ائده دی.(آیری سینین توْربا سین نن حاتم بخشلیق ائلیییر)

Ayrisiney kisə sinnən hatəm bəxşliq edədi.

از کیسه دیگران می بخشد. پول که از تو نیست حاتم طائی بشو.   از مال دیگران بذل و بخشش می کند.

آیری لردن سنه دئیه ن سن نن آیری سینه دئیه ر.

Ayrilərdən sənə deyən sən nən ayrisinə deyər.

هرکه عیب دگران پیش تو آوردو شمرد  بی گمان عیب تو با دگران خواهد گفت (سعدی)

آیری لیق اؤلیمدی.

Ayriliq ölimdi.

جدائی مرگ است .تحمل درد فراق بسیار سخت است.

آیه دئیدی سن چیخمه من چیخیب بن.(آیا دئییر سن چیخما، من چیخمیشم)

Ayə deydi sən çixmə mən çixibbən.

به ماه می گوید تو طلوع نکن من طلوع کرده ام . به آدم های  واقعا خوشگل می گویند .  به طعنه به آدم های بدقیافه نیز می گویند.

آی همیشه بولوتئی ارخه سینده قالمئیدی.(آی همیشه بولودون دالیندا قالماز)

Ay həmişə bulutey ərxəsində qalmeydi

ماه همیشه پشت ابر نمی ماند.بالاخره روزی حقایق روشن می شود.

آیئی اوْن بئشی قرنقولوق اوْلسه اوْن بئشی آیدین لیقدی.

(آیین اوْن بئشی قارانلیق اوْلسا، اوْن بئشی آیدین لیقدی)

Ayey onbeşi qərənquluq olsə onbeşi aydin liqdi.

اگر ماه پانزده شبش تاریک باشد پانزده شبش هم مهتابی و روشن است.  غم وشادی با هم است.

منبع : بهاریــه

نامه ای سرگشاده به حسین محمدزاده نماینده مردم درگز در مجلس شواری اسلامی در مورد بناهای تاریخی و فرهنگی شهرستان درگز و عدم توجه مسئولین به این مسئله

 

قلم یاز: شهرستان درگز با هفت هزار سال قدمت تاریخی تکه پر افتخاری از مرز پر گوهر ماست. که همچون سرزمینمان پر از افتخارات و تاریخ و فرهنگ و گوهرهای سربلندیست. متاسفانه بدون هیچگونه تردیدی باید گفت امروز در سرزمین ما تفکری وجود دارد که می پندارد هرآنچه تاریخ و هویت تاریخی این ملت است در تضاد و تقابل با فرهنگ و منش دینی و فکری ملت مسلمان ایران خواهد بود و برای حفظ دین و آئینمان نمی توانیم اجازه دهیم سنبل های فرهنگ شاهنشاهی و تاریخی ایران وجود داشته باشند در صورتی که این یک اشتباه و تحلیل تنگ نظرانه به مقوله فرهنگ و اندیشه است. جامعه ایرانی می تواند به تاریخ خود افتخار کند و در عین حال دین و اندیشه و آئین اسلامی خود را حفظ کند. این دو اصلا با یکدیگر در تضاد نیستند و باید برای آن چاره اندیشید.

هر ملت و اجتماعی هویتی دارد. هویت در یک جامعه مسئله مهمی در وفاق اجتماعیست. ملت بی هویت چون ملتی از هم پاشیده و بی ارزش است و ارزش های یک جامعه انهایی نیستند که شکل گرفته باشند و توسط نخبگانش تعریف شده اند بلکه ارزش های یک جامعه آنهاییند که وجود و حضور دارند و تحت هزاران سال زیست اجتماعی به وجود آمده اند.

ارزش های جوامع در بخش های مختلف آن تقسیم بندی می شوند. ارزش های فکری و دینی، ارزش های اقتصادی، ارزش های تاریخی، و.... که هویت یک ملت - دولت را تشکیل می دهند.

در این بین یک نگاه در کشور امروز ما وجود دارد که می پندارد تمام این بخش ها و ارزش ها و دارایی هایش باید به یک نقطه و منشاء وصل شوند و در چهارچوب فکری ما ملت مسلمان باشد. اگر از مشکلات و نتایج سوء فراوان این نوع نگاه مدیریتی به اجتماع بگذریم این نگرش اولا ضدیت با وفاق و اتحاد اجتماعیست طوری که گویی تنها یک بخش فرهنگی و فکری جامعه حق زیستن دارد. دوما این عاملیست که در آینده خود بحران هویت و شخصیت را برای یک ملت به وجود خواهد آورد. امروز عده ای چنان سخن و عمل می کنند که گویی ما تا زمانی که عرب نشویم مسلمان نمی توان بود. این کشور   و ملتش در تاریخ خود همچون گذشته قبل از اسلام اعراب و یا دیگر ملت ها، مسلمان نبوده است و ایمانی به توحید و ذات پروردگار نداشته است اما امروز برعکس، این ایمان در جان جامعه جان گرفته است. و این به این معنی نیست که ما گذشته ای که به لحاظ ایمانی و دینی قبول نداریم را در سطل زباله بیندازیم. خیر، ما می توانیم هر دو را با هم داشته باشیم. یعنی یک ایرانی می تواند در یک زمان هم مسلمان باشد و هم آریایی. یک ایرانی الاصل مسلمان شده پر از سربلندی تاریخی و ایرانی و همینطور مملو از عشق و ایمان و اندیشه های دینی اسلامی... این کلام خداوند است که می گوید قرآن بهترین قصه هاست اما این به این معنی نیست که هرچه قصه داریم به درد هیچ نمی خورد. مثال این اندیشه اقدام همان مردیست که بعد از فتح ایران بزرگترین گنجینه علمی جهان را که در کتابخانه های ایران بود به آتش کشید؛ چون ایمان داشت که قرآن بهترین کتابهاست. در صورتی که از پیامبر همین مردان شنیده بودیم که علم اگر در کجا و کجا باشد باید به دست مسلمانان فتح شود. اینکه قرآن بهترین کتاب ها و اندیشه هاست به این معنی نبوده و نیست که هیچ کتاب و قلمی به پوچ نمی ارزد.

در این باب می توان نوشته ها و سخن ها راند اما آیا کسی هست که به آن اهمیت بدهد؟

هویت تاریخی ما هرچه که هست بخشی از هویت ماست. ما با زندگی در قرن های متمادی به اینجا رسیدیم و امروز اکثرا در این اندیشه هستیم که دین ما اسلام بهترین و کامل ترین دین هاست و حتی بهترین الگو برای جهان بشریت است اما همینطور که گفته شد ما طی زندگی و گذشتن قرن ها اجتماع مشترک به اینجا رسیده ایم و هویت ما نمی تواند تنها امروز ما باشد. ملت ایران می توانند با نقد و فهم تمام زوایای قرن ها زندگی تاریخی خویش آن را نیز حفظ کند و با منطق پسندیده امروزش زندگی و پیش رفتش را ادامه دهد. و البته نادیده گرفتن تاریخ جامعه اصالتا امکان پذیر نخواهد بود و این مسئله تنها همان بحران هویت و سوء تفاهم های اندیشمندان را عمق و بسط خواهد بخشید.

امیدوارم که این مسئله مهم و اجتماعی و نه لزوما سیاسی بیش از پیش مورد توجه مسئولین و مدیران جامعه ی ما قرار گیرد و برای توجه بیشتر به آن همت مضاعف کنند.

اما در این بین ایجاد انگیزه و مسئولیت و حس وظیفه در بین نخبگان جامعه ای چون شهرستان درگز و یا سرزمینمان ایران امری مهم و لازم است. ای کاش تعداد جوانانی چون آقای پهلوان که در مورد شهرستانشان با جسارت و تعهد، احساس مسئولیت و اقدام می کنند بیشتر بود.

تا زمانی که آنچه درست می پنداریم را بازگو نکنیم چطور می توانیم انتظار داشته باشیم که اصولی مفید تر و منطقی تر بر جامعه حاکم شود

امروز در بخش های زیادی می بینیم که حتی خیلی از خواست ها و حتی هنجارهای اجتماعی ما با قانون اساسی کشورمان متفاوت است و قانون که باید یک میثاق ملی بین افراد یک جامعه باشد واقعا توان اجرا و حراست از خود را ندارد. که به عنوان مثال می شود به استفاده غیر قانونی اما همگانی مردم از ماهواره ها اشاره کرد. چیزی که مردم می خواهند اما قانون نه از آنجا آمده است که نخبگان، اهل قلم و یا حتی مردم در بیان خواسته های خود کوتاهی کرده اند و البته این شرایط به وجود آمده نقدی وارد بر مسئولین فرهنگی و سیاسی و اجتماعی شهرستان و کشورمان ایران است. یک کاستی مهم در جامعه که حتی مقام معظم رهبری هم بارها با طرح هایی چون کرسی های آزاد اندیشی به آن تاکیر فرموده اند. چیزی که در این جامعه کم است کانون ها فکر و اندیشه و کرسی های منطقی تبادل نظر و تبادل نقد است.

واما انگیزه نوشتن سطرهای بالا مقدمه ای بر انتشار یک اتفاق بود که به عقیده من اقدامی پسندیده و متعهدانه بوده است. یکی از جوانان شهرمان در موضوعات بالا نامه سرگشاده ای را به نماینده مردم درگز در مجلس شورای اسلامی آقای محمدزاده در وبلاگ خود منتشر کرده اند که درخواست انتشار آن در قلم یاز را داشتند. متن این نامه در ذیل به خدمت دوستان معرفی می گردد

 

 

به نام دادار دادگستر


جناب آقای حسین محمد زاده
نماینده محترم شهرستان درگز در مجلس شورای اسلامی
سلام و درود
با عرض احترام، به استحضار جنابعالی می رساند؛
حفظِ میراث تاریخی و فرهنگی، حفظِ هویت آن مردم است.
شهرستان درگز، دارایِ پیشینه یِ تاریخیِ بسیار کهن بوده و نامداران و مردان بزرگی در این خاکِ پاک و پرگهر، پرورش یافته که هر کدام از جایگاه بزرگ و شهرتِ علمی و فرهنگی و اجتماعی برخوردار اند که از آن جمله؛ بزرگانی چون؛ انوری ابیوردی، ابو سعید ابوالخیر، علامه شهرستانی، نسایی، نادرشاه و صید علی خان درگزی، می باشند،که حفظ نام و جایگاهِ این نامداران، وظیفه یِ آحاد مردم به ویژه مسئولین محترم است و در این میان، حضرت عالی به عنوانِ صاحب کرسی این شهرستان در مجلس شورای اسلامی، بیش از سایر افراد جامعه، مسئول حفظ آثار و هویت این خاک کهن هستید.
با کمال تاسف، یکی از آثار و هویت شهرستان درگز، مقبره یِ اندیشمند و شاعر این شهر که در قبرستان قدیمی قرار داشت، به هر دلیلی، به کلی نابود شده و در حال حاضر هیچ اثری از آن باقی نمانده است!!!
این فاجعه یِ بزرگ، تخریب مقبره یِ صید علی خان درگزی است. ایشان از ادیبان بزرگ و شاعر و دانشمندِ سرشناس که سمت استادی بر ملک الشعرای بهارداشته و از تاثیر گذاران برجسته بر ادبیات فارسی و مبارزی ستُرگ علیه ظلم و جور زمانه خود بودند، مقبره این شاعر بزرگ در انتهای خیابان رضوان، قبرستان قدیمی که در حالِ حاضرِ پارک ارم است، قرار داشت، که با ساخته شدن این پارک، به کلی محو شد!
ساختمان این مقبره، گذشته از این که محل دفنِ یکی از سرشناس ترین افراد ایران و درگز بود، از جمله میراث فرهنگی دوره یِ قاجاریه، و به شماره یِ 8266 در تاریخِ 24 فروردین 1382، به عنوانِ یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده است. (منبع؛ ویکی پدیا)
حال که به هر دلیلی، متاسفانه، مقبره ی صید علی خان درگزی محو و نابود شده، از عموم مسئولین و به ویژه جنابعالی درخواست می گردد که، جهت یادبود و بزرگداشت این شاعر، نام خیابان رضوان شهرستان درگز و پارک ارم، که محل مقبره این دانشمند است، به خیابان و پارکِ "صید علی خان درگزی" تغییر یابد و در محل مقبره ی ایشان، بنایِ شبیهِ بنای تخریب شده، ساخته شود تا از این رهگذر میراث فرهنگی این شهرستان بیش از پیش حفظ شده و یادبودی تاریخی برای نسل های آینده مان بر جای ماند.
توفیق جنابعالی را از درگاه ایزد یکتا مسئلت دارم.

 با تشکر و احترام
سینا پهلوان
تاریخ انتشار نامه: 91/10/17

رونوشت ها؛
1-   انتشار سرگشاده در اینترنت
2-   رونوشت به استانداری محترم خراسان رضوی
3-   رونوشت به فرمانداری محترم شهرستان درگز
4-   رونوشت به شهرداری محترم شهرستان درگز
5-   رونوشت به اداره محترم اطلاعات و امنیت شهرستان درگز
6-   رونوشت به اداره محترم کل میراث فرهنگی و صنایع دستی و گردشگری استان خراسان رضوی
7-   رونوشت به اداره محترم میراث فرهنگی و صنایع دستی و گردشگری شهرستان درگز
8-   رونوشت به روزنامه محترم خراسان


عکسی منسوب به بنایِ مقبره ی صید علیخان درگزی؛ مقبره صیدعلیخان درگزی